پیشنهادهای hamed jabra (١٦١)
کنار آمدن با . . . مثال . . . They're both issues that can be dealt with. هر دو مسائلی هستند که می توان با آنها کنار آمد.
محور ( یا تمرکز ) اصلی مثال . . . Educating the younger generation should remain the main focus of educational investment. آموزش نسل جوان باید همچنا ...
در حال حاضر . . . At the moment = At present
مزارع صنعتی برای پرورش دام سیستمی برای پرورش دام با استفاده از روش های بسیار فشرده که در آن مرغ، خوک یا گاو در شرایط کاملاً کنترل شده در فضای بسته نگ ...
متناسب با تقاضا، به اندازه تقاضا مثال . . . If meat production rises to match demand, the consequences could be devastating for the planet. اگر تولی ...
The Chevrolet Tahoe . . . شورلت تاهو از شاسی بلندهای فول سایز آمریکایی
رأی منتخب، رأی مردمی
1. ارسال کردن چیزی 2. اعزام کردن 3. اخراج کردن کسی مثال . . . او گلی را به ثمر رساند که ایتالیا را از جام جهانی حذف کرد. . . He scored the goal that ...
ماهیت بسیار فراوری شده
A drink made with fruit or fruit juice mixed with milk
مجموعه ای از رویدادهای 5 کیلومتری برای دوندگان پارک ران ( Parkrun ) دوهای پنج کیلومتری رایگان را در سراسر جهان سازماندهی می کند. هر شنبه صبح، در کشو ...
( با داد و فریاد کسی را ) خاموش کردن - - - - که با حرف اضافه at می آید. مثال: فرض کنید یک سگی به سوی شما حمله ور می شود. در آنصورت شماشاید اینکار رو ...
شوک، شوکه شدن، شگفت زده شدن
تصادفاً، اتفاقاً
سرویس های پخش آنلاین مثل Netflix
حل کردن جدول ( جدول کلمات متقاطع )
جارو کشیدن با جاروبرقی
چیدن میز . . . . . . . Set the table جمع کردن میز . . . . Clear the table
جمع کردن میز . . . . Clear the table چیدن میز . . . . . . . Set the table
Courses = the three parts of a meal
عکس از نمای نزدیک مثال. . . For the first time I got a really good close - up shot. برای اولین بار یه عکس خیلی خوب از نمای نزدیک گرفتم.
بصورت دو نفره مثال . . . بصورت دو نفره، بپرسید و پاسخ دهید. In pairs ask and answer
1. "maid" : ( معمولاً ) کارگر خانگی زن که بر نظافت و خانه داری تمرکز دارد. اغلب به وظایف نظافت اشاره دارد. 2. "servant" : خدمتکار . . . که می تواند ...
1. "servant" : خدمتکار . . . که می تواند به طیف وسیع تری از کارهای خانگی اشاره داشته باشد. از جمله آشپز، راننده و کسانی که مسئولیت مراقبت شخصی دارند. ...
این کار جواب میده، این کار خواهد کرد.
اشتراک تلویزیون کابلی. برنامه های تلویزیونی که نیاز به تهیه اشتراک هست.
آلبوم سازی با استفاده از عکس های جراید
بیماری مزمن . . . ongoing disease = chronic disease
پس دادن مثال . . . take something you have bought back to the store. چیزی را که خریده اید به فروشگاه پس بدهید ( برگردانید ) .
مشتاق و علاقمند بودن ( به ) . . . keen on = interested in
رو فرم . . . in shape = keep fit
the punishment of death for committing a crime, or from a disease which has no cure
It’s a strategy which we use to control anxiety, fear, and worry.
هوشیار کردن
نوشابه انرژی زا
نوشابه انرژی زا
فرد مورد آزمایش
پرداخت در سر قرار این اصطلاح برای اشخاصی است که در موقع قرار، پول میز را اونها پرداخت می کند. مثال . . . He's always the one who pays on dates.
جلوه دادن. . . make appear = represent = show off
تشکیل دادن ( ایجاد ) پایگاه مثال . . . It is possible that humans could form a base on Mars. این احتمال وجود دارد که انسان ها بتوانند پایگاهی در مری ...
بااین استدلال که
جهت تاکید روی کسی یا چیزی که برایتان تعجب آور است، بکار می رود. مثال . . . At 13 years old, Laura felt ready for the biggest challenge of all. لور ...
دریانورد، قایقران
1. بازتاب کردن 2. نشان دادن. . . مثال: Some suggest that the improved test scores simply reflect an increased exposure to tests in general. برخی معت ...
کارگردانی فیلمی را برعهده گرفتن مثال . . . He went on to direct science fiction movie Star Trek in 2009. او در سال ۲۰۰۹ کارگردانی فیلم علمی تخیلی S ...
فیلم پُر فروش
property master = prop master منشی صحنه
زخمی شدن، ایجاد شدن بریدگی مثال: If the hero gets a cut on his face, the makeup artist must create that اگر قهرمان داستان روی صورتش بریدگی ایجاد شود ...
دقت فرمائید: در انگلیسی رسمی معنی How do you do میشه: خیلی خوشبختم.
پایبند بودن به تصمیم
نمایشگاه هنر یا نقاشی
بقیه ( افراد )
به هنگام پرتاب
1. شکل ( در مقالات و . . . ) 2. تصور کردن مثال: He figured he would save money by mailing himself to Dallas, so he packed himself inside a box! او ف ...
ریسه رفتن در کودکان: بند آمدن نفس بچه ها هنگام گریه همراه با کبودی مثال: She wouldn't stop crying, and she was turning blue گریه اش را قطع نمی کرد و ...
تشک بادی یا تیوب بادی استخری
درآمد بالا
تأثیر گذاشتن روی . . .
had over گذشته ی have over به معنای دعوت کردن ( به منزل و دورهمی گرفتن ) می باشد.
چپاندن، پر کردن، چپانده شدن مثال: I was crammed between this guy who was snoring the whole time. من بین این مردی که تمام مدت خروپف می کرد، چپانده ش ...
استنباط دقیقی داشتن
رفت و آمد
هیچ فایده ای نداره. مثال: So there's really no point in my spending money on a large place with lots of room. بنابراین واقعاً هیچ فایده ای ندارد که ...
ستاره درخشان a bright star
نقطه وسط بین شروع و پایان یک چیزی، نیمه راه
می ارزه که جابجا بشی یا کنار گذاشته بشی. معنی bump ضربت در اثر تکان سخت؛ جای دیگری را گرفتن ( در هواپیما ) ، برکنار کردن و . . . هست.
نوشیدنی ها
مقاوم شدن
روش بحث برانگیز
📋 بازه زمانی
دستگاه فتوکپی
غذا دادن - سوق دادن مثال: This slogan explicitly directs a mother to feed a Healthy Start meal to her baby. این شعار به صراحت مادر را به دادن یک وعد ...
بد فُرم، بد بدن، نامناسب ( از لحاظ ریخت )
1. گشتن، چرخیدن، این ور و اونور رفتن، رفت و آمد کردن. مثال: That's not how he was in college. Back then he used to go around in old T - shirts and j ...
بعد از ظهر همان شب
1. دستورالعمل ها، دستورات 2. راهنمایی 3. جهت ها، مسیر ها مثال: A: I got lost trying to find Alex's house . . . . . B: Really? But I gave you directi ...
logging
خاموش شدن تلفن همراه. مثال: گوشیم خاموش شد. My cell phone died.
پشت پا زدن، پشت پا خوردن
قصد پشت پا زدن بهت رو نداشتم. مثال: I was walking too fast, and I wasn’t watching where I was going. I didn’t mean to trip you. خیلی تند راه می رفت ...
این دفعه رو نادیده می گیرم ( دیگه تکرار نشه ) .
ویترین مغازه ( ویترین شیک )
قبل از موقع به خصوص واقع شدن predate = to exist earlier than something else
فرسایش یافتن
بار سفر، بار وبندیل Luggage اسم غیرقابل شمارش است و شامل همه کیف و چمدان های شما می شود.
به تنهایی مثال: I turn on the washing machine by myself. ماشین لباسشویی را خودم ( به تنهائی ) روشن می کنم.
گذشته ی go hiking : کوهنوردی
پیاده روی walking کوه نوردی go hiking
کوه نوردی go hiking پیاده روی walking
هوای خنک، خشک و تازه ( کوهستان ) مثال: I breathed in deeply the crisp mountain air
نوت برداری کردن
روشن تر، سبک تر
تسلط داشتن مثال: you need to be able to put down your textbooks from time to time and forget about accuracy. That's the only way to become more ...
نیروگاه امواج یا جایگاه امواج انرژی یا همان محل توقف نیروگاه موج مجموعه ای از ماشین آلاتی است که انرژی موج را به جریان برق تبدیل می کنند.
نکته مهم اینه که
1. ضروری، حیاتی crucial = vital 2. سخت، دشوار
کشاورزی گلخانه ای که فعالیت کشت محصولات در چندین لایه، یکی بالای دیگری انجام می پذیرد.
گردش یا سفر طولانی مثال: Often raw fruits and vegetables are not fresh after the long ride. اغلب میوه ها و سبزیجات نارس پس از یک گردش طولانی تازه ...
✍ اصل، قاعده کلی principle ✍ مدیر مدرسه principal
تحقیر، ناچیز شمردن، خفیف، اندک مثال: Unfortunately when I was about halfway there, I had a slight accident. متأسفانه وقتی تقریباً در نیمه راه بودم، ...
محیط کاری
1. موضوع، مسئله 2. صادرکردن. . . مثال: The museum issues a report to local police
اسم: باریک فعل: محدود کردن
لبه، کناره، مرز، حاشیه در ریاضیات: یال edge گره node
وضع کردن قانون
بطور سالم، بطور مناسب، بطور رضایتبخش
Serotonin: The nerve chemical that is critical for feelings of well - being.
گذرنامه مخصوص
کسی را به چیزی وادار کردن. مثال: They started making people who drive their cars downtown pay a daily fee. آنها شروع کردند به وادار کردن افرادی که ...
قرص خوردن مثال: We'll just take a tablet to give us all that our body needs and cooking will become a thing of the past.
سرعت، گام، قدم مثال: it may be best to start with only a couple of minutes of exercise or begin at a fairly slow pace. شاید بهتر باشد فقط با چند د ...
خلاص شدن از ( چیزی ) ، غلبه کردن بر ( چیزی ) مثال: Burning calories and working off the fat will help you look and feel better. سوزاندن کالری و از ...
حساسیت، آلرژی a condition that causes illness if you eat certain foods
trigger = activate
اطلاعیه دادن
stop you from worrying
have something in mind = have an idea
غیر قابل قیاس
دقیقاً مثل the same as = exactly like
به شدت نگران و دلواپس be worried sick = be sick with worry
بر فراز زمین
اختراع مهم
مریض بودن، رنجور بودن؛ رنج بردن ( از بیماری )
ارتباط، روابط، پیوندها
لازمه چیزی بودن
حیرت برانگیز
به همین دلیله که . . . That's why = It's because
به همین دلیله که . . . It's because = That's why
دزدیدن از، به زمین زدن یا کوبیدن مثال: The waves are so dangerous. They always knock me over. امواج بسیار خطرناک هستند. آنها همیشه منو به زمین می زن ...
شاید؛ ( در ابتدای جمله ) ممکنه. مثال: اگه ممکنه چند تا موزیک با خودت بیار. Maybe bring some music with you.
معنی دیگر: همراه شدن مثال: Sometimes I have to wait a long time until another person comes along. بعضی اوقات مجبورم که خیلی صبر کنم تا شخص دیگری هم ...
از پله ها استفاده کردن
تنهای تنها
عینک معمولی یا طبی
معنی دیگر: تو نخ یه چیزی بودن، به چیزی علاقه داشتن. مثال: من تو نخ یه چیزی ام. I'm into sth. من واقعاً از داستانش خوشم اومد. I was really into the ...
They knew it was coming. آنها می دانستند که قرار بود چی پیش بیاد.
A cowboy rides into town on his horse, cleans up the town, and rides out with the girl. یک گاوچران سوار بر اسب خود وارد شهر می شود، شهر را ( از هر ج ...
for free بصورت رایگان
در اصل این جمله اینطوری بوده: گوش کن ببین چی میگم Let me tell you what
تمام شدن کامل چیزی sold out of sth
warranty : تعویض بی قید و شرط در صورت خرابی guarantee : وقتی یک جنسی برای بازه زمانی مشخصی گارانتی دارد، آنرا برایت repair می کنند.
I noticed that the heels are coming off. متوجه شدم که پاشنه هاش داره کنده میشه.
تا اون موقع برای مثال: See you in five minutes. تا پنج دقیقه دیگه می بینمت. کلاً ساختار in period of time یعنی تا فلان موقع.
تمام کردن چیزی مثال: We are completely out of your size. ما کاملاً سایز شما را تمام کردیم.
They're all packed away in boxes now. اکنون همه شون در جعبه ها بسته بندی و کنارگذاشته شده اند.
ارائه دادن سخنرانی علمی
کلمه Campus مربوط به محوطه دانشگاه یا کالج میشه که این محوطه شامل حیاط، ساختمان ها، محل زندگی دانشجوها و . . . را شامل میشود. یه جورایی محل وسیعی بر ...
این آنجائی بود که . . .
بیشتر حال میده.
همه چیز بر وفق مُراده.
کسی که شغلش روی بازدهی مالی بازار باشد.
head back = go back
take long = last
awful = terrible = dreadful خیلی بد، مزخرف، ناخوشایند
چرا، چطور؟ مترادف Why که البته؛ Why ( formal ) How come ( informal )
You're welcome Don't mention it Happy to help Not at all Any time ( informal ) خواهش می کنم.
آستین بلند