پیشنهادهای مرجان (١,٠٧٩)
ملاقه اگه بخوای سوپ یا آش رو مثل آدم بریزی توی کاسه، بدون ملاقه هیچ کاری نمی تونی بکنی! مثال: She served the stew using a ladle. مشتقات: اسم: ladle ...
انبر وقتی نمی خوای دستت بسوزه ولی می خوای گوشت رو بچرخونی، انبر می اد وسط! مثال: I used tongs to flip the chicken. مشتقات: اسم: tongs – انبر فعل ( ...
قاشق هر کی گفته قاشق فقط واسه خوردنه، حتماً آشپزی نکرده! هم می زنی، هم می چشی، هم اندازه می گیری. مثال: I stirred the soup with a large spoon. مشت ...
قاشق هر کی گفته قاشق فقط واسه خوردنه، حتماً آشپزی نکرده! هم می زنی، هم می چشی، هم اندازه می گیری. مثال: I stirred the soup with a large spoon. مشتق ...
چاقو ستاره ی بی چون وچرای آشپزی! هر آشپز خوب، یه چاقوی خوب داره. مثال: She used a sharp knife to slice the tomato. مشتقات: اسم: knife – چاقو فعل: ...
تخته برش هیچ چیزی بدون این تمیز نمی مونه! مخصوصاً وقتی داری سبزیجات یا گوشت خرد می کنی. مثال: I chopped onions on the cutting board. مشتقات: اسم: ...
قابلمه کوچک برای درست کردن سس، سوپ، یا پختن یه چیزی در مقدار کم خیلی به دردبخوره. مثال: She heated the soup in a small saucepan. مشتقات: اسم: sauc ...
ماهیتابه پادشاه سرخ کردنی ها! تخم مرغ، سوسیس، پنکیک و هرچی بخوای. مثال: He fried eggs in the frying pan. مشتقات: اسم: frying pan – ماهیتابه فعل: t ...
کتری برقی / کتری آب جوش لازم داری؟ این وسیله کار رو سریع و راحت می کنه. مثال: I boiled water in the kettle for tea. مشتقات: اسم: kettle – کتری فعل ...
توستر برای نون تست، عاشقان صبحونه حتماً باید یکی داشته باشن! مثال: I made two slices of toast in the toaster. مشتقات: اسم: toaster – دستگاه تُست فعل ...
مایکروویو نجات دهنده ی وعده های سریع! غذا رو سریع گرم می کنه، بعضی وقتا هم می پزه. مثال: He microwaved his lunch in two minutes. مشتقات: اسم: micro ...
اجاق گاز مغز متفکر آشپزخونه ست! همه ی غذاهای خوشمزه از اینجا شروع می شن. مثال: I cooked pasta on the stove. مشتقات: اسم: stove – اجاق گاز صفت: sto ...
فر برای پختن کیک، لازانیا، پیتزا و کلی چیز دیگه، فر بهترین رفیقته. مثال: She baked bread in the oven. مشتقات: اسم: oven – فر صفت: oven - safe – من ...
آشپزخانه: یه فضای پر از عشق، روغن، بوی پیاز داغ و احتمالاً یه ظرف نشسته 😅 اینجا هم غذا پخته می شه، هم دل. اگه یکی بگه "من آشپزی دوست ندارم"، شاید فق ...
بالکن سکویی بیرون از دیوار ساختمان، معمولاً در طبقات بالا که به فضای آزاد راه دارد. مثال: She stood on the balcony, watching the sunset. او روی بال ...
نرده نرده ای که اطراف بالکن نصب می شود برای امنیت و زیبایی. مثال: The railing around the balcony was made of wrought iron. نرده ی اطراف بالکن از آه ...
سایبان پوششی بالای بالکن برای جلوگیری از تابش مستقیم نور خورشید یا باران. مثال: They installed an awning to shade the balcony. آن ها یک سایبان نصب ...
گلدان بزرگ گلدان های تزئینی مخصوص بالکن برای کاشت گل یا سبزیجات. مثال: The planters on the balcony are full of colorful flowers. گلدان های روی بال ...
زنگ بادی وسیله ای تزئینی که با وزش باد صداهای ملایمی ایجاد می کند. مثال: The wind chimes on the balcony made a soothing sound. زنگ های بادی روی با ...
صندلی فضای باز صندلی های مقاوم در برابر آفتاب و باران، مناسب نشستن در بالکن. مثال: He relaxed in an outdoor chair with a cup of tea. او با یک فنجان ...
دیواره ی حریم خصوصی صفحه هایی برای ایجاد حریم خصوصی در بالکن، مخصوصاً در آپارتمان ها. مثال: They installed a privacy screen to block the neighbor’s ...
چراغ ریسه ای ریسه های نوری تزئینی که در شب فضای بالکن را زیباتر می کنند. مثال: The fairy lights gave the balcony a magical feel. چراغ های ریسه ای ...
کف پوش چوبی پوشش چوبی یا مصنوعی روی کف بالکن برای زیبایی و راحتی بیشتر. مثال: The balcony had elegant wooden decking. بالکن کف پوش چوبی شیکی داشت. ...
صندلی آویزی نوعی صندلی پارچه ای که از سقف آویزان می شود، برای استراحت. مثال: She curled up in a hammock chair with a book. او با یک کتاب روی صندلی ...
باغچه ی بالکنی سبک کوچکی از باغبانی در بالکن، شامل گیاهان در گلدان یا جعبه. مثال: He grows herbs in his balcony garden. او در باغچه ی بالکنی اش سبز ...
توالت وسیله ای برای دفع ادرار و مدفوع. مثال: The toilet is in the corner of the bathroom. توالت در گوشه ی سرویس بهداشتی قرار دارد. مشتقات: اسم ...
روشویی ظرف یا حوضچه ای با شیر آب، معمولاً برای شستن دست و صورت. مثال: She washed her hands in the sink. او دست هایش را در روشویی شست. مشتقات: ا ...
وان ظرف بزرگی برای حمام کردن، معمولاً با آب گرم پر می شود. مثال: The bathtub is filled with warm water. وان با آب گرم پر شده است. مشتقات: اسم: ...
دوش وسیله ای که آب را از بالا به پایین اسپری می کند برای حمام کردن. مثال: He took a quick shower before dinner. او قبل از شام یک دوش سریع گرفت. م ...
دستمال توالت دستمال مخصوص تمیز کردن پس از استفاده از توالت. مثال: We need to buy more toilet paper. باید دستمال توالت بیشتری بخریم. مشتقات: اسم: ...
مسواک وسیله ای برای تمیز کردن دندان ها. مثال: Don’t forget to bring your toothbrush. یادت نره مسواکت رو بیاری. مشتقات: اسم: toothbrush – مسواک
حوله پارچه ای برای خشک کردن بدن یا دست ها بعد از شستن. مثال: She dried her hands with a towel. او دست هایش را با حوله خشک کرد. مشتقات: اسم: tow ...
خمیردندان ماده ای که همراه مسواک برای تمیز کردن دندان استفاده می شود. مثال: He put toothpaste on his toothbrush. او روی مسواکش خمیردندان گذاشت. م ...
تلمبه دستی ابزار لوله بازکن برای باز کردن گرفتگی توالت یا سینک. مثال: He used a plunger to unclog the toilet. او با تلمبه دستی توالت را باز کرد. ...
شامپو مایعی که برای شستن موها استفاده می شود. مثال: She bought a new shampoo for her dry hair. او شامپوی جدیدی برای موی خشک خود خرید. مشتقات: اس ...
نرم کننده مو محصولی که بعد از شامپو برای نرم و لطیف کردن موها استفاده می شود. مثال: Apply conditioner after shampooing your hair. بعد از شامپو زدن، ...
حوله پوش / روپوش حمام لباسی نرم و گرم برای پوشیدن بعد از حمام. مثال: He put on his bathrobe after getting out of the shower. بعد از بیرون آمدن از ح ...
لیف وسیله ای برای لایه برداری و تمیز کردن پوست هنگام حمام. مثال: Use a loofah to scrub your skin gently. با لیف پوستت را به آرامی تمیز کن. مشتقات ...
صابون محصولی برای شستن بدن یا دست ها. مثال: She prefers liquid soap over bar soap. او صابون مایع را به صابون قالبی ترجیح می دهد. مشتقات: اسم: soa ...
کف شور / فاضلاب محل خروج آب از وان یا دوش. مثال: The drain was clogged, so the water didn’t go down. کف شور گرفته بود و آب تخلیه نمی شد. مشتقات: ...
اسفنج لیف نوعی اسفنج مخصوص حمام برای لایه برداری پوست. مثال: A loofah sponge helps exfoliate dead skin. لیف اسفنجی به لایه برداری پوست مرده کمک می ...
آبگرم کن دستگاهی برای گرم کردن آب حمام و شیرها. مثال: The water heater stopped working yesterday. آبگرم کن دیروز خراب شد. مشتقات: اسم: water hea ...
لایه بردار محصولی که پوست مرده را از بین می برد. مثال: Use an exfoliator once a week for smooth skin. هفته ای یک بار از لایه بردار استفاده کن تا پو ...
کشو بخشی کشویی در کمد برای نگهداری لباس یا وسایل کوچک. مثال: He keeps his socks in the drawer. جوراب هایش را در کشو نگه می دارد. مشتقات: اسم: dra ...
طبقه سطحی صاف در داخل کمد برای قرار دادن لباس یا اشیا. مثال: She organized her shoes on the top shelf of the wardrobe. کفش هایش را روی طبقه بالای ...
چوب لباسی وسیله ای برای آویزان کردن لباس ها داخل کمد. مثال: Hang your coat on a hanger to keep it wrinkle - free. کوت خود را روی چوب لباسی آویزان ک ...
میله لباس آویز میله ای داخل کمد برای آویزان کردن لباس ها. مثال: The closet rod is sturdy enough to hold all her dresses. میله لباس آویز به قدر کافی ...
جعبه نگهداری جعبه ای برای ذخیره کردن لباس ها یا وسایل داخل کمد. مثال: Seasonal clothes are kept in storage boxes under the bed. لباس های فصلی را در ...
نظم دهنده کمد وسیله یا سیستم هایی برای مرتب کردن لباس ها و وسایل داخل کمد. مثال: She bought a closet organizer to better arrange her shoes and bags ...
غلطک پرزگیر وسیله ای برای پاک کردن پرز و مو از روی لباس ها. مثال: Use a lint roller before going to an important meeting. قبل از رفتن به جلسه مهم، ...