پیشنهاد‌های فانکو آدینات (٢,٣٣٧)

بازدید
٤,٢٤٠
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

جالب: همتای پارسی این واژه ی عربی در زبان های باستانی ایران، اینهاست: 1ـ اِتاک etAk ( سغدی ـ پهلوی ) . 2ـ رَمنیگ ramnig ( پارتی: ramanig ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

حمله: همتای پارسی این واژه ی عربی در زبان های باستانی ایرانی، اینهاست: 1ـ پدرف padraf ( پارتی و مانوی ) . 2ـ اِدوانس edvAns ( اوستایی: dvAns ) . 3ـ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سوال: همتای پارسی این واژه ی عربی، بجز پرسش، واژه ی فَرشَن farshan می باشد که در پهلوی frashn می باشد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

انسان: همتای پارسی این واژه ی عربی، این سه واژه ی سنسکریت است: مانو mānu، پومان pumān ، مارتیا mārtyā .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

حرمت ( = احترام ) : رفتار یا گفتاری نرم، فروتنانه، خوشایند و ستایشگرانه از روی اختیار یا اجبار با کسی به دلیل شناخت ارزشی که در اوست، یا به خاطر سن، ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

لمس: همتای پارسی این واژه ی عربی، واژه ی سغدی مورس murs می باشد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

صبور: کسی که برای بیرون رفتن از گرفتاری به راه های نادرست نمی رود و یا از کسی یاری نمی خواهد و چشم به راه گشایشی می ماند؛ گفتار و یا رفتار ناپسند دیگ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تحمل: به دوش کشیدن باری یا پذیرش خواسته ای یا تعهدی ( مالی، اخلاقی، قانونی و. . . ) به دلخواه یا به اجبار و یا قرار گرفتن زیر رفتار شکنجه آور کسی و ی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

صبر: برای بیرون رفتن از گرفتاری به راه های نادرست نرفتن و یا از کسی یاری نخواستن و چشم به راه گشایشی ماندن؛ تحمل گفتار و یا رفتار ناپسند کسی و واکنشی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

bear impatiently با بی صبری تحمل کردن، بی صبرانه تاب آوردن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٤

فردا: این واژه در پهلوی fratāk بوده و از دو بخش ساخته شده است: فره ( فرا، پیش، جلو ) و تاک ( تاخت، تازش ) ؛ یعنی آن چه همواره به پیش می تازد و متوقف ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

وصول: همتای پارسی این واژه ی عربی، واژه ی زیبای سغدی بایاپ است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

حاصل مصدر: واژه ای که نشان مصدری ندارد؛ ولی معنی مصدر دارد؛ و بیش تر در پارسی با افزودن ی به صفت می آید مانند بلندی: بلند بودگی؛ دلگرمی: دلگرم شدگی ی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اسم مصدر: واژه ای که با فزودن ش، یش یا شت به فعل امر به دست می آید. مانند: پرستش، ستایش، گویش، پویش، خورشت، برشت، یا افزودن ه مانند خنده، گریه و. . . ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

هوا: همتای پارسی این واژه ی عربی، واژه ی زیبای سنسکریت وایو vāyo می باشد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تفضیل: یکی از همتایان پارسی این واژه ی عربی، واژه ی زیبای پارتی ویژید است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

بکتاش: این نام از دو بخش ساخته شده است: بغه baqa در اوستایی به معنی کادو، بخشش، هدیه و تاش که به نوشته ی دهخدا به معنی خداوند است. و بغه تاش که در گذ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

عبارت فعلی: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: پیکاتو یاتی pikātu yāti که پیکاتو در کردی پیکهاتوو pikhātuv گفته می شود و یاتی در اوستایی یاته y ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

عبارت: بخشی از یک جمله که معنی مستقلی دارد؛ در فرهنگ عربی ـ فارسی لاروس چنین آمده: سخنی است که گوینده به شنونده گوید. همتای پارسی این واژه ی عربی، پ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اصطلاح: یعنی یکزبانی در باره ی چیزی، چیزی که همگان یک برداشت از آن دارند و معنی متفاوتی در میان گویندگان آن نیست: ( فرهنگ عربی ـ فارسی لاروس ) . همت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

quick fix کاری که با سرعت انجام شود

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

mental quickness تیزهوشی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

لر: در پهلوی لور lur است به معنی چابک، چالاک، تیزی، تندی، شتاب، سرعت؛ و لوراسب lurāsp یعنی تیز اسب، دارای اسب تیزرو که بعدها لهراسب شده است. ( فرهنگ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

صامت: همتای پارسی این واژه ی عربی، واژه ی سنسکریت موکا mukā می باشد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ضربه: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: ژِت žet ( سغدی ) لیدان lidān ( کردی ) سودِر suder ( پشتو ) پاتا pātā ( سنسکریت: pāta ) آهت āhat ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سنان: در سنسکریت شنه shena، سنه sena و سنا senā به معنی پرتاب شونده در جنگ.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سانیار: در سنسکریت: سان sAn یعنی سود ـ بهره دادن، کامیاب ـ موفق گردانیدن که یار به آن افزوده شده و روی هم به معنی یار سودرسان، دوستی که دوستش را کامی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢١

آبتین: در سنسکریت آصوینه āśvina ( سوارکار ) ؛ در اوستایی: آثویه āşveya؛ در پازند آبتین با همان معنی سنسکریت. ( فرهنگ سنسکریت ـ انگلیسی مونیر ویلیامز ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

آندیا: این نام در سنسکریت انِدیا anedyā به معنی کسی که نباید سرزنش بشود؛ پاک، بی گناه، معصوم، پاکدل، راستکردار، راستگو. می باشد. ( فرهنگ سنسکریت ـ ان ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

طبقه اجتماعی: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، واژه ی زیبای نیرامیش nirāmish است که در مانوی نیرامیشن nirāmishn می باشد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شعر: گفتاری ادبی کوتاه یا بلند و آهنگین که با به کار گیری آرایه های ادبی و تصویر سازی، و در قالب�های شناخته شده [آزاد، غزل، قصیده، رباعی، مثنوی و. . ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شاعر: همتای پارسی این واژه ی عربی، واژه ی زیبای مانوی مَهراک mahrāk می باشد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جوامع: این واژه ی عربی، جمع جامعه می باشد؛ همتای پارسی جامعه، واژه ی زیبای سنسکریت لُکاس lokAs است که جمع آن می شود لکاسان= جوامع یا لکاسِل lokAsel ک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

جامعه ( = اجتماع ) : زندگی گروهی، مردمی بیش تر سازمان یافته، دارای منافع مشترک که با هم رابطه ( خانوادگی، خویشاوندی، اقتصادی و. . . ) دارند، نیازهای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اجتماع ( = جامعه ) : زندگی گروهی، مردمی بیش تر سازمان یافته، دارای منافع مشترک که با هم رابطه ( خانوادگی، خویشاوندی، اقتصادی و. . . ) دارند، نیازهای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

فصول ( برای کتاب ) : واژه ی اوستایی هات با پسوند جمع ان=هاتان و هات با پسوند جمع لکی اِل= هاتِل. فصول ( برای سال ) : واژه ی کردی کِژ kež با پسوند ان ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

فصل ( برای سال ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، واژه ی کردی کِژ kež می باشد. فصل ( برای کتاب ) : همتای پارسی، واژه ی اوستایی هات. فصل ( برای کتک ) ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

تاریخ : سرگذشت، توصیف و نتیجه ی انواع سیاست ها و دگرگونی های به نگارش درآمده ی غیر تخیلی از گذشته در موضوعات گوناگون مادی و معنوی که بخشی یا همه ی حق ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

موسم: همتای پارسی این واژه ی عربی، واژه ی سغدی نیغامniqām است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

وسیله نقلیه: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: چانچو cāncu ( گیلکی ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

اقدام: همتای پارسی این واژه ی عربی، واژه ی زیبای اوستایی دایات می باشد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

کتاب: همتای پارسی این واژه ی عربی، این واژه های زیبای پهلوی است: مَدیت madit، متیان matyān.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

قابل درک: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، واژه ی زیبای ماراک است که پهلوی می باشد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

فرهانfarhān در پهلوی فره هنج frahanj به معنی آموزش، تربیت.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

بهار: در پارسی باستان: vāhara؛ در سنسکریت: بیهاره، ویهاره vihāra، bihāra ( گردش ) ؛ در اوستایی: بخدره bexdre؛ در سغدی: varte؛ در پهلوی و مانوی: vahār ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پرهام: در سنسکریت پره تهمه prathama به معنی نخستین، برترین، بهترین، اولین، در رأس، در صدر، درجه ی یک.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

همتای پارسی واژه ی عربی منزل، اینهاست: کاژه kAže، کنام konAm، کروه kruh ( دری ) ، کاتیژ katiž ( سغدی: katic ) ، تژر tažar، کاداگ kAdAg ( پارتی: kadag ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دام ( چهارپایان سودمند ) : سنسکریت: dam ( رام بودن ) ؛ پهلوی و مانوی: dAm با همان معنی سنسکریت.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

خون: در سنسکریت: صنه śoṇa ( سرخ ) ؛ پارتی: goxan؛ اوستایی vuhuna ( همه اش خوب ) ، خوئینه xvaina ( روان، مذاب ) ؛ سغدی: yuxn، xurn؛ مانوی: xon؛ پهلوی: ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

خوش: سنسکریت: هرش harsh؛ اوستایی: اورواخشه urvAxsha، خشیه xshaya؛ سغدی: خوچ و خوچ xuc، xvac؛ مانوی و پهلوی: xvash؛ پارتی: خُژ ، خوش vxash، xož.