پیشنهاد‌های فانکو آدینات (٢,٣٣٧)

بازدید
٤,٢٢٩
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بدو امر: بدو در عربی به معنی بیابان است؛ و به کسی که در بیابان زندگی می کند، بَدَوی گویند؛ پس ننویسیم: در بدو امر. بنویسیم: در آغاز کار. ( کتاب غلط ن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

ارومیه: این واژه در سنسکریت با سه نگارش آمده است: اورمی urmi ( اقیانوس ) ؛ اورمیه urmya و مونث آن اورمیا urmyā به معنی دار ای خیزاب، موج دار، آن چه م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

با آنکه و همتاهای آن مانند: هر اندازه، هر قدر، گرچه، اگر چه، با اینکه، و گواینکه با واژه ی ولی و همتاهای آن مانند: اما، با این همه، مع هذا، مع ذالک، ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

با اینکه و همتاهای آن مانند: هر اندازه، هر قدر، گرچه، اگر چه، با آنکه و گواینکه با واژه ی ولی و همتاهای آن مانند: اما، با این همه، مع هذا، مع ذالک، ل ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هرقدر و همتاهای آن مانند: هر اندازه، هر چند، گرچه، اگر چه، با اینکه، با آنکه و گواینکه با واژه ی ولی و همتاهای آن مانند: اما، با این همه، مع هذا، مع ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

گر چه و همتاهای آن مانند: هر چند، هر اندازه، هر قدر، اگر چه، با اینکه، با آنکه و گواینکه با واژه ی ولی و همتاهای آن مانند: اما، با این همه، مع هذا، م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اگر چه و همتاهای آن مانند: هر اندازه، هر قدر، گرچه، با اینکه، با آنکه و گواینکه با واژه ی ولی و همتاهای آن مانند: اما، با این همه، مع هذا، مع ذالک، ل ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

هر چند و همتاهای آن مانند: هر اندازه، هر قدر، گرچه، اگر چه، با اینکه، با آنکه و گواینکه با واژه ی ولی و همتاهای آن مانند: اما، با این همه، مع هذا، مع ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حال و اخبار عربی است که پسوند پارسی ی به آن افزوده شده است؛ همتای پارسی این ترکیب، این است: اَواهَس ( پارتی )

پیشنهاد
١

زمان حال اخباری: زمان پارسی و حال و اخبار عربی است که پسوند ی به آن افزوده شده است؛ همتای پارسی این ترکیب، این است: اَواهَس ( پارتی )

پیشنهاد
٠

زمان حال ساده: زمان و ساده پارسی و حال عربی است؛ همتای پارسی این ترکیب، این است: اَواهَس ( پارتی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شایان: این نام در پهلوی شایِن shāyen بوده به معنی توانا، توانمند، ارزشمند، شایسته.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

الهام، القا، وحی. In this way the Bible was “inspired of God, ” the Greek word for which is The�oʹpneu�stos, meaning “God - breathed به این طریق کتا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نفس کشیدن. All were silent, only the pilgrim woman went on in measured tones, drawing in her breath همه ساکت بودند؛ تنها این زن زایر به آهنگ موزون ن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

همتای پارسی اعلام: اَزدا ( پارسی باستان ) همتای پارسی اعلان: ابدیس abdis ( پارتی ) . اعلانات: ابدیسان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

اِعلام و اعلان: اعلام یعنی آگاه کردن، آگاهانیدن و اعلان یعنی آشکار کردن. همتای پارسی اعلام: اَزدا ( پارسی باستان ) آدیس ( سنسکریت: ādiś ) همتای پ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اعضاء: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: آنگان āngān ( سنسکریت: ānga= عضو با پسوند جمع ان ) گاتران gātrān ( سنسکریت: gātra= عضو با پسوند ان )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

شاهین: این نام در اوستایی سَئِنَه saena ( اوج گیرنده، بلند پرواز ) ( فرهنگ چهارجلدی واژه های اوستا نوشته احسان بهرامی ) و در پهلوی سِن sen ( فرهنگ وا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

سهراب: این نام در سنسکریت سوهرد suhred به معنی خوش قلب است؛ که در پارسی ب جایگزین د شده است مانند دالان و بالان؛ و سوهرب و سپس سهراب شده است؛ شادروان ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

سنجر: این نام در سنسکریت سنجنه sanjana ( پیوند دهنده ) بوده است. از آن جایی که در تاریخ آمده که سنجر نهمین پادشاه سلجوقی در سنجار در کردستان عراق زا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

غلتیدن، غلت زدن، جنبیدن، حرکت کردن، وول خوردن، لولیدن And he picked up something that was rolling about the floor. و روی زمین خم شد و چیزی را که هنو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اختتامیه: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: فاکلاش fāklāsh ( گیلکی ) آیامچیک āyāmcik ( سُغدی ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

محل سکونت: همتای پارسی این دو واژه ی شش بخشی عربی، این واژه ی سه بخشی است: مانِستان mānestān ( پارتی و مانوی ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

ترتیب: همنای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: سَمبال ( خراسانی ) آراگ ārāg ( اوستایی: آراذ ārāż ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

غیر منتظره و غیر مترقبه: همتای پارسی این واژگان عربی، این است: اِناکُم enākom ( لکی ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

غیر مترقبه و غیر منتظره: همتای پارسی این واژگان عربی، اینهاست: اِناکُم enākom ( لکی ) . پیش بینی نشده ( دری )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تعارف: گفتن سخنان ارجمندانه ( محترمانه، مودبانه ) به صورت زبانی یا نوشتاری به کسی برای بهره برداری از چیزی. ( https://www. cnrtl. fr/definition/compl ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

They Had Abiding Faith مردانی با ایمان پایدار But more important than all of these things, the sibling bond can be a thing of abiding love. ولی مهم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تعلل: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پش pash ( پارتی ) ، پستن pastan ( سغدی ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خربزه: سنسکریت: کهربوجه kharbuja؛ پهلوی: خربوزک xarbuzak ( خر: بسیار، بزرگ مانند خرگوش یعنی دارای گوش بزرگ و خرچنگ بوز: بو اک ) ( دارای بوی بسیار، بس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

داراب: این نام در اوستایی:داره آپ dAraAp ( آبِ بُرنده، آب گوارا، آب سبک ) ؛ پهلوی: dArAb، dArAp با همان معنی اوستایی نام پسر بهمن اردشیر و هشتمین شاه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خشایار: این نام در اوستایی: خشا xshA ( شاه، پادشاه ) و یار ( یار ـ یاور ) بوده که یار به معنی یاور در پهلوی آمده و بی شک در اوستایی در واژه ی یاورنه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

خسرو: سنسکریت: سوصروس suśravas ( نامدار، سرشناس، بسیار با شکوه ) ؛ اوستایی: هَئُسرونگهه haosravangha، هَئُسرَوَه haosrava، هوسرَوَنگه husravangh، هو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

پوریا: این نام در سنسکریت: پوریه purya و به معنی کسی است که درون سنگر یا دژ است، سنگربان، دژبان.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اتراق: همتای پارسی این واژه ی ترکی مغولی، این است: ویراس virAs ( سنسکریت: ویراسنه veyrAsana ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

bivouac

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

شهید: کسی که در راه گسترش دین یا آرمانی که خود برگزیده یا از خانواده یا جامعه گرفته یا در دفاع از آن آرمان یا دین یا دفاع از میهن پس از رنج ها یا یکب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

سکته sekte ( در پزشکی ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: فجا fajā ( گیلکی ) سیابرد syāberd ( لکی ) . سکته sakte ( در دستور زبان ) :همتای پار ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به اضافه ( در ریاضیات، یکی از چهار عمل اصلی ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ترگون targun ( پهلوی: targon ) . به اضافه ( افزون بر ) : همتای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

صلیب: این واژه از واژه ی آرامی چَلیپا ساخته شده که دکتر معین در پانویس برهان قاطع آورده است. پس چلیپا پارسی نیست؛ زیرا در سغدی پتچنگ patcang، پتشنک p ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

ضربدر، ضرب در: ضرب واژه ای عربی و در پارسی است؛ این واژه از ریشه نادرست ساخته شده است؛ زیرا ضرب در عربی زدن، کوفتن است و به هیچ روی معنی دو خط چپ و ر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

بیضه: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: خایه، خَزمیان ( دری ) گوند gund ( پهلوی ) مِریشْک merishk ( کردی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مقعد: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: هَتَک ( دری ) زَزَنگ zazang ( اوستایی: زذنگه zażangh ) تیزگاه ( خراسانی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

عشق: گیرایی عاطفی شدید و لذت بخش جانداری به جانداری دیگر که با پیدایش ناگهانی [عارف قزوینی: به نگاهی دل ویرانه چنان کرده خراب*** که دگر کار دل از صور ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مقاومت: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: ایستادگی، پایداری ( دری ) . پتیستات patistāt ( سغدی: پتستات patstāt ) زگ zog ( مانوی ) استینیک est ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٦

قدرت: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: تانش tānsh ( اوستایی ) ایسان isān ( اوستایی: isāna ) یاتا yātā ( اوستایی ) تویش tevish ( اوستایی: te ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

She was always sitting on this sofa همیشه روی این صندلی می نشست. You're the one sitting on the throne. تو آن کسی هستی که بر تخت پادشاهی خواهی نشست. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

She loved Miles and enjoyed spending times with Jonah. او همیشه با خود یک میمون داشت و عاشق وقت گذارنی با دختران آوازه خوان بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اوج oj: سنسکریت: اود، اوج uj، ud ( به سوی بالا ) ، اوچچه ucca بلند، بالا. ؛ اوستایی: اوز uz، اوس us با همان معنی سنسکریت.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شاید، ممکن است it may be more deeply than others شاید گناه من سنگین تر از دیگران باشد.