پیشنهادهای مریم سالک زمانی (٥,٧١٨)
پریشان احوال ( هزاره )
Meaning: Waste time on something that has already been attempted and is no longer worthwhile Example: Arguing about this issue is just flogging a de ...
The end of something مثال: It’s not over until the fat lady sings
Something so distressing that it causes one to lose hope and faith
It's something to put faith in, to rely upon or trust ( when used in a positive connotation )
A bad faith decision to avoid becoming informed about something so as to avoid having to make undesirable decisions that such information might promp ...
Meaning that outer space is a source of spirituality and religious faith as is believed in the religion of Astronism
To accept something without seeing evidence supporting it, by trust or confidence
Pointing out one's lack of faith; people sometimes leave the "O" or "Oh" out of the saying when they say it
( سبزیجات، حبوبات و غیره ) پاک رکدن ( لباس و غیره ) خوب و بد را از هم جدا کردن ( میوه و غیره ) دستچین کردن
روی نکته ای دست گذاشتن
کسی را کول کردن - کسی را روی شانه بردن
از چیزی عیب گرفتن - از چیزی عیب و ایراد گرفتن - از چیزی عیبجویی کردن ( هزاره )
سوراخ کردن
دندان خود را خلال کردن
جیب کسی را زدن
انگشت توی دماغ خود کردن
( محاوره ) از کسی کمک فکری گرفتن - نظر کسی را خواستن
( هزاره ) ( به طعنه ) گلی به سر خود زدن - انتخاب محشری کردن
pick a fight with لج کسی را درآوردن
( هزاره ) بهترین مسیر را انتخاب کردن - با احتیاط رفتن
کلی پول دادن
کلی پول دادن - پول زیادی دادن
محصول سرِ بار - چین اول
با کسی مثل سگ رفتار کردن - با کسی بدرفتاری کردن
حق کسی را نادیده گرفتن - حقوق کسی را پایمال کردن
راه محتاطانه ای را در پیش گرفتن - با احتیاط عمل کردن
لگد کردن، با پا له کردن، راه رفتن روی
پا در راهی گذاشتن، راهی را دنبال کردن
( هزاره ) در تنگنا بودن، در مخمصه بودن، گرفتار بودن، با مشکلات دست و پنجه نرم کردن
کسی را تعقیب کردن، دنبال کسی افتادن، سایه به سایه دنبال کسی رفتن
باعث دلخوری کسی شدن، پا روی دم کسی گذاشتن
پا روی چیزی گذاشتن - چیزی را لگد کردن - چیزی را زیر پا له کردن
پا روی دم کسی گذاشتن - باعث دلخوری کسی شدن
روی پا بند نبودن، از شادی در پوست خود نگنجیدن، از فرط شادی با دم خود گردو شکستن ( هزاره )
( هزاره ) ( ادبی، به شوخی ) : پا بر صحنه کوفتن - بازیگر بودن
( هزاره ) تودار بودن
سیب وحشی - سیب خودرو
( هزاره ) از کسی استقبال گرمی کردن
( هزاره ) لب لعل
( هزاره ) با کسی دمخور بودن
آدم بخصوصی است ( هزاره )
خیلی درب و داغون به نظر می رسی
در بارۀ چیزی گزارش جامعی به کسی دادن - جزئیات چیزی را در اختیار کسی گذاشتن
زخم باز - زخم چرکی
( حسابداری ) ستون مانده - مانده
سرکشیش روستا
( قانون، لایحه و غیره ) با عجله گذراندن از - سر و ته . . . را به سرعت به هم آوردن
با عجله سرهم کردن - با عجله تهیه کردن
To irritate or annoy someone to the point of frustration مثال: The constant noise from the construction site was enough to drive anyone round the bend