پیشنهاد‌های مریم سالک زمانی (٥,٧٢٥)

بازدید
٤,٠٨١
تاریخ
١٦ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

A person who sucks hind teat is at a disadvantage or considered worse or less important that others

پیشنهاد
٠

When people say 'don't teach your grandmother to suck eggs', they mean that people shouldn't try to teach someone who has experience or is an expert ...

تاریخ
١٦ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

If everybody has a fair crack of the whip, they all have equal opportunities to do something

تاریخ
١٦ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

If you demand a fair suck of the sauce bottle, the other person is being unreasonable in what they are asking or suggesting you do

تاریخ
١٦ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

When someone has a face only a mother could love, they are ugly

تاریخ
١٦ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

This idiom is used to say that where there is conflict, people can be expected to behave in a more vicious way

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در انگلیسی بریتانیایی این اصطلاح به صورت استعاری برای اشاره به خط مقدم کار یا جایی که کار واقعی و سخت انجام میشود استفاده میشود، مثلا در آموزش، درمان ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

انجمن کشورهای جنوب شرق آسیا

پیشنهاد
٠

یک سازمان بین المللی غیرانتفاعی است که در زمینه توسعه پایدار زنجیره های تأمین محصولات کشاورزی، معدنی و صنعتی فعالیت می کند. این بنیاد در سال 1969 در ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

همکاری دوجانبه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

ترک خانمان کردن - به صورت سیار کار کردن ( در آمریکا ) راهزن شدن - راهزنی پیشه کردن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بیقرار شدن - بی تاب شدن - بی صبر شدن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

امر مسجل - امر مسلم - امر محتوم

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تفهیم کردن - منتقل کردن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

تو خط پول درآوردن بودن - سرگرم پول درآوردن بودن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

( سخنرانی ) تعدیل کردن - زهرِ . . . را گرفتن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

آرد کردن - پودر کردن - کوبیدن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

آدمی را به خاک سیاه نشاندن - به اعتراف واداشتن

پیشنهاد
١

چیزی را در خاطر کسی حک کردن - چیزی را در خاطر کسی نقش کردن

پیشنهاد
٠

نجات یافته از آتش گناه - توبه کار

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از بیخ و بن - به کلی - از بنیاد

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دعا کردن - برکت طلبیدن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

با چشمان پف کرده - با چشمان اشک گرفته - نیمه کور

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هزاره: ( جادۀ جنگلی ) نشانه گذاری کردن - علامت گذاشتن ( مجازی ) باب کردن - راه انجام کاری را باز کردن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بازی حوادث

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تونل وحشت - دخمه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

فرهنگ هزاره: ( مسابقه ) جایزۀ افتخاری ( به نفر آخر ) جایزۀ جبرانی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عادت های بدی پیدا کردن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هزاره: چرت زدن - خوابیدن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

این طرف و آن طرف پریدن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پر زدن و رفتن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عصبانی بودن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

داد و قال کردن - جار و جنجال راه انداختن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست از سرم بردار - اینقدر مزاحمم نشو

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

روی کسی را کم کردن - دخل کسی را آوردن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خراب کردن - صدمه زدن به

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در مورد چیزی اطمینان نداشتن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

روی کسی تاثیر خوبی گذاشتن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

محیط پر جنب و جوش - محیط فعال

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آهنگ روز

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کسی را دست انداختن - به کسی کلک زدن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کار حضرت فیل بودن - کمرشکن بودن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وسط جاده را گرفتن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Unfamiliar or ignorant I admit that I do not know beans about doing taxes

پیشنهاد
٠

Not valuable His idea was not worth a hill of beans and was quickly rejected.

پیشنهاد
٠

Something that is excellent She thought her new car was the greatest thing since sliced bread

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Very cozy and comfortable Dad tucked the baby in for the night in his new blanket and made sure he was as warm as toast

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Something filling and nutritious He wants a meal that will stick to his ribs and keep him satisfied.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

To immediately stop or abandon something She dropped her nerdy friend like a hot potato when the popular kids asked her to hang out.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Finished or in trouble When my parents found out that I wrecked the car, I knew my goose was cooked