پیشنهادهای نعیمه (٥٣٢)
- اقدام سیاسی
- حوالی
- چسبیدن به ( کار، زندگی . . . ) settle down to . . .
- خیرات
- بدجور ( به معنی بسیار )
- خوبِ خوب ( برای تأکید به کار می رود ) - حسابی
- festival - religious festival
- نظیرِ - از جمله - مثل
- بر خلاف انتظارات - بر خلاف آنچه انتظار می رفت
vow of denial
- روزه گرفتن ( مثل روزه سکوت، یا روزه هر چیزی. ( روزه نخوردن و نیاشامیدن می شود fasting )
- بیرون داد، بیرون آمدن، درآمدن ( نشر کردن کتاب و غیره )
it's hard to believe = - باور کردنش سخت است - گفتنش سخت است ( نمی شود گفت چیزی واقعاً درست است یا خیر )
روزه to take a vow of silence = روزه ی سکوت گرفتن
make up your mind - - فکرهاتو بکن
- فکرهایت را بکن
- بگی نگی - یک جورهایی - نوعی - یک جور
- مربی گری
buckeroo = buck - دلار
شمعدان
بایست
- واقعاً - بی شوخی - به راستی که - الحق که
- واقعاً - مطمئناً - الحق که - راستی راستی
solid ( در محاوره ) - عالی است - معرکه است - چه عالی، چه خوب - حرف ندارد - خیلی هم عالی
- پایین کشیدن
- پایین کشیدن
جویا شدن
- خزوخیل
- پسرخاله شدن ( رفیق شدن، خودمانی شدن )
- گرفتم ( که ) چی شد
اوف
- دل بردن
- مُهر تاریخ زنی ( مُهری که برای زدن تاریخ استفاده می شود )
- مُهر
- رفیق - اصطلاحا معادل عامیانه لغت "داداش"
= lunch، نهار
- چیزمیزها
چیز میز
چپاندن
- خداخدا می کردند. . . - واقعاً امید داشتند. . .
- خداخدا کردن - واقعاً امید داشتن
تاب تابی
نه چندان
to look after somebody - به کسی رسیدن ( مراقبت کردن از کسی )
کم زور
بی برنامه
- از نفس افتادن - گرفتن نفس
بی پرده حرف زدن
سر از پا نشناختن
سر از پا نشناختن