upward

/ˈəpwərd//ˈʌpwəd/

معنی: بالایی، روبترقی، روببالا، بطرف بالا
معانی دیگر: فرازسوی، بالاسوی، زبرسوی، به طرف بالا، روبه بالا، صعودی، روبه ترقی، فرازین، به بالا، به بعد، سربالا، (معمولا با: of) بیش از، متجاوز از، upwards بالایی، بطرف بالا
upward(s)
بالا، سوی بالا

بررسی کلمه

قید ( adverb )
عبارات: upward of, upwards of
(1) تعریف: toward or to a higher position or place.
متضاد: downgrade, downward
مشابه: aloft

(2) تعریف: toward a higher rank, degree, quantity, or quality.
متضاد: downgrade, downward

(3) تعریف: more.

- ten years and upward
[ترجمه گوگل] ده سال به بالا
[ترجمه ترگمان] ده سال و بالاتر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: toward a source or origin.
صفت ( adjective )
مشتقات: upwardly (adv.), upwardness (n.)
• : تعریف: moving toward a higher position or place.
متضاد: downward

جمله های نمونه

1. upward pressure has domed the rock surface
فشار به سوی بالا سطح صخره را گنبدسان کرده است.

2. an upward road
جاده ی سربالا

3. an upward stock market
بازار سهام روبه ترقی

4. the upward movement of prices
سیر صعودی قیمت ها

5. the upward thrust of skyscrapers
فراز آسمان خراش ها

6. from $5 upward
از پنچ دلار به بالا

7. from his youth upward
از دوران جوانیش به بعد

8. this plateau gradually rose upward
این فلات کم کم مرتفع شد.

9. prices tend to show an upward tendency
قیمت ها رو به افزایش هستند.

10. he stirred the fire and sparks sprang upward
آتش را هم زد و جرقه ها به هوا پریدند.

11. he was badly burned from the waist upward
از کمر به بالا دچار سوختگی بدی شده بود.

12. There's been a downward/upward trend in sales in the last few years.
[ترجمه گوگل]در چند سال گذشته یک روند نزولی/ صعودی در فروش وجود داشته است
[ترجمه ترگمان]در چند سال گذشته گرایش رو به پایین و رو به پایین در فروش وجود داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She gave him a quick, upward look, then lowered her eyes.
[ترجمه گوگل]نگاهی سریع و رو به بالا به او انداخت و سپس چشمانش را پایین انداخت
[ترجمه ترگمان]به سرعت نگاهی به او انداخت و بعد چشمانش را پایین آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The rocket blasted upward into the sky.
[ترجمه گوگل]موشک به سمت بالا به آسمان منفجر شد
[ترجمه ترگمان]راکت به سمت آسمان پرتاب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The watch costs upward of 8000 dollars.
[ترجمه گوگل]قیمت این ساعت بیش از 8000 دلار است
[ترجمه ترگمان]هزینه ساعت به سمت بالا ۸۰۰۰ دلار هزینه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The upward sweep of her hair was held in place by a comb.
[ترجمه گوگل]حرکت موهایش به سمت بالا توسط یک شانه در جای خود نگه داشته شد
[ترجمه ترگمان]شانه بالا موهایش را با شانه ای بالا گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The market showed an upward turn in August.
[ترجمه گوگل]بازار در ماه اوت چرخش صعودی را نشان داد
[ترجمه ترگمان]بازار رو به افزایش در ماه اوت را نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بالایی (صفت)
over, upper, superior, o'er, upward

روبترقی (صفت)
upward, upturned

روببالا (صفت)
upward

بطرف بالا (قید)
atop, upgrade, upwards, skyward, upward

تخصصی

[زمین شناسی] بسمت بالا
[ریاضیات] به بالا بردن، به سمت بالا، به بالا، رو به بالا، بالائی، به طرف بالا، رو به ترقی

انگلیسی به انگلیسی

• rising, ascending
to a higher level; more
if you move or look upwards or upward, you move or look towards a higher place. adverb here but can also be used as an attributive adjective. e.g. he would steal upward glances at the clock.
if an amount or rate moves upwards or upward, it increases.
upwards of or upward of a particular number means more than that number.

پیشنهاد کاربران

بهبود
مثبت
به بالا. مثلا در عبارت: two hours & upward
دو ساعت به بالا
upward ( مهندسی مخابرات )
واژه مصوب: فراسو
تعریف: در مورد ارسال پیام و نشانک/ سیگنال و مانند آن، به طرف بالا
فزآینده
۱. رو به بالا / صعودی
۲. به طرف بالا
EXAMPLE : Mike found it difficult to swim in the strong upward river
مایک دریافت که شنا کردن در رودخانه رو به بالای پرصلابت سخت است .
افزایشی
( برای جاده ) سر بالایی
صعودی ، در حال پیشرفت

بپرس