پیشنهادهای مریم سالک زمانی (٥,٨٨٤)
انبوهی به وفور = in profusion
انبوه بی شمار
چقدر دلش هوای خانه کرده
ملال آور
ناامن
تعادل ناپایدار
عقلت کم شده؟
جهل مرکب
ملال آور - خسته کننده
امور پیش پا افتادۀ روزانۀ زندگی
آدم شر - آدم خرابکار
چه مردمان مزاحمی!
لانۀ فساد
یک دست میز تو هم رو
the outermost reaches : دورترین زوایا
دورترین زوایا
راه پرمخاطره - سفر پرمخاطره
برای پیوستن به صفِ
کنایه از : در خطر بودن، با طناب پوسیده توی چاه رفتن، با آتش بازی کردن
حساس بودن
مسرور - مشعوف مجذوب طلسم شده
خوابی جادویی
فرهنگ هزاره تصادفی برخورد کردن به، اتفاقی برخوردن به stumble on/upon sb/sth= stumble across sb/sth
( هزاره ) 1. خواهش می کنم! 2. باشد!قبول!
چه حیف!
دارم پیر می شوم. دیگر آن آدم سابق نیستم.
شکستن شاخه
او کاملا از توان افتاده بود.
موهای خرگوش
مهارت - زبردستی ( مجازی ) دستکاری
تعجب و ناباوری
تردستی شعبده بازی
معماهای کهن
داستان جنایی
مصاحبت دیگران
چه بد!
دل سپردن کامل ( به کاری، اندیشه ای )
کلاه شعبده باز
عوضی
نشریه ادواری
دل مردگی
( هزاره ) با شوک از . . . خارج کردن jolt sb out of sth
لعنت بر شیطان!
عقلش به چیزی قد نمی داد
روزنه ها
لانه های خرگوش
بوته زار
بیشه ای انبوه
نیمکت تاب a seat for one or two people that swings backwards and forwards
چمنی پهناور