پیشنهادهای فانکو آدینات (٢,٣٨٣)
میلادی: میلاد واژه ای عربی است که پسوند پارسی ی به آن افزوده شده است؛ همتای پارسی این است: آژایی ( سغدی )
مسجل: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ویستاز vistāz ( مانوی: vistāh )
تسجیل: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: اوتسا utsā ( سنسکریت: utsāha )
بشاش baŝŝāŝ: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: خوشرو، خنده رو، خوشخو، بهخو ( دری ) خنول xanul ( کردی )
قرنیه: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: تخم چشم ( دری ) رشینه reŝine ( کردی: reŝina )
موازنه: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: برابری، همسنگی ( دری ) هاوندی hāvandi ( پهلوی: hāvandih )
علت: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پارول pārul ( پشتو ) امبند amband ( سغدی: anband ) پریل peril، رپسrapas ( سنسکریت )
از تیره ی یاسمن. The floral wreath, surrounding the shield, is Jasminum officinale ( the national flower ) and represents the floral designs used in ...
ابلیس: برای ریشه ی این واژه، سه نظریه است. 1ـ برخی آن را عربی و از واژه ی البَلَس ( مرد بی خیر ) یا واژه ی اَبلَسَ ( متحیر و اندوهگین شد. از اندوه خا ...
نور: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: هور hur، شید ŝeyd ( دری ) روچ ruc ( اوستایی ) رچاو rocāv ( اوستایی: raocāv ) راژنگ rāžang ( اوستایی: ra ...
شلوغ: همتای پارسی این واژه ی ترکی، اینهاست: کرشو karŝu ( اوستایی ) الس olos ( بختیاری )
مهیا mohayyā: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پرهی parahi ( اوستایی ) ابگار �bgār، پساچ pasāc ( پهلوی ) پیداور peydāvar ( دری ) .
به واسطه: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: به ریبار be - ribāre ( خراسانی ) ( فرهنگ گویشی خراسان بزرگ، امیر شالچی )
لطایف الحیل: همتای پارسی این ترکیب عربی، اینهاست: نیرنگ های پیچیده ( دری ) ترفندهای هوشمندانه یا زیرکانه ( دری )
سیرت: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: خوی، منش ( دری ) تتوه tatve ( سنسکریت: tattva ) . سعدی: صورت زیبای ظاهر هیچ نیست ای برادر تتوه ی زیبا ب ...
غصب: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: گلهه galha ( لکی )
اسارت: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: نیامس nyāmas ( سغدی: niyams ) ویشتی viŝti ( سنسکریت )
رطب: این واژه در سنسکریت رُته rota و به معنی درخت خرمای باتلاقی است. ( فرهنگ سنسکریت - انگلیسی مونیر ویلیامز چاپ 1872 ) در فرهنگ عربی - فارسی لاروس، ...
خنجر: این واژه در سنسکریت khanjara ( علیل ـ چلاق ـ شَل کننده ) می باشد؛ و از فعل khanj ( لنگیدن، شل شدن ) ساخته شده است که در پارسی خنج ( خراش ) خوان ...
مجهول الهویه: همتای پارسی این ترکیب عربی، این است: ابینام abinām ( پهلوی ) .
شفقت: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: دشارمی doŝārmi ( مانوی: doŝārmih ) دلسوزی، نرم دلی، مهربانی ( دری )
هلهله: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: وانگبگن vāngabgan ( مانوی ) پتیژغر patižqer ( سغدی )
فریاد ـ داد زدن، هوار کشیدن Denisov called out to the Cossacks : Sell us that horse! If you like, your honor دنیسوف به سوی قزاق فریاد کشید: اسب را بف ...
مجبور: همتای پارسی این واژه ی عربی که هم بخش آن نیز باشد، این است: آسیت āsit ( اوستایی آس: وادار کردن با پسوند مفعولی پهلوی یت )
سواحل: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پاسارل pāsārel ( لکی ) کرانه ها، کناره ها ( دری ) لیواران ( کردی ) .
احراز ملکیت: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: ایاف داشتاری ayāf - dāŝtāri ( پهلوی: dāŝtārih - ) .
احراز هویت: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: ایاف پیناس ayāfe - pinās ( مانوی ـ کردی )
احراز صلاحیت: همتای پارسی این دو و اژه ی عربی، این است: ایاف شایستگی ayāfe - ŝāyestegi ( مانوی و پهلوی - دری )
احراز: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: دستیابی ( دری ) ایاف ayāf ( مانوی و پهلوی )
موقتی: موقت واژه ای عربی است که پسوند نسبت پارسی ی به آن افزوده شده است؛ همتای پارسی اینهاست: گذرا، زودگذر ( دری ) فاترچیک fātercik ( سغدی )
فرجاد: این واژه در هیچ کدام از نوشته های ایران باستان یا پس از شکست ایران از سپاه عرب نیامده است و روشن نیست که دهخدا معنی فاضل و دانشمند را چگونه بر ...
?the queen feels pain at the lower abdomen, huh ملکه در زیر شکم احساس درد داره، درسته؟ . I want to feel pain میخوام درد را احساس کنم . . . I don't ...
تدبیر: این واژه در عربی از ریشه دَبَر است و در باب تفعیل رفته و تدبیر شده است. همتای پارسی به ترتیب کمی بخش، اینهاست: یسرا yasrā ( اوستایی: yasra ) ...
drawn by ill fortune into the greatest calamity that ever any creature underwent از بد حادثه دچار بزرگترین بدبختی هایی شده ام که ممکن است بر سر یکی ...
مخفیگاه: مخفی واژه ای عربی است که پسوند پارسی گاه به آن افزوده شده است؛ همتای پارسی این است: شاردان ŝārdān ( لکی )
سِمسا semsā. این واژه در سنسکریت صیمصه، صینصه śimśa/ śinśa و در اوستایی سیمَئِسه simaesa ( سینه پهن ) است. همچنین نام گیاهی کمیاب مانند آویشن که در ر ...
مهرمس: این نام در کتاب �تاریخ ایرانیان و عرب ها در زمان ساسانیان� نوشته ی تئودور نولدکه ( آلمانی ) نام پدر بابک و از نیاکان ساسانیان است.
مترادف: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: هاواتا hāvātā ( کردی ) امیدا amidā ( خراسانی: amida ) اکارتا ekārtā ( سنسکریت: ekārtha )
خصومت: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: دشمنی، ستیزه ( دری ) ساناوه sānāve ( سغدی ) کستاری kastāri ( مانوی: kastārih )
اسم خاص: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: ارتاگات artāgāt ( سنسکریت: arthagata )
عقلانیت ( حاصل مصدر ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: مانچیکی mānciki ( سغدی با پسوند حاصل مصدر ساز ی )
رزیتا: این نام در سنسکریت ردهیتا rodhitā ( روییده شده، سبز شده، جوانه زده ) می باشد. dh در زبانهای ایرانی ذ یا ز خوانده می شود. همچنان که ریشه ی سنسک ...
ارزاق عمومی: همتای پارسی این دو و اژه ی عربی، این است: ورگان پاشمن vergāne pāŝman ( بلوچی ـ پهلوی ) .
ارزاق ( جمع رزق ) همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: ورگان vergān ( بلوچی ) مرولان merulān ( پشتو ) .
صفحات ( جمع صفحه ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، این هاست: پرنه ها parnehā ( سغدی ) ورگران vargarān ( پارتی ) ولگان valgān ( پهلوی )
وزرا: همتای پارسی این واژه ی عربی شده از پهلوی ویچیر ( وزیر ) ، این است: سچیوان sacivān ( سنسکریت: saciva با پسوند آن )
وزارت: همتای پارسی این واژه ی عربی شده از پهلوی ویچیر ( وزیر ) ، این است: سچیوی sacivi ( سچیو saciv از سنسکریت: saciva: وزیربا پسوند حاصل مصدر ساز ی ...
I see cities as living beings من به شهرها مانند موجودات زنده نگاه می کنم. Not a single living being was passing in the streets هیچ موجود جانداری از ...
متقابل: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: برامبر berāmbar ( کردی ) تیگاتیگ ( بختیاری )
متقابلا: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: برامبرتس berāmbartas ( کردی با پسوند قید ساز سنسکریت تس )