پیشنهادهای فانکو آدینات (٢,٦٢١)
1 - فرض ( گمان ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: گمان، پندار ( دری ) هنگار hangār ( مانوی ) . 2 - فرض ( واجب ) : این واژه در پهلوی frez بود ...
If you are the injured mate, do not scream at your spouse or use abusive language گر همسرتان به شما خیانت کرده است، بر سرش فریاد نکشید یا با گفته های ...
ذهن: این واژه همچنین در زبان اوستایی: زَئِنَنگه zaenangh و در سغدی ذیان گفته می شده است و در پهلوی zen شده است.
ارتباطات: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: گرانشان gerānŝān ( سغدی: grānŝ با پسوند جمع آن )
ارتباط: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: آبست ābast ( سغدی ) گرانش gerānŝ ( سغدی: grānŝ )
طفره: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: وهان vahān ( پهلوی ) پچاییگ pacāig ( بلوچی: paccāig ) ترتگ tartag ( بلوچی: tratag )
یوتام: این نام در سنسکریت اوتتمه uttama و به معنی برترین، بالاترین، رهبر، فرمانده، پیشوا، پیشرو، رئیس می باشد. ( فرهنگ سنسکریت - انگلیسی مونیر ویلی ...
یوتاب: این نام در سنسکریت اوتتاپه uttāpa و به معنی پرشور، پر هیجان، پر محبت می باشد؛ و از نگاه ریشه شناختی از سه بخش ساخته شده است: اوت: اوج، بالا؛ ت ...
مواخذه: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: بازخواست ( دری ) انفراس anferās ( سغدی: anferāse ) پترنه paterne ( سغدی ) پدفورس padfurs ( پارتی ) .
اظهار علاقه: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: لیدوان زیویش lidvāne - ziviŝ ( کردی با اوستایی: zeviŝ )
The novel was criticized for its lustfulness آن رمان به خاطر شهوانیت بیش از حد مورد انتقاد قرار گرفت.
As true as I live, he's dying for you; breaking his heart at your fickleness: not figuratively, but actually هم اکنون در آرزوی دیدار شماست؛ و از بی و ...
Arthur rose and moved forward mechanically, with a strange unsteadiness, swaying and stumbling like a drunkard آرتور از جا برخاست و بی اراده مانند یک ...
رم rom: این نام در سنسکریت رمه roma به معنی جای گیرا و شهر رم می باشد. ( فرهنگ سنسکریت - انگلیسی مونیر ویلیامز چاپ 1872 ص 855 ستون سوم )
رم rom: این نام در سنسکریت رمه roma به معنی جای گیرا و شهر رم می باشد. ( فرهنگ سنسکریت - انگلیسی مونیر ویلیامز چاپ 1872 ص 855 ستون سوم )
مشرف moŝref؛ همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: سیار syār ( کردی ) مشرف moŝarraf: همتای پارسی این است: اسکاتم eskātam ( سغدی )
اعمال نفوذ: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: هنزف تیدان hanzaf - e tidān ( مانوی ـ کردی )
به واژه ای گفته می شود که هم خانواده با زبان یک کشور نباشد. مانند عربی، عبری، ترکی، چینی و. . . که با زبان پارسی هم خانواده نیستند؛ ولی زبان های اروپ ...
باقی مانده: باقی واژه ای عربی و مانده پارسی است؛ همتای پارسی این ترکیب عربی - پارسی، اینهاست: پَرچانیک ( پهلوی ) پیمانده paymānde ( خراسانی: paymānd ...
به واسطه ی. ( قید ) ؛ همتای پارسی این عبارت پارسی - عربی، این است: به ریبار be - ribāre ( خراسانی )
اعتقادی: اعتقاد واژه ای عربی است که پسوند پارسی ی به آن افزوده شده است. همتای پارسی این است: ورناکیایی varnākyāi ( سغدی با پسوند یی )
قیمتی: قیمت واژه ای عربی است که پسوند پارسی ی به آن افزوده شده است؛ همتای پارسی اینهاست: پر ارزش، گرانبها، بَهامند ( دری ) اژان ežān ( سغدی ) اژاند ...
احساساتی: کسی که بسیار زود از پیشامدها، سخنان، نوشته ها یا دیدن چیزی اثر می پذیرد و واکنش نشان می دهد و تحملش در برابر رخدادهای ناگوار اندک است و بسی ...
احساساتی: احساسات واژه ای عربی است که پسوند پارسی ی به آن افزوده شده است؛ همتای پارسی اینهاست: فاج ( سنسکریت: bhāj ) چتاونت cetāvant ( سنسکریت ) سه ...
متناوب: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: یکی پس از دیگری، داوشانه dāveŝāne ( دری ) پشت سر هم، پیاپی ( دری )
ذخایر ( جمع ذخیره ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: ستنجان setanjān ( دری ) اسفشان esfaŝān ( سغدی: ثفخش şfaxŝt با پسوند جمع آن ) اسفیژان es ...
محض خاطر: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: ویسین visine ( گیلکی ) .
staring into the water به آب خیره می شدند. stare heavily at Peggotty, who was opposite و خیره به گاتی نگاه می کرد که در برابر او بود. she said slow ...
The spire is the highest shape of the cathedral مناره بلندترین شکل کلیسای جامع است The Form of the Good is the highest shape of all صفت خیر عالی ترین ...
احتراز: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پرهیز، دوری ( دری ) پهریز pahriz ( پهلوی ) پریگا parigā ( سنسکریت )
حذر hazar: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پرهیز، دوری ( دری ) اتی atey، تیَج tyaj، پریگا parigā ( سنسکریت )
کفایت مذاکرات: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: ارم روانبیژان arme - revānbižān ( پهلوی ـ کردی ) ارم: کفایت ( پهلوی )
مانیتا: این نام در سنسکریت با همین گویش به معنی خودباوری، اعتماد به نفس می باشد. ( فرهنگ سنسکریت - فرانسه، ژرارد اوئه Gerard Huet )
The other, a very stout, buxom woman with a purplish red, blotchy face, excessively smartly dressed with a brooch on her bosom as big as a saucer, wa ...
nstead, humans have close contact with alpacas در عوض، انسانها ارتباط نزدیکی با آلکاپاها دارند. It may also be spread through close contact with an ...
ارتعاشات: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: هارادان ( کردی ) وینوهگان vinuhagān ( پارتی: vinohagān ) .
ارتعاش: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: هاراد hārād ( کردی: harādyāy ) وینوهگ vinuhag ( پارتی: vinohag )
متوسط: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: میانه ( دری ) نیمگ nimag ( پهلوی: nemag )
ولع: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: رِژدی ( کردی )
نهایت: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پایان، فرناد farnād ( دری ) آمیته āmita ( سنسکریت ) .
مغذی: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: نیرو بخش، نیرو زا ( دری ) آمانزا āmānzā ( سغدی با پسوند فاعلی زا )
فانوس: این واژه در سنسکریت بهانوس bhānus ( درخشان، تابناک ) و مونث بهانو می باشد؛ و چون ف در زبان سنسکریت نیست، bh در دیگر زبان های آریایی، ف خوانده ...
دلیل قاطع: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: رابر کاربر rābere - kārbor ( کردی، خراسانی )
دلیل قاطع: Conclusive evidence — وقتی منظور مدرک یا دلیلی است که چیزی را قطعی ثابت می کند. There is no conclusive evidence to prove his guilt هیچ دل ...
the elder ones retained some of their infantine notion بزرگترین شان هنوز باور کودکانه داشتند Amy Eshton, not hearing or not heeding this dictum, jo ...
تلویحا: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: نبهومیه nabhumya ( مانوی با پسوند قید ساز اوستایی یه )
تلویحی: ( صفت نسبی ) به صورت سربسته، به شکل کنایی یا اشاره ای. تلویح واژه ای عربی است که پسوند نسبت پارسی ی به آن افزوده شده است. همتای پارسی این اس ...
با کمال میل ( willingly، Gladly، With pleasure ) همتای پارسی این عبارت پارسی - عربی، اینهاست: با جان و دل، از ته دل ( دری ) کامتس kāmtas ( سنسکریت: ...
جوانب: جنبه های گوناگون چیزی ( فرهنگ بزرگ سخن ) همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: پیروگان pirugān ( مانوی: payrog با پسوند جمع آن )
مهاجم: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پدرفاک padrafāk، پدرفار padrafār ( پارتی و مانوی: padraf با پسوند فاعلی آک، آر ) .