پیشنهادهای karim hosseni (٧٦٨)
سلیم مستعلی: نام پسر مستنصربالله هشتمین خلیفه فاطمی مصر که با پشتیبانی سردار سپاهش امیرالجیوش به تخت خلافت نشست و برادرش نزار را که برگزیده پدرش بود ...
سایم روشن: آگاه
سلیم بجهت: برای اینکه.
سلیم گافر: بی آیین، گمراه، گمگشته از راه راست.
سلیم آقای لطفن نام و نشان سوره و آیه ای که نوشته اید را بنویسید چون یک عبارت اربی دلیلی بر قرآنی بودن آن نیست.
سلیم فصلت: دلنشین، نیکو؛ نام چهل و یکمین سوره قرآن می باشد: در دومین آیه این سوره می خانیم که: نوشتاری ست که نشانه هایش به نیکویی و دلنشین گفته شده ا ...
سلیم تفرقه: جدایی انداز
سلیم فجور: گناه ورزان
سلیم اخلاق ذمیمه: خوی های زشت و نکوهیده.
سلیم نفس اماره: نیروی سرکش یا هوس که همیشه آدمی را به راه های نادرست رهنمود می کند.
سلیم متصف: واژه ای اربی و برابری اش در فارسی ستوده شده یا ستودنی می باشد.
سلیم حدود دین: واژه ای اربی و برابری با پیرامون آیین در فارسی را دارد.
سلیم حدود: از حد می آید و با پیرامون برابری دارد.
سلیم بلندی: بالاترین
سلیم مال و جاه: ثروت و قدرت که به فارسی دارایی و نیرومندی برابری دارد و معمولن به کسانی که خاستار دارایی و نیروی بسیار � برای به بند کشیدن کسانی که ت ...
سلیم حب مال: واژه ترکیبی اربی و در فارسی برابر با دارایی دوستی یا دوستدار دارایی ست.
سلیم اقتضا: واژه ای اربی و در فارسی برابر با خاستن یا درخاست، نیاز می باشد.
سلیم ارجعوا: واژه ای اربی و برابری اش در فارسی بازگردید، برگردید می باشد.
سلیم اراده: باور، خاسته
سلیم روایت: واژه ای اربی برابر با بازگویی، بازگویی ای در فارسی ست مانند از امام علی روایت داریم. . . یعنی از پیشوا علی بازگویی ای داریم. . .
سلیم وافی: بسنده، بسیار. نام کتابی از فیض کاشانی به اربی ست که در سه مقدمه و چعارده جلد در باره احادیث شیعه نوشته شده.
سلیم به مراتب: از دید پایه ها، از دید پایگاه ها
سلیم اراض: روی برتافتن.
سلیم سرمدی: بی آغاز و پایان، جاودان، جاودانه
سلیم قهار: نیرومند، پیروزمند که از نامهای خداوند ست. الله الواحد و القهار: خداوند یکتای پیروزمند.
سلیم یرزق: واژه ای اربی با روزی رسان در فارسی برابری دارد.
سلیم بحکم: به فرمان، به دستور.
سلیم نبا: واژه ای اربی و در فارسی با پیام یا پیغام برابری دارد و سوی دیگر نام هفتاد و هشتمین سوره قرآن و در مکه آمده ست.
سلیم بجهت: خاطر مانند اینکه بگوییم به این جهت ترا جایزه می دهم یعنی به این خاطر تو را پاداش می دهم.
سلیم عصیان: واژه ای اربی ست که در مفاهیم دینی سرپیچی و در مفاهیم اجتماعی و تاریخی سرکشی در فارسی برابری دارد.
سلیم قائم: واژه ای اربی ست و با برپاکننده رستاخیز در فارسی برابری دارد.
سلیم وعده و وعید: پیمانهای انجام نشده و به گفته پیشینیان پیمانهای سر خرمنی � وعده سر خرمنی�
سلیم مَلَک: فرشته مَلٍک: پادشاه، شاهنشاه مُلک: سرزمین مٍلک: زمین ببخشید که در گذاشتن زیر و زبر ها رایانه خوب پاسخ نمی دهد ولی مفهوم نوشته شده.
سلیم سبعی: خوی درندگی، هفتی.
سلیم نسبت: * آشنایی مانند این که اشکان با بهران چه نسبتی دارد یعنی اشکان با بهرام چه آشنایی دارد. * از مانند اینکه می گوییم برادرم نسبت به من بهتر س ...
سلیم کردنی: شدنی در برابر ناکردنی یعنی ناشدنی.
سلیم انگشبه: ههکن ست کوتاه شده انگشت به باشد که نشان از فرد شگفت زده ست. در راه نشابور دهی دیدم بس خوب انگشبه او را نه عدد بود نه مره شعری ست از ش ...
سلیم انگشته: چهار شاخ از ابزارهای کشاورزی ست.
سلیم نور روشن: روشنایی یا پرتو روشن، مراد همان روشنایی بیش از حد ست زیرا روشنایی بسیار کم هم مانند سو سوی چراغهای الکلی یا پی سوزهای قدیمی داریم که د ...
سلیم باطن: واژه ای اربی و برابری اش در فارسی پنهانه، نهانه می باشد.
سلیم فرع: مانند، وقتی بگوییم این راه فرعی ست یعنی این راه مانند جاده ست.
سلیم رد کردن: برگشتن به بنیاد چیزی.
سلیم دولت: البته یادم رفته بود که بنویسم که در نیشابور خراسان برای نامگذاری دختر هم استفاده می کنند که برابر ی اش نیکبخت ست.
سلیم ارباب: آقا، سرور ولی معمولن به خان هم می گویند، اگر ارباب را جمع رب در اربی بدانیم می شود خداوندان و درست نیست که مفرد معنی اش کنیم، اگر هم به آ ...
سلیم بی ملاحظه: بی اندیشه، بدون اندیشیدن.
سلیم استقراء: پژوهشگری
سلیم ارتسام: فرمان گرفتن
سلیم ذاکره: یاد آورنده.
سلیم مرتسم: واژه ای اربی و برابری اش در فارسی نگار کش یا چهره کش یعنی کسی که چهره ای را می کشد.
سلیم مترسم: آموزه گوی یا گوینده آموزش ها.