پیشنهاد‌های فانکو آدینات (٢,٣٣٧)

بازدید
٤,٢٢٩
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

From the day of his death she had devoted herself heart and soul to the bringing up of her precious treasure, her boy Kolya. و با پسرش که تازه به دن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

نافذ: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: نیراک nirāk که در سغدی نیرک nirk و نیریکه naryaka بوده است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Hypocrisy in anything whatever may deceive the cleverest and most penetrating man, وانمود کنندگی شاید زیرکترین و هوشمندترین مرد را هم بفریبد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

It was part of a living world since, pervading it, failure and death could be felt at your elbow. این تاریکی برایش بخشی از جهان زنده بود؛ چیزی که ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

ارسلان: این نام در اوستایی: اَرِثَه areşa ( شیفتگی ) و ران به معنی جنگجو بوده است؛ از آن جایی که در اوستایی واج ( ل ) نیست و ( ر ) به جای آن است، این ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٢

اردلان: این نام در اوستایی: ارته areta راست پیروز و ران یعنی جنگجو بوده است؛ از آن جایی که در اوستایی واج ( ل ) نیست و ( ر ) به جای آن است، این واژه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

آرین: این نام در اوستایی اَئیرینه airyana؛ در سنسکریت آرین āryan و به این معانی آمده است: 1ـ سازگار ـ هماهنگ با مردم آریایی. 2ـ رفتار کننده مانند یک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

وقف: همتای پارسی این واژه ی عربی، این واژه ی مانوی است: یَشت yasht.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

A day's journey at most. نهایت یک روز راهه.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دلال dallāl ( واسطه ) : همتای این واژه ی عربی، واژه ی خراسانی ریبار ribār است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آذین: این نام در اوستایی از دو بخش ساخته شده است: آذَیوئیت Ażayuit به معنی دیدن، نگریستن، تماشا کردن و پسوند نام ساز اوستایی اینه ina که آذیوئینه گشت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

قصاص: کیفری برپایه رفتار با ستمکار به گونه ای که او با ستمدیده کرده بنابه درخواست ستمدیده یا نزدیکان او . ( le petit Robet 1 ) . همتای پارسی این وا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مبارک:واژه ای که با آن آرزوی سرانجام نیکو یا بهره برداری خوب کردن برای کسی گفته یا نوشته می شود. زمانی که در ازدواج به عروس و داماد می گویند مبارک با ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

محبت: 1ـ بدون انتظار، پدید آمدن یا داشتن احساسی برای کمک به دیگری برای خوشبختی وی، به عبارت دیگر، احساسی که ما را به سوی خوشبختی دیگری می کشاند. 2ـ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

میثاق: قراردادی دو یا چند جانبه که برای طرفین تعهدآور باشد؛ ولی عهد برای یک طرف تعهد آور است. ( le petit Robert 1 ) . این واژه از ریشه ی وثق در عرب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

سلام: واژه ای زبانی یا نوشتاری که آغاز گر احوالپرسی و نشانه ی شناخت و احترام به کسی است و با آن آرزوی تندرستی برای شنونده و یا خواننده می شود. ( http ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

غیب: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ناویت nāvit ( سغدی ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

غیب: بر سه دسته است: نادیدنی ( غیب از چشم ) ، تصور یا درک نکردنی ( غیب از خرد ) ، حس نشدنی ( غیب از حواس ) ؛ 1ـ غیب از چشم و نه از خرد و حواس: مانن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ایمان: خود را تسلیم یک حقیقت یا یک فرد کردن ؛ پذیرفتن راستین یک بینش، یک فرد یا یک چیز با اطمینان به آن بی کوچک ترین شک به گونه ای که بتوان آن را به ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ویشتاسپ: این نام در اوستایی: ویشتاسپه vishtāspa ( پرورش دهنده ی اسب ) آمده است. در تاریخ ایران باستان، چهار ویشتاسپ هست: ( 1 ) ـ ویشتاسب کیانی. نام ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بامشاد: این نام در اوستایی: بامه bāma ( درخشان ) و شاته shāta ( شاد، خندان ) و روی هم به معنی درخشان و خندان می باشد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اورنگ: این واژه در اوستایی: ایرینگه iringa به معنی صورت فلکی خرس بزرگ، دب اکبر؛ در پهلوی: اَورنگ awrang به معنی شکوه و اورنگیها: یعنی شکوهمندانه.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

امید: دل بستن و منتظر ماندن برای رسیدن به یک آرزو یا یک خواسته در آینده. ( https://www. cnrtl. fr/definition/espoir ) این واژه در پهلوی: emet، ome ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اسفندیار: این نام در اوستایی سپنتوداته spentu - dāta ( آفریده ی مقدس یا مقدس آفریده شده ) ؛ و در پهلوی: سپنتداته spento - dāta با همان معنی اوستایی ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

ویشتاسپ: این نام در اوستایی: ویشتاسپه vishtāspa ( پرورش دهنده ی اسب ) آمده است. در تاریخ ایران باستان، چند ویشتاسپ هست:که نام یکی از شاهان کیانی و پس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

آرتان: این نام در پارسی باستان ارتاون artāvan و به معنی راستی، صداقت، درستی است. هرودوت این نام را آرتانه ārtāne نوشته و آورده که او برادر داریوش و پ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

to be as seed sown in fertile ground مانند تخمی که در زمین بارور افشانده می شود،

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اعدام ( که امیدواریم در هیچ کجای جهان نباشد ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: نِستاف nestāf ( سغدی: نستاوه nestāve ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

ثواب: پاداشی مادی یا معنوی وعده داده شده از سوی ادیان که متناسب با شایستگی های خاص، کار نیک و خدمتی که به خوبی انجام شده، داده می شود به گونه ای که خ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فحشاء: کردار یا گفتاری ناشایست و شرم آور که آبرو را از میان می برد. ( le petit Robert 1 ) . همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ویچات vicAt که در ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سنبله: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: هُشاگ hoshāg که در پهلوی و مانوی هُشگ hoshag بوده است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

صورت فلکی: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: ویشمن vishman ( سنسکریت: veshman )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

آبان: در سنسکریت: آصوینه، اَپام apām، āśvina ( ماه آب، ماه بارندگی ) ؛ در اوستایی: آپِم āpem؛ در سغدی: آبانچ، آبوخ ābux، ābānc؛ در پهلوی: آبان، آپان ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

البرز: در اوستایی: هرئیتی برزا haraiti - barezā ( کوه بلند ) ، هره برزئیتی hara - berezaiti؛ در پهلوی: البورز harburz، alburz ( سراسر بلند ) ؛ ال در ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

افشار: ( آبشار ) در اوستایی: afsh به معنی آب است که پسوند شار به معنی فرو ریختن از بالا تز فعل شاریدن به آن افزوده شده و چون دو ( ش ) کنار هم افتاده، ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تباشیر خودرو

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

its kept her alive این چیزها را او نگهداشته است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

غلو: همتای پارسی این واژه ی عربی، واژه ی زیبای مانوی ویزاب است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

قدمت: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: زَروا zarvā ( سغدی ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

It was carrying a secret cargo, which would have changed our planet's fate. آن سفینه با خود محموله ای سری حمل می کرد که می توانست سرنوشت سیاره های م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

She was carrying Big Reba around on her shoulders. ریبا گنده را روی کول انداخته بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

محموله: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: بار، بَرتیمان bartimān ( سغدی: بَرت bart حمل و میانوند [ی] و پسوند نام ساز [مان] ) . مانند سازمان، ساخت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شربت: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: آبشِل که در تبری ( طبری ) آبشله ābshele می باشد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

10Every morning and every evening, a young sacrificial ram was burned on the altar along with a grain and drink offering. تا ۱۰ روز هر صبح و عصر، قو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

I guess that would explain why you got to be drunk to see it. پس این هم دلیل اینکه چرا فقط هنگام مستی میشود او را دید.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چشیدنی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

هاروت: این واژه در اوستایی هَئوروت haurvat و به معنی فرشته است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
-١١

الله از ترکیب دو واژه ی عبری اِل ( خدا ) که در عربی ئیل خوانده می شود مانند جبرئیل، و اِلوهه elohe ( خدا ) ساخته شده است که هر دو در بند 20 از فصل 33 ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رحمان: کسی که رحم می کند و رحیم کسی که به آسانی رحم می کند. ( le petit Robert 1 )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اخلاص: همه ی کوشش خود را بدون توجه به دیگران و تنها برای خدمت به کسی یا انجام دستورهایش به کار بردن با این هدف که مورد پسند او واقع شود. ( le petit R ...