پیشنهاد‌های فانکو آدینات (٢,٠٨٨)

بازدید
٢,٧٩٩
تاریخ
٦ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

And certainly if you have lost a child, other surviving children are no substitute for that precious one و بی شک اگر فرزندی را از دست داده باشی، فرزن ...

تاریخ
٦ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

اسف بار ( صفت ) : همراه با اندوه و افسوس ( فرهنگ بزرگ سخن ) اسف واژه ی عربی است و بار پارسی است؛ همتای پارسی این ترکیب عربی - پارسی، اینهاست: موژبار ...

تاریخ
١٢ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

استبداد: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: خودکامگی ( دری ) بترین betrin ( سغدی: betrini )

تاریخ
١٣ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

هوتن: ( خوش باور، نیک اندیش، خوش بین، خوش نیت، دارای حسن ظن ) . این نام در ایران باستان از دو بخش ساخته شده است: پیشوند هو ( خوب، نیکو ) که یک پیشوند ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
١

شکستن: در سنسکریت kŝan ( شکستن، آسیب زدن، زخمی کردن ) ، در سغدی: skan؛ مانوی: iŝken؛ پهلوی: ŝken.

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
١

شکسته نفسی ( modesty ) : شکسته واژه ای پارسی است و نفس عربی است که پسوند پارسی ی به آن افزوده شده است. همتای پارسی این ترکیب پارسی - عربی، اینهاست: ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
١

قوانین: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: داتان ( پهلوی ) .

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
١

پروفسور حسابی در فرهنگ انگلیسی پارسی خود، این واژه را به جای ( gambling ) قمار آورده است.

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
١

کنایه: شیوه ای هنری از گفتار یا نوشتار برای نمایش یک ایده با تصویرسازی که در آن واژه ها به طور غیر مستقیم نشانگر آن ایده هستند ولی معنی اصلی آنها چیز ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
١

متضاد ( ضد هم ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: ابرش abraŝ ( خراسانی ) همیوت hamyut ( هم و یوت: ضد؛ پهلوی ) همپاد hampād ( هم و پاد ) .

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
١

جزایر ( جمع جزیره ) : همتای پارسی این واژه ی عربی شده از پهلوی: gazirak، این است: آداکان ( دری )

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
١

بارانا: ( میوه دهنده، بارور ) پهلوی: bār ( میوه ) و آنای ( پدید آورنده، دهنده، تولید کننده ) . اگر این نام را از باران با پسوند آ بدانیم، نادرست است؛ ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
١

استدعا: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: پیواهیش pivāhiŝ ( مانوی: pivāhiŝn )

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
١

شهرام: پهلوی ŝahr - ām ( دلاور شهر ) در ریشه شناسی این نام، آن را بهتر است همانند بهرام بدانیم و بپذیریم که این نام در ایران باستان بوده اگر چه در کت ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
١

نجابت: پرهیز خودخواسته از لذت های ناروای جسمی و روانی ( معنی امروزی ) . ( https://www. cnrtl. fr/definition/chastet� ) همتای پارسی این واژه ی عربی ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
١

1 - ان. مرد، مردان؛ زن، زنان، ؛ بامداد، بامدادان، شامگاه، شامگاهان و. . . 2 - ها. خانه، خانه ها، دفتر، دفترها. 3 - اس as این پسوند در زبان سنسکریت ...

پیشنهاد
١

به جای ه گ و سپس ان آورده می شود. مانند: پخمه، پخمگان، خفته، خفتگان، مرده، مردگان، شسته، شسگان، خورده، خوردگان. . .

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
١

حسابرسی: حساب واژه ای عربی است که رسی ( رسیدگی کردن ) به آن افزوده شده است. همتای پارسی این است: هماری hamāri ( پهلوی: hamārih )

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
١

اَسناد asnād: ( جمع سند ) همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: پستگان postagān ( پارتی ) ِاسناد esnād ( نسبت دادن ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
١

سند sanad: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: پستگ postag ( پارتی )

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
١

دفاتر. جمع بستن دفتر به شیوه ی عربی بر وزن افاعِل است که نادرست است؛ در عربی منبر را منابر، مقبره را مقابر، مورد را موارد، منزل را منازل، ظاهر را مظا ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
١

زاگرس: در پهلوی زاگ و یا زاک به معنی تولید است و رُس به معنی رودخانه است. ( فرهنگ واژه های پهلوی بهرام فره وشی ) یعنی کوهستانی که رودخانه های بسیار ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
١

همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: ناسیکو ( پارسی کهن )

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
١

منیژه: این نام در پهلوی منیچ manic ( من هم ) و ژَه žah ( آرزو ) روی هم یعنی کسی که آرزوی داشتن او را دارم. ( فرهنگ واژه های پهلوی بهرام فره وشی )

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
١

بیژن: این نام در پهلوی:بَی bay ( سَرور ) و žan ( زن ) بوده است، مرد خانه، خداوند خانه. که در گویش دری bižan شده است.

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
١

رشنو raŝno: این نام در اوستایی: raŝnu ( دادگستر، دادگر ) می باشد. ( فرهنگ واژه های اوستا، احسان بهرامی )

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

سعه صدر: ویژگی که نشانگر نداشتن اندیشه ی بسته در هر موضوعی است، باز اندیشی که باعث می شود فرد نسبت به هیچ موضوعی تنگ نظر نباشد و از آنچه با دیدگاه وی ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

چکیده، عصاره. but the sum and substance of it was ولی چکیده بیانات او این بود

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

ذات، زندگی خصوصی، جوهر، ماهیت، سرشت. It's his essential nature این تو ذاتشه. he began to formulate for himself once more the essential nature of th ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

واقعیت: آنچه هست، جدای از آنکه با آن چه باید باشد همخوانی دارد یا ندارد. همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ریشتیاک riŝtyāk ( سغدی )

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

واقعیت، حقیقت. I will in a few words show you the real state of the case می خواهم در چند کلمه حقیقت را برایت توضیح بدهم. But I want to report on th ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

ایام: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: روزان. مولوی: جمله ذرات در عالم نهان با تو می گویند روزان و شبان

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

حقیقت. Here is the true state of the case: I was passing through the square just as you were leading this woman away حقیقت این است: وقتی که شما این ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

حقیقت: آنچه خرد آن را درست می داند و باید آن گونه باشد و به عنوان یک آرمان فکری شمرده می شود ولی ممکن است با واقعیت بیرونی همخوانی نداشته باشد. ( h ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

صاعقه: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: آذرخش ( دری ) اسپیچن espican ( سغدی: esprincan )

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

بواسیر: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ارسنز arsanz ( سغدی: ارسنخ arsanx )

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

تسبیح: ابزاری که برای بر شمردن ویژگی ها و توانایی های خدا نزد خویش به کار می رود، ابزاری برای ذکر گفتن. همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: زیز za ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

تسبیح: بر شمردن ویژگی ها ( صفات ) و توانایی های خدا نزد خویش. ( Le Petit Robert 1 ) برای همین به ابزاری که برای برشمردن این ویژگی ها و توانایی های خ ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٣

راتین: این نام با همین گویش و نوشتار در سنسکریت به معنی بخشنده و هدیه دهنده است.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

مکعب: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: سیجا sijā ( کردی )

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

درجه: هر یک از جایگاه ها در یک سیستم سلسله مراتبی، هر یک از بخش های یک اندازه گیری رو به بالا ( https://www. cnrtl. fr/definition/degre ) . همتای ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

نمایش یا ترسیم عرض جغرافیایی

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

For this reason most of the hand to hand fighting had taken place at night, when the guns were blinded ولی هنوز از نزدیک نتوانسته بودند نبردی تن به ت ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

متراکم: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: انشیسته anŝiste ( سغدی )

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

گاو نر بارکش.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

خسارت: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ویژات vižāt ( سغدی: vižat )

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٢

الماس: این واژه در پهلوی الماس ( فرهنگ واژه های پهلوی بهرام فره وشی ) و در مانوی اَرماس ( فرهنگ واژه های پارتی و مانوی ماری بویس ) و در یونانی و لاتی ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

زاویه قائمه: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: کژداستاک každāstāk کژدا ( اوستایی: کَئُژده kaožda ) زاویه. اَستاک ( پهلوی ) قائم

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

قائم الزاویه: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: اَستاکژدا astākaždā ( پهلوی: استاک اوستایی: کَئُژده kaožda )

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

وتر: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: اسناو esnāv ( اوستایی: snāvya )