پیشنهادهای بهنوش عافیتطلب (٣٢٧)
تلاش، تقلا، مبارزه، نبرد ( از فرهنگ پویا )
گزاف
یکی از �کله علفی� برای معادل این کلمه استفاده کرد که به نظرم بد نیست.
به ترتیب چیدن
روبه راه مثال: everything is fine همه چیز روبه راه است.
شروع به حرف زدن کردن مثال: she started in about her interests شروع کرد به حرف زدن دربارۀ علایقش
از رازی خبر داشتن
شاید باورتون نشه؛ ولی گاهی می شه از فعل �ریختن� برای معادل این واژه استفاده کرد؛ مثل این جمله: my fear diminished ترسم ریخت 🙂
آگهی همسریابی
مخمصه، گرفتاری
لپ های کسی از خجالت سرخ شدن
زیر لب ( آواز ) خواندن
پسندیده
غلط نکنم. . .
هفت وهشتی
تفاخر کردن
به داد کسی رسیدن
جانفرسا مثال: a severe pain: دردی جانفرسا
مغموم
پیرِ کسی درآمدن
( ادبی ) با هم گرد شدن
به راه افتادن ( مثال: بلوایی به راه افتاد )
خبر شدن
سر دادن مثال: She started crying again دوباره گریه را سر داد.
به عزا ایستادن
یک نفس راحت کشیدن. مثال: It was a relief یک نفس راحت کشیدم.
سبد خرید چرخ دار
کج وکوله، کج ومعوج، چپکی، بالاپایین
کتک زدن
کتک خوردن
[کفش و غیره] بند کردن [طناب و غیره] رد کردن ( از فرهنگ پویا )
جوک بی تربیتی
سنگ پا
تماشا کردن، سِیر کردن
جملگی
یک گلوله کُرک
به طرز تسکین ناپذیری ( از فرهنگ پوبا )
بلوا به پا کردن
مواجهه درمانی
پرده حصیری
فرچۀ نقاشی
بی چاک ودهن
فوراً توجه کسی را جلب کردن
دستپاچه بودن، هول بودن، گیج بودن، بلاتکلیف بودن ( از فرهنگ پویا )
[چشم] اشک آلود شدن
( در چیزی را ) باز کردن
رضایتمندانه
به حق
به حرف حساب گوش دادن ( از فرهنگ پویا )
بیخودوبی جهت