پیشنهاد‌های فانکو آدینات (٢,٤٠٤)

بازدید
٤,٨٧٠
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ایالت: که در عربی ایاله نوشته می شود، به معنی سیاست کردن و تدبیر کارهاست و حکومت جایی را در دست داشتن. فلان حسن الایاله؛ فلانی به خوبی فرمانروایی می ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

پژمان: در باره ی این نام با یک واژه و دو ساختار رو به رو هستیم:1ـ پهلوی: پَژم pažm ( شکنجه، رنج، گرفتاری، درد، عذاب، بلا ) با پسوند ( ان ) که دهخدا و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پرشان parshān: این نام در سنسکریت: پرشن parshan و به معنی راهنما، رهبر می باشد. ( نگاه کنید به فرهنگ سنسکریت - انگلیسی مونیر ویلیامز چاپ 1872 ص 556 س ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

فضیلت: ویژگی یا نیرویی که با آن فرد با وجود موانعی که پیش رو دارد، داوطلبانه به سوی نیکوکاری، نیکوگفتاری، خوشبینی نسبت به دیگران و به سوی خوب انجام د ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: آپنل āpanel ( اوستایی: āpana: کمال به همراه پسوند جمع لکی اِل ) ، سپوران sepurān ( پهلوی ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کمال: داشتن همه ی ویژگی های ایده آل و پایدار در یک یا چند زمینه ی معین. ( https://www. cnrtl. fr/definition/perfection ) همتای پارسی این واژه ی عر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Some people think this number's a little bit large, but copyright mathematicians who are media lobby experts are merely surprised that it doesn't get ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

it is plain then to such a reader that Orlando was strangely compounded of many humours of melancholy, of indolence, of passion, of love of solitude ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

معمولا: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: آشونیک āshunik ( پیشوند سنسکریت آ و واژه ی پهلوی شونیک ) ،

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مرتاض: کسی که از روی آموزشی که دیده با محدود کردن نیازهایش در حد بخور و نمیر چه در میان مردم و چه فردى، با دوری گزینی از لذت های مادی، نیایش ها و حرک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ماه کامل: ماه واژه ای پارسی و کامل عربی است؛ در سنسکریت به ماه کامل پورنیما ( ماه پُر ) گفته می شود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نوای ـ نیایش ـ سرود بامدادی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

همنوایی ( حاصل مصدر ) ( فرهنگ بزرگ سخن ) مانند: همگرایی، همسازی، همنشینی، همنفسی، همنوازی، همنبردی، همنشستی و. . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

متداول: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: پَراسَر parāsar [سنسکریت: prasara].

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کلمه: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: واژه ( پارتی ) پیاف ( کردی ) ماریک و ماریگ ( پهلوی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بهنود: سنسکریت: bhan ( گفتن ) پسوندفاعلی اود ud ؛ بهنود یعنی سخنور. مانند خشنود که در اوستایی خشن xshn اود است. بهنود از به نود ساخته نشده است؛ زیرا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

برز borz: سنسکریت: بره barh؛ اوستایی: barez ( بالا، رشدـ نموکردن، بالیدن، به بالا آمدن، بزرگ شدن. 2ـ برج، بلندی کوه ) ؛ سغدی: بِرز berz؛ پارتی: بورز ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

برز borz: سنسکریت: بره barh؛ اوستایی: barez ( بالا، رشدـ نموکردن، بالیدن، به بالا آمدن، بزرگ شدن. 2ـ برج، بلندی کوه ) ؛ سغدی: بِرز berz؛ پارتی: بورز ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

برنا: سنسکریت: پورنه purna و ناریک ( مونث ) آن پورنا purnā ( پُر، رسیده، کامل ) ؛ اوستایی: پره نایو perenāyu؛ پهلوی: پورنای purnāy با همان معنی سنسکر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

?How do the “devastated places of Jerusalem” become cheerful ویرانه های اورشلیم چگونه شاد و دلباز می شود؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

صفر sefr: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: بتال betāl ( کردی ) ، پویک puik ( لکی ) ، ویات vyāt ( سنسکریت: vyat ) صفر در سنسکریت بیندو bindu می ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Breathing more freely in a little while پس از لحظه ای چند نفس به راحتی کشید

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

روحیه: نیروی روانی وادار کننده و توانبخش برای کنش یا واکنش که از یک گفتار یا کردار یا رویداد و یا یک آهنگ بر می خیزد. ( https://www. cnrtl. fr/defini ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تشویق: گفتار، کردار یا رویدادی انگیزاننده، امیدبخش و نیرو دهنده برای پشتیبانی. ( https://www. cnrtl. fr/definition/encouragement ) همتای پارسی ای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

روایت: گزارش زبانی یا نوشتاری رویداد یا گفتار کسی که یا خود شنیده یا دیده یا از دیگری شنیده است. ( https://www. cnrtl. fr/definition/rapport ) . ه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

بیوگرافی، زندگینامه. Marty, tell me your life story مارتی! در باره ی زندگی ات برایم بگو.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اتمام: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: فَریام faryām ( سغدی: فره یام frayām ) مایام māyām ( سغدی: māyāms ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

توقف: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: اَبسیز ( سغدی: اپسِذ apseż ) انچا ancā ( سغدی: ancāy )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

So much for relying on the government. چقدر در باره ی اعتماد کردن به دولت گفتند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

?How can you arrest someone're relying on a hunch چگونه می توانی کسی از از روی شک دستگیر کنی؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

dont want no cheering up نمی خواهند خوش باشند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ایرمان: سنسکریت: اریمن ariman ( یار، دوست ) اوستایی: اَئیریَمنه airyamana ( نام فرشته ی نگهبان صلح، آشتی دوستی و شادی و خوشبختی، خوشبختی دهنده، آرا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تدبر: یعنی رفتن به پشت صحنه است و به معنی پشت سر و عاقبت نیست؛ زیرا عاقبت یا پیامد برای کاری گفته می شود؛ و هنگامی که در قرآن گفته شده چرا در قرآن تد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ارمس ormas: این واژه در زبان سغدی به معنی تسکین، تسلی است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بهمن: اوستایی: vahmna، vahuman؛ سغدی: vahman؛ مانوی و پهلوی: vahman ( اندیشه ی نیک ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بهرام: این نام در اوستایی: ورثره بَئُذه vereşrabaoża؛ در مانوی و پهلوی: vahrām. پیروزی، در آستانه ی پیروزی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

Cheer Up, Dear خواهرم، غصه نخور Cheer up خوشحال باش Well, you've cheered up a bit خب، شنگول به نظر میایی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Frodo breathed again فرودو نفس راحتی کشید

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

I can breathe again دوباره می توانم نفس بکشم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

The horses stopped to breathe again اسب ها ایستادند تا نفسی تازه کنند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تنفس: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: شینابا ( کردی: shenabā ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شالی: این واژه در سنسکریت: صالی śāli یعنی به کار رونده در مهمانی ( برنج ) می باشد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شاخه: در سنسکریت: صاکهه و صاکها śākhā، śākha؛ در اوستایی: یخشتی yaxshti؛ در سغدی: شنخه shanxe؛ در پهلوی: شاک shāk ( شاخ ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

مدرسه: درس واژه ای عربی نیست؛ در اوستایی دَرِس dares و در سنسکریت درص darś به معنی نشان دادن، آموزاندن، نمایاندن بوده است؛ که به عربی راه یافته و معن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

احتمالی:همتای پارسی: کاباتی kābāti ( سغدی: każbāt ) لگینی legini ( کردی ) ،

پیشنهاد
٠

احتمال قریب به یقین: همتای پارسی: لگین افترlegin eftar ( کردی ـ سغدی ) احتمال قوی: همتای پارسی: لگین گرف legin garf ( کردی ـ سغدی ) احتمال زیاد: هم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

احتمال زیاد: همتای پارسی: لگین تم legin tom ( کردی ـ خراسانی ) احتمال قوی: همتای پارسی: لگین گرف legin garf ( کردی ـ سغدی ) احتمال قریب به یقین: هم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

احتمال قوی: همتای پارسی: لگین گرف legin garf ( کردی ـ سغدی ) احتمال زیاد: همتای پارسی: لگین تم legin tom ( کردی ـ خراسانی ) احتمال قریب به یقین: هم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

احتمال: آنچه به ذهن کسی در باره ی پیش آمدن یا نیامدن رخدادی یا پیدایش چیزی می آید؛ نسبت میان موارد دلخواه و ممکن که با آنها می توان میزان شانس را برآ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بردیا: این نام در فرهنگ واژه های اوستا نیست؛ و روشن نیست نگارنده ی فرهنگ اسم ها با چه سندی نوشته در اوستایی به معنی بلند پایه است؛ در پهلوی، پارتی، م ...