پیشنهادهای بهنوش عافیتطلب (٣٢٠)
حوض حوض ماهی
صاحب منصب
آشنایی پیدا کردن با کسی یا چیزی
حکمت مثلاً وقتی می گوییم فلان کار حکمتی داشته است.
نوشتۀ متکلف ( از فرهنگ پویا )
گردن نهادن
گوشزد کردن
معاف
مهم، بااهمیت
به کسی رسیدن مثال: It took six years for the law to catch up with them یعنی: شش سال طول کشید تا پلیس آن ها را دستگیر کند. ( از فرهنگ معاصر پویا )
پنهان کاری
از قرار معلوم، این طور که می گویند
اهل شراب
لعل مثال: ruby - red wine یعنی: شراب لعل فام
طریقت مثال: Safavid order به معنی �طریقت صفویه�
زیرکانه، مدبّرانه، با سیاست، به طور حساب شده، با زرنگی، با زیرکی
به افتخار کسی ( یا چیزی ) شراب نوشیدن
به طور هم سطح، به صورت هم تراز
گیج، منگ، مست
عیاش
دیوانی
نوشیدن مسکرات، عرق خوری
بی حساب وکتاب
باده گساری، عرق خوری [از فرهنگ پویا]
تقبیح کردن
با ولع
خارق العاده
عقیق سیاه
مخالفِ، ضدِّ
بلافاصل، بی واسطه
لقلقۀ زبان
[خوراکی] به کسی خوراندن، به شکم کسی بستن
در مقابل چشم همگان
سیاه مست، پاتیل، مست و پاتیل
دارای خاصیت درمانی
کم وکاست
نفر مثلاً در عبارت �hundreds of people� به معنی �صدها نفر�
مغازه تشکیلات
اهالی
ظلمانی
ناامید، زده ( به معنای خسته شدن از چیزی )
به طور رقت انگیزی
آماده ی انفجار ( مثلاً در live grenade )
خانۀ موادکش ها
زندانی تازه وارد ( اصطلاح رایج در زندان )
مرکز اصلاح و تربیت
آب ها از آسیاب افتادن
فحش دستی دادن
تیم تجسس
با رگ های برآمده