disjunction

/dɪsˈdʒʌŋkʃn̩//dɪsˈdʒʌŋkʃn̩/

معنی: جدایی، تفکیک، انفصال
معانی دیگر: وابندیدگی، جداشدگی، انفکاک (disjuncture هم می گویند)

جمله های نمونه

1. the disjunction of soul and body
جدایی روح از جسم

2. Anticipated here is that always unstable disjunction between identification and desire upon which male bonding depends.
[ترجمه گوگل]در اینجا پیش‌بینی می‌شود که جدایی همیشه ناپایدار بین هویت و میل است که پیوند مردانه به آن بستگی دارد
[ترجمه ترگمان]پیش بینی شده که در اینجا همیشه ناپایدار بوده و بین شناسایی و میلی که پیوند مردان به آن وابسته است، ناپایدار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Tragedy of the Commons, where the disjunction between individual and population level effects leads to the potential for worst-case outcomes.
[ترجمه گوگل]تراژدی عوام، که در آن تفکیک بین تأثیرات سطح فردی و جمعیتی منجر به پتانسیل برای بدترین نتایج می شود
[ترجمه ترگمان]تراژدی مجلس عوام، جایی که اختلاف بین اثرات سطح فردی و فردی منجر به پتانسیل نتایج بدترین حالت می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. There is certainly a disjunction in our lives between the pace we force upon ourselves and the pace that nature affords us.
[ترجمه گوگل]مطمئناً در زندگی ما بین سرعتی که به خودمان تحمیل می کنیم و سرعتی که طبیعت به ما می دهد، اختلاف وجود دارد
[ترجمه ترگمان]مسلما در زندگی ما یک disjunction وجود دارد که با سرعتی که ما بر خود تحمیل می کنیم و با سرعتی که طبیعت برای ما به ارمغان می آورد، وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. In a turbulent environment, diversity, contradiction and disjunction are the norm.
[ترجمه گوگل]در یک محیط متلاطم، تنوع، تضاد و گسست امری عادی است
[ترجمه ترگمان]در یک محیط آشفته، تنوع، تناقض و ناسازگاری، نرم هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Tragicomedy gives the disjunction of the subjective and objective visions of the human situation dramatic form.
[ترجمه گوگل]تراژیکمدی به تفکیک بینش های ذهنی و عینی موقعیت انسانی شکل دراماتیک می دهد
[ترجمه ترگمان]Tragicomedy دیدگاه ذهنی و عینی وضعیت انسان را به شکل نمایشی به تصویر می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The disjunction between peoples and state boundaries, a central theme of this chapter, is a fundamental problem in many countries.
[ترجمه گوگل]تفکیک بین مردم و مرزهای دولت، موضوع اصلی این فصل، یک مشکل اساسی در بسیاری از کشورها است
[ترجمه ترگمان]The بین مردم و مرزه ای ایالتی، موضوع اصلی این فصل، یک مشکل بنیادی در بسیاری از کشورها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It is this disjunction which is the historic crisis of Western society.
[ترجمه گوگل]این گسست است که بحران تاریخی جامعه غربی است
[ترجمه ترگمان]این this است که بحران تاریخی جامعه غربی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Yet there is a very big disjunction here.
[ترجمه گوگل]با این حال یک گسست بسیار بزرگ در اینجا وجود دارد
[ترجمه ترگمان] با اینحال، اینجا یه \"disjunction\" خیلی بزرگ وجود داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. What disjunction between the majesty of those old hymns and the immodesty of this shopping season.
[ترجمه گوگل]چه گسست بین عظمت آن سرودهای قدیمی و بدحجابی این فصل خرید
[ترجمه ترگمان]چیزی که میان این hymns قدیمی و the این فصل خرید چه ارتباطی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. At the present time, the exclusive disjunction is still in a neglect situation, and there are only a few studies in China.
[ترجمه گوگل]در حال حاضر، تفکیک انحصاری هنوز در وضعیت نادیده گرفته شده است و تنها مطالعات کمی در چین وجود دارد
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر، disjunction انحصاری در وضعیت غفلت قرار دارد و تنها چند مطالعه در چین وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. However, the disjunction of trained personnel and industry requires the quick optimization of Higher Tourism Education system.
[ترجمه گوگل]با این حال، تفکیک پرسنل آموزش دیده و صنعت مستلزم بهینه سازی سریع سیستم آموزش عالی گردشگری است
[ترجمه ترگمان]با این حال، disjunction پرسنل آموزش دیده و صنعت نیاز به بهینه سازی سریع سیستم آموزش عالی گردشگری دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In this paper, disjunction of the concepts is introduced to define multielement least upper bounds, and the approximation based on them is proved the least upper approximation of a concept.
[ترجمه گوگل]در این مقاله، تفکیک مفاهیم برای تعریف حداقل کران بالایی چند عنصری معرفی شده و تقریب بر اساس آنها کمترین تقریب بالای یک مفهوم را اثبات می کند
[ترجمه ترگمان]در این مقاله، disjunction از مفاهیم برای تعریف حداقل کران بالا معرفی شده است و تخمین مبتنی بر آن ها حداقل تقریب بالا یک مفهوم را اثبات کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. What matters is not just the disjunction between the majesty of those old hymns and the immodesty of this shopping season.
[ترجمه گوگل]آنچه مهم است فقط تفکیک شکوه آن سرودهای قدیمی و بدحجابی این فصل خرید نیست
[ترجمه ترگمان]چیزی که اهمیت دارد فقط بین آن hymns قدیمی و the این فصل خرید نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We've created disjunction between the liberal arts and sciences and our role as citizens and professionals.
[ترجمه گوگل]ما بین هنرها و علوم لیبرال و نقش خود به عنوان شهروند و حرفه ای تفاوت ایجاد کرده ایم
[ترجمه ترگمان]ما disjunction بین هنر و علوم لیبرال و نقش ما به عنوان شهروندان و متخصصان ایجاد کرده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جدایی (اسم)
abscission, separation, divorce, segregation, breakaway, rupture, dissociation, gulf, schism, divorcement, schismatism, disjunction, disunion, seclusion, sequestrum, severance

تفکیک (اسم)
detachment, disconnection, separation, segregation, dissociation, breakdown, differentiation, breaking, separatism, disjunction, severance

انفصال (اسم)
secession, separation, discharge, discontinuity, schism, schismatism, disjunction, extrusion, disunion, retirement

تخصصی

[کامپیوتر] فصل
[برق و الکترونیک] جدایی، انفصال
[زمین شناسی] انفکاک، تقسیم
[ریاضیات] ترکیب فصلی، مجموع منطقی، فصل، انفصال
[ریاضیات] ترکیب فصلی، مجموع منطقی

انگلیسی به انگلیسی

• state of being disconnected; act of disconnecting; type of compound proposition which is true when one of its alternatives is true (logic)

پیشنهاد کاربران

شکاف
دیدگاه پیشنهادیِ من:
پارسی / آلمانی / انگلیسی
همدوسِش / conjunction / Konjunktion، Verbindung
وادوسِش / disjunction / Disjunktion
بررسی تکواژها:
تکواژها با نقطه های میانی از یکدیگر جدا شده اند:
...
[مشاهده متن کامل]

con. junc. tion :هم. دوس. ِش /dis. junc. tion: وا. دوس. ِش
( con و com ) در زبانهای اروپایی برابر با ( اَن یا هَم ) در زبان پارسی است.
( dis ) در زبانهای اروپایی با ( دُش ) و ( وا ) برابری معنایی دارد.
( junc ) به معنای پیوندگاه و برخوردگاه است که در اینجا با بُن کنونیِ کارواژه ( دوسیدن ) یعنی ( دوس ) به معنای چسبیدن ، یک به یک شده است. واژه دوسیدن با واژه دوزیدن یا دوختن نزدیکی معنایی و ریختاری دارد.
( tion ) در زبانهای اروپایی با ( یشن ) در پارسی میانه و ( ِش ) در پارسی کنونی از یک بُن و ریشه است.
( همدوسش ) به ( اشتراک چندین بُنپار ( عضو ) ) اشاره دارد. ( وادوسش ) به ( انفصال چندین بُنپار ( عضو ) ) اشاره دارد. پیشوندهای ( هم ) و ( وا ) به خوبی رویکرد اشتراک و انفصال را بازمی نمایند.
دکتر ادیب سلطانی از واژه همدوسش در بنیادهای منطق نگریک به ورنامِ ( ارتباط ) بهره گرفت ولی آنچه واژه ی ( همدوسش ) و ( وادوسِش ) بازمی نمایند، به گمانِ من، همان اشتراک و انفصالِ اعضای یک گردایه است. این واژگان بسیار در منطق و مزداهیک ( ریاضی ) کاربرد دارند.
همدوسش = ترکیبِ عطفی
وادوسش = ترکیبِ فصلی

disjunction ( ریاضی )
واژه مصوب: ترکیب فصلی
تعریف: ترکیب دو گزاره با رابط منطقی یا|||متـ . مجموع منطقی logical sum
ناپیوستگی
گسست

بپرس