پیشنهادهای فانکو آدینات (٢,٥٨٠)
فانوس: این واژه در سنسکریت بهانوس bhānus ( درخشان، تابناک ) و مونث بهانو می باشد؛ و چون ف در زبان سنسکریت نیست، bh در دیگر زبان های آریایی، ف خوانده ...
دلیل قاطع: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: رابر کاربر rābere - kārbor ( کردی، خراسانی )
دلیل قاطع: Conclusive evidence — وقتی منظور مدرک یا دلیلی است که چیزی را قطعی ثابت می کند. There is no conclusive evidence to prove his guilt هیچ دل ...
the elder ones retained some of their infantine notion بزرگترین شان هنوز باور کودکانه داشتند Amy Eshton, not hearing or not heeding this dictum, jo ...
تلویحا: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: نبهومیه nabhumya ( مانوی با پسوند قید ساز اوستایی یه )
تلویحی: ( صفت نسبی ) به صورت سربسته، به شکل کنایی یا اشاره ای. تلویح واژه ای عربی است که پسوند نسبت پارسی ی به آن افزوده شده است. همتای پارسی این اس ...
با کمال میل ( willingly، Gladly، With pleasure ) همتای پارسی این عبارت پارسی - عربی، اینهاست: با جان و دل، از ته دل ( دری ) کامتس kāmtas ( سنسکریت: ...
جوانب: جنبه های گوناگون چیزی ( فرهنگ بزرگ سخن ) همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: پیروگان pirugān ( مانوی: payrog با پسوند جمع آن )
مهاجم: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پدرفاک padrafāk، پدرفار padrafār ( پارتی و مانوی: padraf با پسوند فاعلی آک، آر ) .
محصور: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پروست parvast، چاگین cāgin ( پهلوی ) آویستان āvistān ( پهلوی )
مجال: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: آوام ( پهلوی ) یتاک yatāk ( سغدی )
عقل سلیم: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: پرماژوک parmāžuk ( سغدی: parmāyžuk )
اطناب: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ژوتن žutan ( پهلوی )
وریا varyā این نام در سنسکریت ناریک [پهلوی] ( مونث ) وریه varya می باشد به معنی برگزیده - انتخاب شدنی، مطلوب، دلپسند، کسی که باید انتخاب شود؛ و نیز ب ...
معتاد: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: اگر ogor ( خراسانی ) ( فرهنگ گویشی خراسان بزرگ، امیرشالچی ) هوکاره hukāra ( لری )
مکافات: این واژه ی عربی، امروزه به معنی پاداش به کار نمی رود؛ و به معنی کیفر و سختی است. همتای پارسی این است: پاتفراس pātafrās ( پهلوی )
obtrusive لاتین: obtrusus 1 - inclined to obtrud 2 - obtruding itself calling attention to itself in a displeasing way ناپسندانه جلب توجه کنندگی، جل ...
خطاکار: خطا واژه ای عربی و کار پارسی است؛ همتای پارسی اینهاست: ویناستار vināstār ( پهلوی ) گناهکار، بزهکار، تبهکار ( دری )
خاطی: همتای پارسی این واژه ی عربی، به ترتیب کمی بخش یا سیلاب، اینهاست: دبر dabr ( پهلوی ) دروند darvand ( پهلوی ) اپته �pte، ژکره žakre ( سغدی ) ...
معضلات: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: گرفتاری ها، بدبختی ها، تنگناها ( دری ) ویدنگان vidang ( مانوی با پسوند آن ) پسنگان pasang ( سغدی: پثن ...
His eyes, seeing nothing, moved ceaselessly about the room چشمانش که چیزی را نمی دید، پیوسته گرد اتاق می چرخید. So Charles set to work again and cra ...
رابعا: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: چهارم اینکه ( دری ) تسومیها tasumihā ( پهلوی )
ثالثا: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ستیها setihā ( پهلوی: setā - ihā )
معضل: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: گرفتاری، بدبختی، تنگنا ( دری ) ویدنگ vidang ( مانوی ) پسنگ pasang ( سغدی: پثنگ )
رابعا: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: چهارم اینکه ( دری ) تسومیها tasumihā ( پهلوی )
ثالثا: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ستیها setihā ( پهلوی: setā - ihā )
اولا avvalan: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: نخست اینکه ( دری ) آدیها ādihā ( آدی سنسکریت با پسوند پهلوی یها )
ثانیا: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: دیگر این که ( دری ) همدیسان hamdisān ( کردی )
منصب: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: نشیم، جایگاه ( دری )
بسته شده The load was tied on بار بسته شد. folding her arms with her bonnet still tied on one of them دستها را روی سینه نهاده و هنوز کلاهش بر یک باز ...
توجیه: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: پاساو pāsāv ( کردی )
مخالفت: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: پدیستو padistu ( مانوی )
تاریخ انقضا: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، اینهاست: سررسید، زمان پایان ( دری ) ژمنوی žamnuye مایام māyām ژمنو žamnu: تاریخ ( سغدی ) مایام ( سغدی ...
خرمن xarman. این واژه در سنسکریت از دو بخش ساخته شده است: کهره khara ( پر، انبوه، سرشار، متراکم ) که در پارسی خر ( بزرگ ) گفته می شود ( که در خرگوش و ...
مستزاد: شعری که یک مصرع آن بلند و مصرع دیگرش کوتاه باشد. مانند این مستزاد میرزاده ی عشقی: این مجلس چارم به خدا ننگ بشر بود دیدی چه خبر بود هر کار که ...
بی توجهی: توجه واژه ای عربی است که پسوند پارسی ی به آن افزوده شده است و یک عبارت پارسی - عربی درست شده است. همتای پارسی ناب این است: بیداشتی ( دری )
به طور قطع ( = قطعا، مسلما، به طور حتم ) : همتای پارسی این عبارت عربی، اینهاست: بی مگر bimagar ( دری ) یواکِم yavākem، بوئیت buїt، چوئیت ( اوستایی ) ...
برای خود خواندن I think future anthropologists will take a look at the books we read on self - help, self - realization, self - esteem فکر می کنم مرد ...
a vice president of the firm, a smiling man with an obsequious manner and cold eyes او مردی خندان با رفتاری خادمانه و چاپلوسانه، و چشمانی سرد و بی رو ...
صدا: این واژه عربی نیست و در سنسکریت صبده śabda بوده است که به عربی راه یافته است. ( فرهنگ سنسکریت - انگلیسی مونیر ویلیامز، چاپ 1964 )
واراد: این واژه در پارتی به معنی شاد، شنگول، شاداب، خوشحال، مسرور می باشد.
اصوات تعجب: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: وینادان انداس vinādāne - andās ( سنسکریت ـ دری ـ سغدی ) وینادان: اصوات ( سنسکریت: vinad: صوت با ...
زوائد: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: کیوفان kyufān ( اوستایی: kaofa با پسوند جمع آن ) ( نگاه کنید به زائده )
عقلانی: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: مانچیک māncik ( سغدی )
فوق عقلانی: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: چوپر مانچیک cupar - māncik ( سغدی )
تناقض: ناسازگاری با خود یا با دیگری در رفتار یا گفتار یا هر دو؛ با خود به گونه ای است که رفتار و یا گفتار کنونی با رفتار یا گفتار پیشین یکی نباشد؛ را ...
انعطاف: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: نرمش ( دری ) نمریف namrif ( پارتی: namrift ) نیکاب nikāb ( سغدی: nikabd )
نیکاد: این نام در سغدی نیکبد nikabd و به معنی انعطاف است. همچنین می تواند از نیک با پسوند مکان ساز آد ساخته شده باشد. مانند: چَک: سر؛ چکاد بالای ـ ن ...
حرفه: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پیشه ( دری ) هرگ harg ( پهلوی )
حق حاکمیت: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: کانود آدیپت kānude - ādipat ( کانود: حق؛ بلوچی. آدیپت: حاکمیت؛ سنسکریت: ādhipatya )