پیشنهاد‌های مهدی کشاورز (٢,٩٠٢)

بازدید
٥,٠٦٦
تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

پیش کردن[در] = بستن در تا جایی که لای در باز بماند.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

در گویش اصفهان، تُریدن به چم چرخیدن، دُور خوردن، تُر یا دُور شایدبا واژه tour به چم گردش یا جهانگردی و turn به چم چرخ، چرخیدن همریشه باشد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

در گویش اصفهان، تُریدن به چم چرخیدن، دُور خوردن، تُر یا دُور شایدبا واژه tour به چم گردش یا جهانگردی و turn به چم چرخ، چرخیدن همریشه باشد.

پیشنهاد
٢

خواهش دعا کردن، نیک خواهی کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

درخواست نیکخواهی، خواهش دعا

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

لابه کنان

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

در گویش مردم اسفهان، لُوه زدن، همان لابه کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

لابه، لابه کردن = التماس کردن، لُوه زدن ( گویش اسفهانی )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

به گویش اصفهانی [لُوه] لوه زدن = التماس کردن، اصرار بسیار کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

چِزاندن، از بنیاد ( در اصل ) به چم برشته کردن، تفت دادن، آب کردن دنبه تا نزدیک به سوزاندن است. در فرهنگ عامیانه به چم با سخن آزار دادن، زخم زبان زدن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

در گویش اسفهان، "جِز زِدَن" به چم [سوزش در جایی از تن داشتن] ( بیشتر در پی یک سوختگی کوچک )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

در گویش اسفهانی کارواژه [کار دادن] به چم [کارایی داشتن، قابل استفاده بودن] است: این دستگاه هنوز کار میده.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

اینگونه دگرشِ واج در واژگان، تنها ویژه ی واج /ن/ به /م/ نیست، دگرش به چ: هنگامی که در واژه ای واج /ج/ بیصدا باشد و پس از آن واج /ت/ بیاید، /ج/ به /چ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

اژدها، نامواژه اژدها را می توان در جایگاه هماَرز و برابر به جای دایناسور به کار برد. اژدها، خزنده و سوسماری بسیار بزرگ است در فرهنگ اسطوره ای مردما ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

میانجی، میاندار، پیوندگر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

میاندار، میانجی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

/میانه/ در برخی جاها واژه میانه ( میونه ) را می توان به جای رابطه به کار گرفت: این دو برادر رابطه خوبی با هم ندارند. این دو برادر میانه خوبی با هم ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

دگرش به میم، اگر در واژه ای، واج /ن/ بیصدا باشد و پس از آن، واج /ب/ بیاید در هنگام واگویی ( تلفظ ) ، دگرش /ن/ به /م/ پدید می آید مانند واژه های شنبه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

درود نویسه و واج [ک]: این نویسه ( ریخت نوشتاری واج ) در زبان تازی نماینده تنها یک واج است ولی در زبان پارسی نماینده دو واج، واج ک را در واژگان [کاهو، ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

سوزن قفلی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

میخ شستی، شست میخ، شسمیخ

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

پاسخ به جناب باقری: داوش و ادعایی که بی سند دانشیک و گواهی تاریخی پیش انداخته شود چه ارزشی دارد؟ کوشکنلر! را از کجا آورده ای؟ برای کوچرو بودن آنها چه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

در گویش مردم اصفهان نیز " مُک" به چم کامل و درست است.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

مُکوار، مُک = کامل، تمام

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

در زبان پارسی گاهی، واژاکها ( اصطلاحها ) ی " کف رفتن" یا " کف زدن" به جای قاپیدن، قاپ زدن یا ربودن به کار می رود و کفرو یا کفزن، نام کُناک ( اسم فاعل ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

خودگردانی ( خودسالاری یا استقلال درونی )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

پیوندی؛ خویشاوندی که پس از پیوند همسری پدید می آید. نَسَبی = تباری؛ خویشاوندی که در پیِ هم تبار و همخون بودن پدید آمده است.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

پیوند همسری

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٣

ناپایدار = نِسبی، تباری = نَسَبی، پیوندی = سببی

پیشنهاد
٢

/ پذیرفتن، روامند شناختن / ایران، استقلال بحرین را به رسمیت شناخت. ایران، خودسالاری بحرین را پذیرفت. ایران، خودسالاری بحرین را روامند شناخت.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

مانترا واژه ای ست در سانسکریت به چم اندیشه ی رها و آزاد، و این اندیشه رها و بی قید و بند، در بنیاد همان سخن ایزدی یا گفتار وَرجاوند اهورایی ست، برابر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

درود واژه "من" با درونمایه ( مفهومِ ) اندیشه و منش، واژه ای ست کهن و بکار رفته در اوستا، سرش سبز باد و تنش ارجمند / مَنَش برگذشته ز چرخ بلند ( فردوس ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

نویسش

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دورو؛ کسی که نمودش همان بودش نیست. بیرونش با درونش همسان نیست.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

درود کارواژه کَپیدن در پارسی کنونی به چمِ عامیانه ی خوابیدن ( به رو افتادن ) است ولی در گذشته چمِ ربودن و گرفتن را داشت: در خون جگر بسی تپیدم / تا بو ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

فراخواندن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

کَپی به چم میمون که در زبان پهلوی " کپیگ" گفته می شد به گمان بسیار، از ریشه "کپ" گرفته شده، ریشه ای که اکنون به ریخت "قاپ" در قاپیدن به کار رفته، تک ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

دهخدا واژه بوزینه را نادانسته واز روی دست فرهنگنویسان پیش از خود به ابوزینه! پیوند داده ( با چه معنا و چه سندی، خدا می داند ) ولی اینگونه نیست، این و ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

دهخدا واژه بوزینه را نادانسته واز روی دست فرهنگنویسان پیش از خود به ابوزینه! پیوند داده ( با چه معنا و چه سندی، خدا می داند ) ولی اینگونه نیست، این و ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-١٠

درود کارواژه کَپیدن در پارسی کنونی به چمِ عامیانه ی خوابیدن ( به رو افتادن ) است ولی در گذشته چمِ ربودن و گرفتن را داشت: در خون جگر بسی تپیدم / تا بو ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

درود سنگنبشته رَباطَک در سال 1372 در روستایی در نزدیکی شهر رباطک در خاور استان سمنگان در شمال افغانستان یافت شد. این سنگنبشته، فرمانی حکومتی ست که ب ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

به دست آمده - مستفاد شدن = به دست آمدن، دریافت شدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

واژه "مآب" واژه ای تازی ست که در ادبیات کنونیِ پارسی در جایگاه پسوند و برای نشان دادن گرایش به کار رفته است. به جای آن می توان از پسوند "گِرا" یا " ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

شکوه گرا

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

شکوهمند، باشکوه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

زندگی اعیانی = زندگی باشکوه، شکوهمند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

عربگرایی، عرب مآبی/ خوی و مَنِشی بر آمده از خودکم بینی و برتر دانستن فرهنگ و زبان تازی. این خوی و منش کم کم جای خود را به غربزدگی ( فرنگی مآبی ) دا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

عربگرا، عرب مآب / کسی که بی چون و چرا، زبان و فرهنگ عرب را در همه چیز خود از گفتار تا رفتار نمایان می سازد. این خوی و منش را در یکی دو سده گذشته در ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

نویسش

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

درود نویسه و واج [ک]: این نویسه ( ریخت نوشتاری واج ) در زبان تازی نماینده تنها یک واج است ولی در زبان پارسی نماینده دو واج، واج ک را در واژگان [کاه ...