تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

کنار آمدن با . . . مثال . . . They're both issues that can be dealt with. هر دو مسائلی هستند که می توان با آنها کنار آمد.

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

محور ( یا تمرکز ) اصلی مثال . . . Educating the younger generation should remain the main focus of educational investment. آموزش نسل جوان باید همچنا ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

در حال حاضر . . . At the moment = At present

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مزارع صنعتی برای پرورش دام سیستمی برای پرورش دام با استفاده از روش های بسیار فشرده که در آن مرغ، خوک یا گاو در شرایط کاملاً کنترل شده در فضای بسته نگ ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

متناسب با تقاضا، به اندازه تقاضا مثال . . . If meat production rises to match demand, the consequences could be devastating for the planet. اگر تولی ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

The Chevrolet Tahoe . . . شورلت تاهو از شاسی بلندهای فول سایز آمریکایی

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

رأی منتخب، رأی مردمی

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. ارسال کردن چیزی 2. اعزام کردن 3. اخراج کردن کسی مثال . . . او گلی را به ثمر رساند که ایتالیا را از جام جهانی حذف کرد. . . He scored the goal that ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ماهیت بسیار فراوری شده

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

A drink made with fruit or fruit juice mixed with milk

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مجموعه ای از رویدادهای 5 کیلومتری برای دوندگان پارک ران ( Parkrun ) دوهای پنج کیلومتری رایگان را در سراسر جهان سازماندهی می کند. هر شنبه صبح، در کشو ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( با داد و فریاد کسی را ) خاموش کردن - - - - که با حرف اضافه at می آید. مثال: فرض کنید یک سگی به سوی شما حمله ور می شود. در آنصورت شماشاید اینکار رو ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شوک، شوکه شدن، شگفت زده شدن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تصادفاً، اتفاقاً

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سرویس های پخش آنلاین مثل Netflix

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حل کردن جدول ( جدول کلمات متقاطع )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جارو کشیدن با جاروبرقی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چیدن میز . . . . . . . Set the table جمع کردن میز . . . . Clear the table

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جمع کردن میز . . . . Clear the table چیدن میز . . . . . . . Set the table

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Courses = the three parts of a meal

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عکس از نمای نزدیک مثال. . . For the first time I got a really good close - up shot. برای اولین بار یه عکس خیلی خوب از نمای نزدیک گرفتم.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

بصورت دو نفره مثال . . . بصورت دو نفره، بپرسید و پاسخ دهید. In pairs ask and answer

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. "maid" : ( معمولاً ) کارگر خانگی زن که بر نظافت و خانه داری تمرکز دارد. اغلب به وظایف نظافت اشاره دارد. 2. "servant" : خدمتکار . . . که می تواند ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. "servant" : خدمتکار . . . که می تواند به طیف وسیع تری از کارهای خانگی اشاره داشته باشد. از جمله آشپز، راننده و کسانی که مسئولیت مراقبت شخصی دارند. ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

این کار جواب میده، این کار خواهد کرد.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اشتراک تلویزیون کابلی. برنامه های تلویزیونی که نیاز به تهیه اشتراک هست.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آلبوم سازی با استفاده از عکس های جراید

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بیماری مزمن . . . ongoing disease = chronic disease

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پس دادن مثال . . . take something you have bought back to the store. چیزی را که خریده اید به فروشگاه پس بدهید ( برگردانید ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مشتاق و علاقمند بودن ( به ) . . . keen on = interested in

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

رو فرم . . . in shape = keep fit

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

the punishment of death for committing a crime, or from a disease which has no cure

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

It’s a strategy which we use to control anxiety, fear, and worry.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هوشیار کردن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوشابه انرژی زا

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوشابه انرژی زا

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فرد مورد آزمایش

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پرداخت در سر قرار این اصطلاح برای اشخاصی است که در موقع قرار، پول میز را اونها پرداخت می کند. مثال . . . He's always the one who pays on dates.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جلوه دادن. . . make appear = represent = show off

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تشکیل دادن ( ایجاد ) پایگاه مثال . . . It is possible that humans could form a base on Mars. این احتمال وجود دارد که انسان ها بتوانند پایگاهی در مری ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بااین استدلال که

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جهت تاکید روی کسی یا چیزی که برایتان تعجب آور است، بکار می رود. مثال . . . At 13 years old, Laura felt ready for the biggest challenge of all. لور ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دریانورد، قایقران

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. بازتاب کردن 2. نشان دادن. . . مثال: Some suggest that the improved test scores simply reflect an increased exposure to tests in general. برخی معت ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کارگردانی فیلمی را برعهده گرفتن مثال . . . He went on to direct science fiction movie Star Trek in 2009. او در سال ۲۰۰۹ کارگردانی فیلم علمی تخیلی S ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فیلم پُر فروش

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

property master = prop master منشی صحنه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زخمی شدن، ایجاد شدن بریدگی مثال: If the hero gets a cut on his face, the makeup artist must create that اگر قهرمان داستان روی صورتش بریدگی ایجاد شود ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

دقت فرمائید: در انگلیسی رسمی معنی How do you do میشه: خیلی خوشبختم.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پایبند بودن به تصمیم

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نمایشگاه هنر یا نقاشی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

بقیه ( افراد )

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

به هنگام پرتاب

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. شکل ( در مقالات و . . . ) 2. تصور کردن مثال: He figured he would save money by mailing himself to Dallas, so he packed himself inside a box! او ف ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ریسه رفتن در کودکان: بند آمدن نفس بچه ها هنگام گریه همراه با کبودی مثال: She wouldn't stop crying, and she was turning blue گریه اش را قطع نمی کرد و ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تشک بادی یا تیوب بادی استخری

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

درآمد بالا

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تأثیر گذاشتن روی . . .

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

had over گذشته ی have over به معنای دعوت کردن ( به منزل و دورهمی گرفتن ) می باشد.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

چپاندن، پر کردن، چپانده شدن مثال: I was crammed between this guy who was snoring the whole time. من بین این مردی که تمام مدت خروپف می کرد، چپانده ش ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

استنباط دقیقی داشتن

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رفت و آمد

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هیچ فایده ای نداره. مثال: So there's really no point in my spending money on a large place with lots of room. بنابراین واقعاً هیچ فایده ای ندارد که ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ستاره درخشان a bright star

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نقطه وسط بین شروع و پایان یک چیزی، نیمه راه

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

می ارزه که جابجا بشی یا کنار گذاشته بشی. معنی bump ضربت در اثر تکان سخت؛ جای دیگری را گرفتن ( در هواپیما ) ، برکنار کردن و . . . هست.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوشیدنی ها

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مقاوم شدن

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

روش بحث برانگیز

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

📋 بازه زمانی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دستگاه فتوکپی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غذا دادن - سوق دادن مثال: This slogan explicitly directs a mother to feed a Healthy Start meal to her baby. این شعار به صراحت مادر را به دادن یک وعد ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بد فُرم، بد بدن، نامناسب ( از لحاظ ریخت )

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. گشتن، چرخیدن، این ور و اونور رفتن، رفت و آمد کردن. مثال: That's not how he was in college. Back then he used to go around in old T - shirts and j ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بعد از ظهر همان شب

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. دستورالعمل ها، دستورات 2. راهنمایی 3. جهت ها، مسیر ها مثال: A: I got lost trying to find Alex's house . . . . . B: Really? But I gave you directi ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

logging

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خاموش شدن تلفن همراه. مثال: گوشیم خاموش شد. My cell phone died.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

پشت پا زدن، پشت پا خوردن

پیشنهاد
٠

قصد پشت پا زدن بهت رو نداشتم. مثال: I was walking too fast, and I wasn’t watching where I was going. I didn’t mean to trip you. خیلی تند راه می رفت ...

پیشنهاد
٠

این دفعه رو نادیده می گیرم ( دیگه تکرار نشه ) .

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ویترین مغازه ( ویترین شیک )

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قبل از موقع به خصوص واقع شدن predate = to exist earlier than something else

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فرسایش یافتن

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بار سفر، بار وبندیل Luggage اسم غیرقابل شمارش است و شامل همه کیف و چمدان های شما می شود.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

به تنهایی مثال: I turn on the washing machine by myself. ماشین لباسشویی را خودم ( به تنهائی ) روشن می کنم.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گذشته ی go hiking : کوهنوردی

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیاده روی walking کوه نوردی go hiking

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کوه نوردی go hiking پیاده روی walking

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

هوای خنک، خشک و تازه ( کوهستان ) مثال: I breathed in deeply the crisp mountain air

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوت برداری کردن

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

روشن تر، سبک تر

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تسلط داشتن مثال: you need to be able to put down your textbooks from time to time and forget about accuracy. That's the only way to become more ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نیروگاه امواج یا جایگاه امواج انرژی یا همان محل توقف نیروگاه موج مجموعه ای از ماشین آلاتی است که انرژی موج را به جریان برق تبدیل می کنند.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نکته مهم اینه که

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ضروری، حیاتی crucial = vital 2. سخت، دشوار

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

کشاورزی گلخانه ای که فعالیت کشت محصولات در چندین لایه، یکی بالای دیگری انجام می پذیرد.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گردش یا سفر طولانی مثال: Often raw fruits and vegetables are not fresh after the long ride. اغلب میوه ها و سبزیجات نارس پس از یک گردش طولانی تازه ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

✍ اصل، قاعده کلی principle ✍ مدیر مدرسه principal

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تحقیر، ناچیز شمردن، خفیف، اندک مثال: Unfortunately when I was about halfway there, I had a slight accident. متأسفانه وقتی تقریباً در نیمه راه بودم، ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

محیط کاری

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٤

1. موضوع، مسئله 2. صادرکردن. . . مثال: The museum issues a report to local police

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اسم: باریک فعل: محدود کردن

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٣

لبه، کناره، مرز، حاشیه در ریاضیات: یال edge گره node

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وضع کردن قانون

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بطور سالم، بطور مناسب، بطور رضایتبخش

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Serotonin: The nerve chemical that is critical for feelings of well - being.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گذرنامه مخصوص

پیشنهاد
٠

کسی را به چیزی وادار کردن. مثال: They started making people who drive their cars downtown pay a daily fee. آنها شروع کردند به وادار کردن افرادی که ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قرص خوردن مثال: We'll just take a tablet to give us all that our body needs and cooking will become a thing of the past.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

سرعت، گام، قدم مثال: it may be best to start with only a couple of minutes of exercise or begin at a fairly slow pace. شاید بهتر باشد فقط با چند د ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خلاص شدن از ( چیزی ) ، غلبه کردن بر ( چیزی ) مثال: Burning calories and working off the fat will help you look and feel better. سوزاندن کالری و از ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

حساسیت، آلرژی a condition that causes illness if you eat certain foods

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

trigger = activate

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

اطلاعیه دادن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

stop you from worrying

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

have something in mind = have an idea

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

غیر قابل قیاس

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دقیقاً مثل the same as = exactly like

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به شدت نگران و دلواپس be worried sick = be sick with worry

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بر فراز زمین

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اختراع مهم

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مریض بودن، رنجور بودن؛ رنج بردن ( از بیماری )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

ارتباط، روابط، پیوندها

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لازمه چیزی بودن

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

حیرت برانگیز

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

به همین دلیله که . . . That's why = It's because

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به همین دلیله که . . . It's because = That's why

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٣

دزدیدن از، به زمین زدن یا کوبیدن مثال: The waves are so dangerous. They always knock me over. امواج بسیار خطرناک هستند. آنها همیشه منو به زمین می زن ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شاید؛ ( در ابتدای جمله ) ممکنه. مثال: اگه ممکنه چند تا موزیک با خودت بیار. Maybe bring some music with you.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

معنی دیگر: همراه شدن مثال: Sometimes I have to wait a long time until another person comes along. بعضی اوقات مجبورم که خیلی صبر کنم تا شخص دیگری هم ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از پله ها استفاده کردن

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تنهای تنها

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عینک معمولی یا طبی

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

معنی دیگر: تو نخ یه چیزی بودن، به چیزی علاقه داشتن. مثال: من تو نخ یه چیزی ام. I'm into sth. من واقعاً از داستانش خوشم اومد. I was really into the ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

They knew it was coming. آنها می دانستند که قرار بود چی پیش بیاد.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

A cowboy rides into town on his horse, cleans up the town, and rides out with the girl. یک گاوچران سوار بر اسب خود وارد شهر می شود، شهر را ( از هر ج ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

for free بصورت رایگان

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

در اصل این جمله اینطوری بوده: گوش کن ببین چی میگم Let me tell you what

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تمام شدن کامل چیزی sold out of sth

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

warranty : تعویض بی قید و شرط در صورت خرابی guarantee : وقتی یک جنسی برای بازه زمانی مشخصی گارانتی دارد، آنرا برایت repair می کنند.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

I noticed that the heels are coming off. متوجه شدم که پاشنه هاش داره کنده میشه.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تا اون موقع برای مثال: See you in five minutes. تا پنج دقیقه دیگه می بینمت. کلاً ساختار in period of time یعنی تا فلان موقع.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

تمام کردن چیزی مثال: We are completely out of your size. ما کاملاً سایز شما را تمام کردیم.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

They're all packed away in boxes now. اکنون همه شون در جعبه ها بسته بندی و کنارگذاشته شده اند.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

ارائه دادن سخنرانی علمی

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

کلمه Campus مربوط به محوطه دانشگاه یا کالج میشه که این محوطه شامل حیاط، ساختمان ها، محل زندگی دانشجوها و . . . را شامل میشود. یه جورایی محل وسیعی بر ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

این آنجائی بود که . . .

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بیشتر حال میده.

پیشنهاد
١

همه چیز بر وفق مُراده.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کسی که شغلش روی بازدهی مالی بازار باشد.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

head back = go back

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

take long = last

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

awful = terrible = dreadful خیلی بد، مزخرف، ناخوشایند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

چرا، چطور؟ مترادف Why که البته؛ Why ( formal ) How come ( informal )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

You're welcome Don't mention it Happy to help Not at all Any time ( informal ) خواهش می کنم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آستین بلند