پیشنهادهای نعیمه (٦٧٤)
- دسته ( راه انداختن )
- رک گفتن ( to tell somebody right away )
- کسی را به عجله واداشتن - کسی را مجبور کردن تا طوری رفتار کند که شما می خواهید؛ کنایه از ادب کردن کسی
- چهارطاق دراز کشیدن
- to go wild
- عینک ته استکانی
- thick lensed glasses - thick glasses
- دله دزدی - کلاه برداری خرد
- مالیات سالیانه
- ولو اینکه
a fellow در زبان عامیانه "یک بابایی ( یه بابایی ) " هم معنی می دهد.
- the unwary
- بی خبران - غافلان، غفلت کنندگان
- جزء به جزء
suited down to the ground - بهتر از این نمی شد
- کلاه شرعی
- بستنِ ( چیزی به کسی )
- صدای خشن
- صدای کلفت
- گوش خراش
به چشم آمدن
- زمانی می رسد که
- کم نیاوردن ( از پس مشکلات برآمدن )
- کم نیاوردن
- تبرکی
- برگزار کردن مراسم
- کار و بار
family and clan -
- فک و فامیل
- کشیدنش کاری ندارد
- دست انداختن
- حال و حوصله
- تک گویه - تک گویی - حدیث نفس
- اندیشه برتر
- گداگشنه - بخور و نمیر ( starveling wages )
- حرکت شتابزده - کار بدون فکر
- تا حدِ ( تا حدی که به اوج چیزی برسد )
- همین چند سال پیش
- یک لحظه دیدن - ناگهان و غیرمنتظره کسی یا چیزی را دیدن
- پیدا کردن جوهره ی وجود خود
- جوهره ی وجودی - جنم - استعداد - ویژگی خاص یک فرد
- مدرک لیسانس
- اقدام سیاسی
- حوالی
- چسبیدن به ( کار، زندگی . . . ) settle down to . . .
- خیرات
- بدجور ( به معنی بسیار )
- خوبِ خوب ( برای تأکید به کار می رود ) - حسابی
- festival - religious festival
- نظیرِ - از جمله - مثل