پیشنهادهای بهنوش عافیتطلب (٣٢٧)
با بی میلی، نه چندان جدی، با اکراه
قصی القلب
تب وتاب
کالسکه
بی بروبرگرد
مَشک
پیچ وتاب
حوض حوض ماهی
صاحب منصب
آشنایی پیدا کردن با کسی یا چیزی
حکمت مثلاً وقتی می گوییم فلان کار حکمتی داشته است.
نوشتۀ متکلف ( از فرهنگ پویا )
گردن نهادن
گوشزد کردن
معاف
مهم، بااهمیت
به کسی رسیدن مثال: It took six years for the law to catch up with them یعنی: شش سال طول کشید تا پلیس آن ها را دستگیر کند. ( از فرهنگ معاصر پویا )
پنهان کاری
از قرار معلوم، این طور که می گویند
اهل شراب
لعل مثال: ruby - red wine یعنی: شراب لعل فام
طریقت مثال: Safavid order به معنی �طریقت صفویه�
زیرکانه، مدبّرانه، با سیاست، به طور حساب شده، با زرنگی، با زیرکی
به افتخار کسی ( یا چیزی ) شراب نوشیدن
به طور هم سطح، به صورت هم تراز
گیج، منگ، مست
عیاش
دیوانی
نوشیدن مسکرات، عرق خوری
بی حساب وکتاب
باده گساری، عرق خوری [از فرهنگ پویا]
تقبیح کردن
با ولع
خارق العاده
عقیق سیاه
مخالفِ، ضدِّ
بلافاصل، بی واسطه
لقلقۀ زبان
[خوراکی] به کسی خوراندن، به شکم کسی بستن
در مقابل چشم همگان
سیاه مست، پاتیل، مست و پاتیل
دارای خاصیت درمانی
کم وکاست
نفر مثلاً در عبارت �hundreds of people� به معنی �صدها نفر�
مغازه تشکیلات
اهالی
ظلمانی
ناامید، زده ( به معنای خسته شدن از چیزی )
به طور رقت انگیزی
آماده ی انفجار ( مثلاً در live grenade )