پیشنهادهای بهنوش عافیتطلب (٣٢٧)
به هر دلیلی
[مجازی] یک قرن، یک عمر ( از فرهنگ پویا )
خط کشِ تاشو
نگون بختی
در مجاورتِ، در نزدیکیِ
دستمایه در to become the stuff of sth. یعنی دستمایۀ چیزی شدن
با دست پیش کشیدن و با پا پس زدن
برادران، اخوان
هوش از سر پریدن مثال: He drank himself into oblivion: آن قدر [شراب] نوشید که هوش از سرش پرید.
با فراغ بال
خواهی نخواهی
ارج وقرب
در مقام تأیید برآمدن
بر باد فنا رفتن
مزهٔ چیزی زیر زبان کسی رفتن
گاهی �ازدست رفته� و �بربادرفته� هم معنی می دهد.
نظم ونَسَق
قالب تهی کرده
به باد ملامت گرفتن
کاشف به عمل آمدن
اوضاع بر همین منوال بودن
زندگی کسی به چیزی بند بودن
با حرص و ولع
سبک وسیاق مثلا: in Irish fashion: به سبک وسیاق ایرلندی ها
خشونت ورزی
( ادبی ) گسیل ساختن
شوراندن
گروه چماق به دست
در امان نگاه داشتن
کسی را باعث وبانی چیزی دانستن
جانانه مثال: true friendship: رفاقتی جانانه
در ترکیباتی مثل brisk business می توان از معادل �کاروبار کسی سکه بودن� استفاده کرد.
کمِ کم ( مثلاً: کمِ کم ۱۰۰ دلار می ارزد. )
گشت وگذار
( دربارۀ رنگ پوست ) سرخ وسفید
( رنگ ) زرشکی، سماقی
مرکز رفاه سالمندان
شوتِ زباله
سرتاپا all wet: سرتاپا خیس
دید زدن
ناغافل
به مرور زمان بیشتر شدن
شور چیزی را درآوردن
با فراغ بال
وسعت نظر
شرعاً
بقاع مقدس
یونانی مآب
در حالت جمع ( Sunnites ) : اهل تسنّن
در حالت جمع ( Shiites ) : اهل تشیع