پیشنهادهای Tirdad Kashani (٧٩٨)
پریسای ≠ پریسا پریسا از پری سان می آید، کسی که همگونه و هم سان پری است. پری زاده. پریسای کوتاه شده پری افسای است. افسون کننده و رام کننده پری. پری ...
رهان از رهاندن، رهایی دادن. رهانده کسی است که رهایی داده شده ( نجات داده شده ) .
مربا
همان واکنش است. در زبان ما واک های ( ب ) و ( و ) در چندین جا به جای هم دیگر بکار می روند، و برخی گاه ها هم جایگزین یک دیکر می شوند. نمونه: بالا، وا ...
خواستگاری فرمایش نیک، فرمایش خوش
درخشش گاه، درخشان گاه جایگاهی که از آن کسی می درخشد و زیبایی خود را نشان می دهد
این واژه در عربی ریشه ندارد ( خودشان هم با ص می نویسند ) ، این واژه به پارسی از آرامی و یا خود یونانی κάψος ( k�pso ) آمده. و سالیان سال پیش از یورش ...
رج راست خط = رج، رجه، رده، بند، ریسمان، ( خط نوشتاری دبیره، سمیره ) مستقیم= راست، راستای، سر راست، یک راست
تجریش مخفف تَجَردَشت، به معنی قصرالدشت است، مانند قصرالدشتِ غرب تهران. در این ترکیب، تجر، به معنای �قصر� است. تجر: خانه زمستانی که بخاری و تنور داشت ...
دستگاه نویس، کار نویس رایانه نویس، رایانویس
همان لابه کردن در پارسی. می شود درخواست و خواهش کردن.
آماده، آمایش، آمایی، آمودن
چهره گردانی؟
برگ آرایی
Lithobolos
خرکمان درست است. چون این جنگ افزار تیر پرتاب می کند، ولی کشکنجیر، منجنیق، و سنگ انداز همه سنگ و ابزار های سنگین پرتاب می کنند.
Ballista
فروگذاری، سر هم بندی، سر به هوایی، سبکسری، کوتاهی
نشستگاه، جای که در آن نشت برگذار می کنند. ( جای جلسه )
آدرنگ هم گویند ( برای درد و رنج و بدبختی )
آذرنگ هم گویند
در پارسی می شود ارمگان ( به ویژه در ورزش و پرورش ) واژه نامه دهخدا: ارمگان. [ اِ م َ ] ( ص ) تربیت کننده. ( برهان ) . مربی. ( جهانگیری ) ( برهان ...
وای یکی از دیرپاترین واژه های زبان فارسی است. بازماندهای این واژه در فارسی میانه ( وات/ واد ) ، در زبان امروزین ما به نام �باد� کاربرد دارد. همچنین خ ...
کار کرده، کار شده، بکار رفته این دستکش کار شده است آن دستکش کار کرده را بده
دیوان دادگری
فرماندهی ارتشی، فرمانروایی ارتشی گونه ای ارتش سالاری گذرا، سرباز سالاری گذرا…
چه چشمگیر، چشمگیر است
زاوری های هامه ای
باز خوانی کردن، بازنویسی کردن. بستگی دارد که کدام است. وگر نه: آموزه خواندن، آموزه یادگرفتن، آموزه گیری یادگرفتن، یادگیری، آموزش گرفتن، آموزش دیدن
آموزش گرفتن، یادگرفتن، پند گرفتن، اندرز گرفتن
با دقت پارسی= تیز نگر
موشک گرما یاب
کاروانک= کاروان کوچک برابر وانت در فرانسوی واژه وان کوتاه شده از کاروان پارسی ، و پسوند اِت به چم ( معنی ) کوچک است. پس وانت می شود کاروان کوچک یا کا ...
در پارسی کهن “نا تراش” می گفتند! و هنوز در هندی این به کار می رود.
درایش از دراییدن است و درایاندن دراییدن می شود سخن گفتن درایان می شود هنگام سخن گفتن، مانند سرایان که می شود هنگام سراییدن ( سرودن، سرود خواندن )
درایید از دراییدن و درایش می آید، به چم سخن گفتن. درایش گفتار است و درایید می شود گفت. ( به نگر من برابر خوبی است برای بیان عربی ) بیان کردن می تو ...
سرشتن، سریشتن
سورچران
افزوده کرانمند افزودنی کرانمند، افزودگی کران بسته
بیش اندیشی، بیش پنداری، بیش انگاری ( فرا اندیشی چیزی است که از اندیشه فرا تر است و اندیشه ناپذیر است )
دم آسوده کشیدن دم آسوده زدن، براسوده دمیدن پارسی: دم ؛ عربی= نفس نفس کشیدن= دمیدن، دم زدن، دم کشیدن
خویشاوند گزینی
لق درست نیست، لغ درست است و ما واژگانی چون لغزیدن، لغزش و بسیاری دیگر داریم. خود دهخدا هم لق را با غ نوشته است.
سرشتن، سریشتن
سرشتن، سریشتن، سیریشتن، سیریشیدن… آمیختن مایه های چسبناک. آغشتن، آمیزیدن. برای خمیر و گِل به کار می رود.
سیریش از سرشتن می آید، همسنگ آمیختن و آغشتن است. سریشتن چیز های خمیر مانند، آمیختن چیز های چسبناک است. برای همین می گویند کسی مانند سیریش است، به کسی ...
تهماسپ در پارسی دیرین واژه اسب به ریخت اسپ بوده.
شتاب دارم
دو سویه
مغز اندیشمند، مغز اندیشگر