پیشنهادهای یویو (٩٢٠)
داده کاوی
تعاون
پشمِ بهاره
خودآسیب زنی/ خودزنی
یک بار برای همیشه Example: We have to decide, once and for all, whether we want to ask Dad for money. 🔸یک بار برای همیشه باید تصمیم بگیریم که آیا ا ...
به جز. . . Example: The general was an unattractive man to all but his most ardent admirers. 🔸ژنرال نزد هیچکس محبوب نبود جز هواداران سرسخت خودش.
با وجود همه اینها، به رغم همه اینها Example: He was a nice man for all that 🔸با وجود همه اینها، مرد خوبی بود.
پیش از هر چیز. . . Example: First of all, I’d like to ask you a few questions. 🔸پیش از هر چیز، می خواهم چند سؤال از تو بپرسم.
اصلاً، ابداً Example: He's had no food at all 🔸اصلاً لب به غذا نزده است.
بالاتر از همه، از همه مهم تر Example: Above all, I'd like to thank my family. 🔸از همه چیز مهم تر آنکه ممنونِ خانواده ام هستم.
بالاتر از همه، از همه مهم تر Example: Above all, I'd like to thank my family. 🔸از همه چیز مهم تر آنکه ممنونِ خانواده ام هستم.
گردشگر فضا
[زیست شناسی] بندپایان
( ژنتیک ) توالی یابی ژن ( ها )
نژاد برتر
موهام رو توی آسیاب سفید نکردم
انسان جایز الخطاست
دور از جون
تعریف از خودم نباشه
شتر دیدی ندیدی
درباره
از دیرباز
1️⃣🖍 بررسی کردن با دقت و جزییات Examples: The security personnel will go through your bags at the airport. نیروهای حراست همه چمدان ها را در فرودگاه ...
جمجمه شناسی
از ازل
پیشرفت فردی
کارآمدی شخصی
اظهارِ وجود
ابرازِ وجود
حبِ نفس، حبِ ذات
تحققِ ذات
صیانتِ ذات
صیانت نفس
خویشتن نگری
تمرکز بر خویشتن
خویشتن باوری
انکارِ خویشتن
خود رهبر، خودگردان
خودآموزی
1 ) به ویژه 2 ) به طور ویژه 3 ) بسیار 4 ) بیش از حد معمول 5 ) به طور مفصل، با جزییات 6 ) صرفاً، فقط
خودپژوهی، خودشناسی
As for= about درباره یِ. . . . Example: As for the thief, I am sure that he will soon be caught. اما درباره یِ دزد، [باید بگویم که] به زودی دستگیر ...
تا. . . Example: During the floods, the water came up to the bottom of the windows. در جریان سیل، آب تا پایینِ پنجره ها بالا آمد.
افزون بر . . . Example: He promised to give us a prize over and above our usual wages. قول داد که افزون بر مزدمان، پاداشی نیز به ما بدهد.
Over against= near by نزدیک ( به ) . . . Example: The cupboard is over against the window. کمد نزدیکِ پنجره است.
But for=without بدونِ. . . . ، اگر. . . . نبود Example: But for your help, I should have failed. اگر کمک شما نبود، مردود شده بودم.