پیشنهادهای karim hosseni (١,١٧١)
سلیم کمینه سازی: کم نگاری در پژوهش ها.
سلیم اسرار گرایی: راز گرایی، گرایش به راز داری.
سلیم نکات: جمع نکته که در فارسی با ریزنگر ها برابری دارد، ریز نگرها
سلیم جلد: پوشش، پوشنده، پوشاک
سلیم حٌسن خٌلق: نیک رفتار، مردم دار.
سلیم تصحیح: درست شده
سلیم ارائه: آماده شده، داده، نشان داده.
سلیم حدود: * پیرامون، دور و بر مانند این درخت در حدود این خانه ست یعنی این درخت در دور و بر یا پیرامون این خانه ست. * دست کم مانند از حکیم عمر خیام ...
سلیم آثار: * رد گذار، رد گذاری ها مانند پاسارگاد و تخت جمشید از آثار ملی ایران ست یعنی پاسارگاد و تخت جمشید از رد گذاری های مردم ایران در دوران هخام ...
سلیم شایان توجه: سزاوار بازنگری، شایسته دیده شدن.
سلیم نقش: کار ، مالنند اینکه بگوییم نقش او در اینجا یا نمایش چیست؟ یعنی کار او در این اینجا یا نمایش چیست؟
سلیم ایفا: بازی
سلیم شکل گیری: پدید آیی، پدید آوری
سلیم وظیفه: سپرده کاری، کاری که به کسی واگذار می شود.
سلیم جَلب: بسوی خود کشاندن.
سلیم مطالعاتی: پژوهشی
سلیم مجموعه: گردآوری شده
سلیم کاتالوگ: دفترچه راهنما، نسخه نمای کالا، چه نوشتار و دستنویسی باشد چه کالاهای بازاری که در بسته بندی داده می شود مانند دارو، کالاهای خانگی، صنعتی ...
سلیم کاتالوگ: دفترچه راهنما، کار نما
سلیم گنوسی: شناخت بینش های آیینی، ذر این باره آقای اکبر مدادی توضیحات بسیار کاملتری نوشته اند.
سلیم حدّی: یک کمی مانند اینکه بگوییم این موضوع تا حدّی درست ست یعنی این سخن یا نکته یک کمی درست ست.
سلیم فردانیت: یکی بودن نه همبستگی.
سلیم بباطل: به بیهودگی، به پوچی
سلیم تمامی: سراسر، همه ی
سلیم تمامی: همه ی
سلیم لازم: ناچار، ناگزیر
سلیم بلازم: بی نیاز
سلیم اوایل: آغازین
سلیم اجرام: واژه ای اربی و جمع جرم که در فارسی برابر با پیکر ها ست، مانند اجرام سماوی یعنی پیکر های آسمانی.
سلیم جهات: چهار سوی برجسته، چهار سوی برجسته پیرامون آدمی: شمال، باختر، جنوب، خاور
سلیم جَلّ ذکره: به گرانمایگی یاد کردن خداوند، به بزرگی یاد کردن خداوند.
سلیم جَلّ: گرانمایه
سلیم وظیفه شناس: کار بلد، کار دان، کار شناس.
سلیم لحظات: زمان ها، دم ها
سلیم جل ذکره: همه را یاد کرد.
سلیم کرانه: پایان پذیری مانند کرانه دریا یعنی جای پایان پذیری دریا.
سلیم کران: جمع کر به معنای ناشنوایان.
سلیم فاعرفه: پس او را بشناس.
سلیم متناهی: پایان پذیر
سلیم دَرو: کوتاه شده در او. * دٌرٌو: بریدن گندم یا علف از ساقه.
سلیم اندین: در این
سلیم انتقادات: خرده گیری ها
سلیم جوهر: آفرینش، بودن، سرشت. * ماده ای که برای خوشنویسی و نوشتن بکار می برند.
سلیم نوع: نمونه
سلیم عرض: چگونگی
سلیم روایی: که آن را روائی هم می نویسند واژه ای اربی که در فارسی با داستان شده، رده راستی و درستی، و بهره گیری از یک خانش� خوانش�.
سلیم نفسانی: جانی، روانی یا جانی و روانی.
سلیم پاوند: گمراهی، گمگشته، در نوشتار کشف المحجوب از ابویعقوب سجستانی آمده:. . . ایزد ما را و شما را نگاه داراد از غله ها و پاوندها. . . یعنی خداوند ...
سلیم پاوند: گمراهی، گمگشتگی
سلیم نقوش: رد ها، نگار ها، نشان ها