تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

پارسی/ آلمانی تَرارفت ( زِبَررفت ) /Uebergang . . . . . انتقال تَرارفتن ( زِبَررفتن ) /Uebergehen . . . . . . انتقال یافتن ترابرد/Transport ترابردن/t ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

پارسی/ آلمانی تَرارفت ( زِبَررفت ) /Uebergang . . . . . انتقال تَرارفتن ( زِبَررفتن ) /Uebergehen . . . . . . انتقال یافتن ترابرد/Transport ترابردن/t ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

دیدگاه کاربر: یکی از واژگانِ همچم با ( کتاب ) در زبانِ پارسی میانه - پهلوی، ( نِبیگ ) می باشد که از دو تکواژ ساخته شده است: ( نِ. بیگ ) : 1 - پیشوند ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

برادر گرامی، آقای علی باقری، من در این تارنما کوششم برآن بوده است که واژگان را از دیدِ ریشه شناسی بررسی کنم. دهخدا و معین بسته به میزانِ آگاهیِ خود د ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

واژه ( قالپاق ) یک واژه ایرانی است: ( کهرپ، کالپ، قالپ، قالب ) /پسوندِ ( آگ یا آک ) در زبان پهلوی 1 - واژه ( قالب ) برگرفته از واژگانِ اوستاییِ ( کهر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

واژگانِ ( توپ، تپه، تُفنگ ( توپَک ) ، تپیدن ( تپش ) ، تپاندن، چپاندن، تپانچه ) واژگانی پارسی هستند: 1 - در زبانِ اوستایی واژه یِ ( - tav تو - ) به چم ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

واژگانِ ( توپ، تپه، تُفنگ ( توپَک ) ، تپیدن ( تپش ) ، تپاندن، چپاندن، تپانچه ) واژگانی پارسی هستند: 1 - در زبانِ اوستایی واژه یِ ( - tav تو - ) به چم ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پیشنهادِ واژه ( وَخش/وَخشیدن ) : کارواژه یِ ( وَخش ) در زبانِ اوستایی به چمِ ( بزرگ شدن، افزودن، بالیدن، پیشرفت کردن ) و واژه یِ ( وَخشَ ) نیز به چمِ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

واژگانِ ( خَرج، خَراج ) در زبانِ پهلوی - پارسی میانه به دیسه یِ ( هَرگ ( هَرج ) harg ) بوده اند و در زبانِ سانسکریت نیز واژگانِ ( کَرَ kara ) و ( کَر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٤

واژه ( آز ) به چمِ ( حرص، خواهش شدید ) در زبانهای اوستایی و پهلوی:

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

پیوستِ دیدگاههای پیشین: دیوید مک کنزی در نبیگِ ( فرهنگنامه کوچکِ پهلوی ) واژه ( سُراگ یا سُراک ) را به تنهایی یک تکواژ برشمرده است، چراکه وی اصولا پس ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

پیوستِ دیدگاه پیشین: 1 - ( سری/سکر ( سکرنَ ) ) در زبانِ اوستایی 2 - ( گشتن/گرد ( گردیدن ) در زبانِ پارسی 3 - ( search ( گشتن، جستجو کردن ) /circle ( ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

واژه ( سُراغ ) یک واژه یِ پارسی است که از دو تکواژ ساخته شده است: 1 - ( سُر ) : واژه یِ ( سُر ) از واژه یِ ( سری ) در زبانِ اوستایی به چمِ ( گشتن، رف ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

پسوندِ مکانیِ ( لاخ ) با واژگانِ ( لای، لایه ) در زبان پارسی از یک بُن و ریشه است، و جالب است که بدانید واژه ( لاخ ) در زبان پارسی با واژه ( Lage لاگ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

پسوندِ مکانیِ ( لاخ ) با واژگانِ ( لای، لایه ) در زبان پارسی از یک بُن و ریشه است، و جالب است که بدانید واژه ( لاخ ) در زبان پارسی با واژه ( Lage لاگ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

پسوندِ مکانیِ ( لاخ ) با واژگانِ ( لای، لایه ) در زبان پارسی از یک بُن و ریشه است، و جالب است که بدانید واژه ( لاخ ) در زبان پارسی با واژه ( Lage لاگ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

در زبانِ پارسی میانه - پهلوی به جای واژه ( منطق، logic ) ، واژه ( چیم گواگیه ) می گفتند. تکواژِ ( چیم ) همان است که امروز ( چم ) می گوییم. ( چیم/چم ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٢

( آز ) یا ( آزی ) واژه ای اوستایی است و به دیو آز ( خویِ آزمندی ) اشاره دارد ( ن. ک. یَشتِ اوستا ) . میل به پرخوری ( کسی که همچنان گرسنه است ) نیز ا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

واژه ( نشیب ) از دو تکواژ ساخته شده است: 1 - پیشوند ( نِ ) که در زبانهای اوستایی و پهلوی به دیسه یِ ( نی ) بوده است و به ( پایین، روبه پایین ) اشاره ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

برابر پارسی واژه ( ریتم ) ، واژه زیبایِ ( تپاَهنگ ) است. واکاویِ واژه تپاهنگ: 1 - تپ ( بُن کنونیِ کارواژه تپیدن ) 2 - آهنگ

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

می توان واژه ( درونمایه ) را به دیسه یِ کوتاهترِ ( درمایه ) بکار برد، که در اینصورت، کارواژه یِ همبسته به آن ( درمودَن یا درماییدَن ) می شود. در سوِ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

می توان واژه ( درونمایه ) را به دیسه یِ کوتاهترِ ( درمایه ) بکار برد، که در اینصورت، کارواژه یِ همبسته به آن ( درمودَن یا درماییدَن ) می شود. در سوِ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٣

می توان واژه ( درونمایه ) را به دیسه یِ کوتاهترِ ( درمایه ) بکار برد، که در اینصورت، کارواژه یِ همبسته به آن ( درمودَن یا درماییدَن ) می شود. در سوِ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

( کاس ) در زبان اوستایی به چمِ ( درخشیدن ) بوده است. ( شاید بر پایه ارزیابیِ کاربرانِ بالا از این واژه در گویش های بومی و آنچه در زبان اوستایی است، ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٤

پیشنهادِ واژه : ( آسیفتَن، آسیفته و. . . ) به طور بازگشتی می توان کارواژه ( آسیفتَن ) را برای واژه ( آسیب زدن ) بکار برد. دگرریخت آوایی در زبان پار ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

( یو ) در زبان اوستایی به چم ( پیوستگی، جاودانگی ) است و در کارواژه ( یوختن ) نیز پیوستگی را می توان دید. به گمانِ من، ( یو ) می تواند به عنوان ( پیش ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٢

پیشنهاد واژه: برای ( تقسیم ) در دانش مزداهیک ( ریاضی ) می توان از واژه ( اَفس ) در زبان اوستایی بهره بُرد. برای نمونه ( اَفسیدن ) ؛ چنانکه در رویه 96 ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

دوستان گرامی شاید رویه یِ 1069 از نبیگ ( فرهنگ واژه های اوستا ) ما را یاری کند. نیاز به یادآوری است که مینو ( ایده ) ها نادیدنی هستند.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

در زبان اوستایی به ( پرسیدن ) ، ( فرَشی :frashi ) نیز می گفتند. واژه اوستاییِ ( فرَشی ) با واژه یِ آلمانی ( Frage ) به چمِ ( پرسش ) و کارواژه ی ( fr ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پیشنهاد واژه در دانش مزداهیک ( ریاضی ) : ( پی مانده/پی ماندَن ) = ( باقی مانده/باقی ماندن ) پارسی/آلمانی/انگلیسی پی مانده/remainder / Rest . . . . . ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

پیشنهاد واژه: پارسی= انگلیسی = آلمانی . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . پی آمدن = folgen =to ensue، to follow، to succeed از چیزی پی آ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

( ایوَرزیدن ) از بخش پیشوندیِ ( ای/ایو ) به چم ( یک ) و کارواژه ( وَرزیدن ) می باشد که در زبان پهلوی به معنای ( سفر کردن، مسافرت رفتن، حرکت کردن ) بو ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

( ای ) یا ( ایو ) به چم ( یک ) در زبان پارسی میانه - پهلوی به عنوان پیشوندِ کارواژه بکارگیری میشد: بمانند کارواژه ( ایوَرزیدن ) به چم ( سفر کردن، مسا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

بررسی واژه الفنجیدن: 1 - چنین انگاشته می شود که کارواژه ( الفنجیدن ) پس از دگرگونی آوایی در زبان بلخی پدید آمده است. ( برخی آواها در واژگان اوستایی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

واکاوی واژه سپردن /سفارش : اُسپاردن یا اُسپوردن از یک بخشِ پیشوندی و یک بخشِ کارواژه می باشد: بخش نخست: ( سِ یا اُس ) :پیشوندِ جدایی ناپذیر در زبان پ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پیشنهاد واژه: ویژگی در زبان پارسی با واژگانِ ( Besonderheit و Eigenschaft ) در زبان آلمانی برابر است. می توانیم در زبان پارسی به جای ( خصوصیت ) از و ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیشنهاد واژه: ویژگی در زبان پارسی با واژگانِ ( Besonderheit و Eigenschaft ) در زبان آلمانی برابر است. می توانیم در زبان پارسی به جای ( خصوصیت ) از و ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

( aftermath = پس آیند )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

پارسی/آلمانی/انگلیسی ( ریخت، ریختار ) /gestalt، shape، form/Gestalt بسته به گزاره، می توان به جای Gestalt ( گشتالت ) در زبان آلمانی از واژگان ( ریخت ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

پیشنهاد واژه می توان واژگانی چون ( فَرهِشت، فَرنهاده ) را به جای قانون به کار برد. در زبان آلمانی به قانون Gesetz می گویند که این واژه از کارواژه set ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پارسی/انگلیسی/آلمانی اَلفَنجیدن/ergeben / to yield، to give اَلفَنجِش ( همچنین: اَلفَنجه ) /Ergebnis /result، outcome، conclusion، yield از چیزی الف ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

پارسی/انگلیسی/آلمانی اَلفَنجیدن/ergeben / to yield، to give اَلفَنجِش ( همچنین: اَلفَنجه ) /Ergebnis /result، outcome، conclusion، yield از چیزی الف ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پارسی/انگلیسی/ آلمانی ارزش گذاری ( ارزش یابی ) /Wertbestimmung /valuation

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

( ( فروگشودن ) ) برابر پارسیِ واژه آلمانی ( aufloesen ) است. ( ( فروگشایی ) ) برابر پارسیِ واژه آلمانی ( Aufloesung ) است. نمونه: هنگام حل یک مسئل ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

پارسی / انگلیسی/آلمانی سره / echt / proper در دانش مزداهیک ( ریاضی ) ، نمونه: گردایه یِ سره/ echte Menge/ proper set

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دستِ کم = حداقل کمینه= مینیموم، حداقل دستِ بیش = حداکثر بیشینه=ماکزیمم، حداکثر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

دست کم = حداقل کمینه= مینیموم، حداقل دست بیش = حداکثر بیشینه=ماکزیمم، حداکثر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

دست کم = حداقل کمینه= مینیموم، حداقل دست بیش = حداکثر بیشینه=ماکزیمم، حداکثر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پارسی/آلمانی/انگلیسی بازه/interval / Intervall

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

بر چیزی استوار کردن = مبنا قرار دادن ( در زبان آلمانی zugrunde legen ) برای نمونه : آنها نظریه ی خود را بر فلان چیز استوار کردند.