پیشنهادهای بهنوش عافیتطلب (٤٥٢)
افاقه نکردن
گناه کبیره
وقعی ننهادن
( در متون دینی ) مستحب
سایه افکندن
منکرات
پایبند به
مکتب فقهی
شمن باور
در رأس چیزی بودن
( در دین ) بدعت گذاری
به تفکیک موضوع
تعصب، تحجر
معضلات
حدود و ثغور
طَرَب
نشریۀ مدرسۀ مطالعات شرقی و آفریقایی ( Bulletin of the School of Oriental and African Studies )
الیاف ( برای پر کردن بالشت و عروسک و. . . )
سوزان avid longing اشتیاق سوزان
آشفته حالی
رقص جامه ریزان
صدای رگه دار
دیلماج
مِیِّت
اموات، رفتگان
[قدیمی] مُوَشَّح مثال ( از تاریخ بیهقی ) : و امروز که نامه به نام بندگان موشّح رسید، بر حکم فرمان عالی برفتند.
فریضه، تکلیف
انقیاد، گردن نهادن
[قدیمی] فراستاندن مثال ( از تاریخ بیهقی ) : که به هیچ حال خود فرانستاند و همداستان نباشد اگر کسی از خدمتکاران خاندان و جز ایشان در وی سخنی ناهموار گ ...
[قدیمی] به هیچ حال
[در متون قدیمی] حَرامی، قطاع الطریق
[در متن های قدیمی تر] امنیه
سبد رخت چرک ها
روحیه بخش
تنها کار مثال: All I can do is pray تنها کاری که از دستم برمی آید دعا کردن است.
شبانگاهی مثال: evening news اخبار شبانگاهی
تازه مثال: always sing at my work, and what's more, my song is not tuneless. من همیشه سر کار آواز می خوانم و تازه آوازم هم ناکوک نیست.
ورانداز کردن. مثال: She came up beside me and studied herself in the mirror. آمد کنارم و خودش را در آینه ورانداز کرد.
[کسی را] تحویل نگرفتن
باصفا
[در بازی] قبول نیست.
با شک وتردید
از خجالت آب شدن
رنگ وروپریده
دل را به دریا زدن.
[با ماشین] راه افتادن
تصمیم خود را دربارۀ چیزی گرفتن
چیزخور مثال در این جمله: I have no idea how he’d talked me into going to the circus. I must’ve been intoxicated. نمیدانم چطور مرا راضی کرد به سیرک ...
خود را به کاری مجاب کردن
سن وسال دار