جایز

/jAyez/

مترادف جایز: حلال، روا، شایست، مباح، مجاز، روان، نافذ

متضاد جایز: ناروا

برابر پارسی: درخور، پسندیده، روا، سزاوار، شایسته

معنی انگلیسی:
permissible, allowable, revocable, voidable, voidabiel

لغت نامه دهخدا

جایز. [ ی ِ ] ( ع ص ) جائز. ج ، اَجوُز. اَجوِزَ، جوزان ، جیزان و جوائِز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). روا. مشروع. حلال. مأذون. پروانگی. ( ناظم الاطباء ). سایغ. مباح. مُسَوَّغ. مُسَغَّب. مُسغَب. مُجاز : و هیچ خردمند تضییع عمر در طلب آن جایز نشمرد. ( کلیله و دمنه ). در احکام مروت غدر بچه تأویل جایز توان داشت. ( کلیله و دمنه ).
آنگه ار منبل شوی جایز بود
کانچه خواهی و آنچه جوئی آن شود.
مولوی.
رجوع به جائز شود. || ممکن. شایسته. ( ناظم الاطباء ). || ادغام جایز. رجوع به ادغام شود. || عقد جایز. رجوع به عقد شود.

فرهنگ فارسی

جایزه، صله، عطیه، پاداش، به کسی که کارخوبی کند
( اسم ) ۱- روا. ۲- مباح. ۳- ناقذ روان .

فرهنگ معین

(یِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - روا. ۲ - مباح . ۳ - نافذ. ، ~ُ ~الخطا لغزش پذیر، دارای احتمال و امکان اشتباه .

فرهنگ عمید

۱. روا، مباح.
۲. [قدیمی] ممکن.

جدول کلمات

روا

مترادف ها

allowable (صفت)
قابل قبول، مجاز، روا، جایز

voidable (صفت)
جایز، قابل ابطال، قابل لغو

پیشنهاد کاربران

بپرس