پیشنهادهای فانکو آدینات (١,٥٤٩)
لفاظی: لفاظ واژه ای عربی است که پسوند پارسی ی به آن افزوده شده است. همتای پارسی این است: پرالپ parālap ( سنسکریت: pralap )
صعود: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: دامید dāmid ( دری ) افراز afrāz ( خراسانی )
فلک: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: آسپان āspān ( خراسانی ) سرهال sarhāl ( دری )
جنایت: همتای پارسی این واژه ی عربی شده از واژه ی اوستایی جَن ( زدن ) ، این است: اژیان ōžyān ( سغدی )
شاغلین: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: کارمینل kārminel ( کارمین از سنسکریت: کَرمین با پسوند جمع لکی اِل ) کارمینان.
شاغل: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: کارمین kārmin ( سنسکریت: karmin )
مقدار دهی اولیه یا ابتدایی ( Initialization ) ( در برنامه نویسی کامپیوتر ) . مقدار و اولیه عربی و دهی پارسی است؛ همتای پارسی این است: ایچاف icāf ( س ...
مقدار: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: هنداچ handāc، مساک masāk، اچند ecand ( پهلوی ) ایچاف icāf ( سغدی: ivcāf ) اندازه ( دری )
نقطه: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: خجک xajak، دیل dil ( دری ) بیندو bindu ( سنسکریت ) کنزاک kenzāk ( سغدی: kernzāk )
ارس: این نام در سنسکریت آرس āras و به معنی بُرنزهاست؛ همچنین نام گونه ای درخت، نام یک دریاچه، نام اُلوای ( سیاره ) بهرام ( مریخ ) ( خدای جنگ و خونریز ...
نجوا: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: پنگس pangas ( خراسانی )
مصدع اوقات: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، اینهاست: اواماک ژمن avāmāk - žamn ( مانوی ـ سغدی )
مصدع: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: اواماک avāmāk ( مانوی با پسوند پهلوی آک )
اوقات فراغت: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، اینهاست: ژمانین وارمس žamānine - vārams ( ژمانین: پارتی؛ وارمس: سغدی )
اوقات: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ژمانین žamānin ( پارتی )
فراغت ( آرامش ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: وارمس vārams ( سغدی ) فراغت ( فرصت، مجال ) : همتای پارسی این است: یتاک yatāk ( سغدی )
تسلیت: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ویواسن vivāsen ( مانوی )
احقاق حقوق: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: رسکانودان raskānudān ( رس: مانوی؛ رسیدن؛ کانود: بلوچی: حق با پسوند جمع آن )
احقاق حق: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: رسکانودraskānud ( رس: مانوی؛ رسیدن؛ کانود: بلوچی: حق )
وکیل معاضدتی: در دعاوی حقوقی ( و نه کیفری؛ در کیفری وکیل انتخابی یا تسخیری گفته می شود ) ، هنگامی که به وجود وکیل نیاز باشد، ولی خوانده توان مالی گرف ...
وکیل تسخیری: هنگامی که دعوایی کیفری جریان داشته و با وجود ضروری بودن وکیل در دادرسی، به دلیل خودداری متهم از گرفتن وکیل و یا نداشتن توان مالی برای ای ...
آرتا: سنسکریت: āratā ـ آرام شده، آرامش یافته. شاد، شادمان، مسرور، به وجد آمده.
اخیرالذکر: همتای پارسی این ترکیب عربی، اینهاست: به تازگی گفته شده ( دری ) نوتن پوروه nutan - purva ( سنسکریت: nutana )
اخیر: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: نوتن nutan ( سنسکریت: نوتنه nutana )
اخیرا: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: به تازگی ( دری ) پدنوتن padnutan ( پیشوند مانوی قید ساز پد با واژه ی نوتن که در سنسکریت نوتنه nutana بو ...
وکیل اتفاقی: به کسی گویند که پروانه ی وکالت ندارد ولی تحصیل کرده رشته حقوق است و می خواهد به صورت موردی برای حل مشکل کسی وکیل شود؛ در این صورت می توا ...
وکیل انتخابی یا تسخیری: هنگامی که دعوایی کیفری جریان داشته و با وجود ضروری بودن وکیل در دادرسی، به دلیل خودداری متهم از گرفتن وکیل و یا نداشتن توان م ...
وکلا: همتای پارسی این واژه ی عربی که جمع وکیل است، این می باشد: ازیودان ezyudān ( اوستایی: zyaiod: وکیل با پسوند جمع آن )
وکیل: همتای پارسی این واژه ی عربی ( که از ریشه ی وکل vakal ساخته شده ) ، این است: ازیود ezyud ( اوستایی:زیَئیُد zyaiod )
وکالت بلاعزل: وکالتی که در آن نوشته شود موکل حق برکناری وکیل را ندارد. ( فرهنگ بزرگ سخن ) همتای پارسی این عبارت عربی، این است: ادیواک نسان adivāk - ...
وکالت مقید: وکالتی را گویند که در آن مورد وکالت معین است؛ و وکیل باید در همان مورد معین عمل نماید. همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: ادیواک پد ...
مقید: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: پدیستاگ padistāg ( پهلوی )
وکالت مطلق: وکالتی است که در آن کسی، دیگری را برای همه ی کارهای خود وکیل می کند ( فروش، خرید، پرداخت هزینه خانواده …… ) و وکیل نیازی به اجازه از موکل ...
وکالت: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ادیواک adivāk ( سنسکریت: adhivāka )
بلاعزل: همتای پارسی این ترکیب عربی، این است: نسان nosān ( پیشوند نا با مانوی: osān: عزل )
تثبیت: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: آراز ārāz ( خراسانی )
ارتقا: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ایژیا ižyā ( اوستایی: ižya )
ترفیع: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ابراس abrās ( پهلوی و مانوی )
دعاوی: همتای پارسی این واژه ی جمع دعوا که در عربی از اوستایی دئیوی daivi ساخته شده، این است: مرانل merānel ( لکی )
مزید بر علت: مزید و علت دو واژه ی عربی است؛ همتای پارسی این است: اسپین espin ( اوستایی: spin ) بر پارول pārul ( پشتو )
اقیانوس: همتای پارسی این واژه ی عربی شده، اینهاست: مسیاپ masyāp ( اوستایی: masyuāpu ) اسموت esmut ( سغدی: esmutr )
زجر: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پزد pazd ( اوستایی ) آزار، شکنجه ( دری )
تصرف: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: فدیر fadir ( سغدی: fatir ) اشیتا aŝitā ( اوستایی: aŝa�ta ) اویتن avitan ( اوستایی: avitani ) جیگایور ...
مخلوقات: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: بوشینتان buŝintān ( اوستایی: buŝyant با پسوند جمع آن )
مخلوق: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: بوشینت buŝint ( اوستایی: buŝyant ) آفریته āfrite ( سغدی )
خالق: همتای پارسی دو بخشی برای این واژه ی عربی، اینهاست: داتار ( پهلوی ) داتر dātar، تشن taŝan ( اوستایی )
اسفراین: این نام در زبان سغدی sfrine ( آفریننده، پدید آورنده، مخترع ) بوده است.
خلل: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: آهگ āhog ( مانوی و پهلوی ) ابسنت absent، یمان yemān ( سغدی )
اخلال: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: دروش doruŝ ( پهلوی: druŝ )
اختلال: همتای پای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پاتیوز pātyuz ( سغدی: patyoz ) آشفتگی ( دری )