پیشنهادهای مهدی کشاورز (٢,٦٤٧)
اِستانده = استاندارد، استاندارد شده، استانش = استاندارد کردن، استاندارد سازی، درواقع به جای سازمان استاندارد نیز باید سازمان استاندارد سازی گفته شو ...
درود از جناب حسنی به خاطر این نوشتار ارزشمند سپاسگزارم. ولی با عرض پوزش چند نکته نیز درخور نگرش خواهد بود: 1 ) شما که می گویید نام سبلان هیچگاه به د ...
گام نخست، آغاز ( کار )
گام نخست، آغاز کار
درود جناب امیر حسین با سپاس از نوشته یتان ولی باید دانست که کهنترین بنمایه ترکی ( ترکی باستان ) که در مغولستان یافت شده، سنگنبشته اورخون است که مربو ...
سازمان یافته، ساختارمند
درود دیسه ی درست این واژه " بُلهوس" است به چم پرهوس، واژه هوس واژه ای پارسی ست و "ال" نمی گیرد: بلهوسی بر سر راهی رسید / جلوه کنان چارده ماهی بدید ( ...
درود پسوند "وار" دیس دیگر "بار" و "دار" از کارواژه ی "داشتن" است. دو کاربرد گسترده این پسوند بدینگونه است: 1 ) در واژگانی مانند دیوانه وار، فرشته وا ...
بدین گونه، بدینسان
انبوه فروشی
انبوه فروش
در راستایِ . . .
روشنگریها، گزارشها
خرناس می تواند با واژه هِناس، هناسه یا هه ناس که در گویشهای ایرانی به چم نفس است همریشه باشد. شاید خُرهناس بوده ( خرخر نفس کشیدن ) که کم کم خرناس شد ...
درود ُ سپاس کارواژه های سرمک یا ساریماق یا سرک در ترکی بیشتر برای معنای بسته بندی کردن به کار می رود و به جای معانی گستردن یا پوشاندن یا احاطه کردن ک ...
بَهری
چَمار: چم آر = آورنده معنی، دارای معنا و مفهوم؛ دعوی کنی که شاعر دهرم ولیک نیست در شعر تو نه حکمت و نه لذت و نه چم. شهید بلخی [سده 3 و 4] ( از فرهن ...
چَم = معنی، معنا؛ دهخدا: معنی را نیز گویند که روح لفظ است ، چه لفظ را به منزله جسم و معنی را روح آن گرفته اند، چنانکه هرگاه گویند: این سخن چم ندارد، ...
درود واژه وُل به چم گل در گویش پهلوی بابا طاهر همدانی: مسلسل زلف بر رو ریته دیری / ول و سنبل به هم آمیته دیری پریشان چون کری آن تار زلفان / به هر تار ...
" گُواژه" به چم شوخی، طعنه گُواژه که خندانمَندَت کند / سرانجام با دوست جنگ افکند. بوشکور بلخی ( سده 3 و 4 ) گواژه بسی باشدت بافسوس / نه مرد درفشی و ...
بندبازی، سودازدگی و مالیخولیا، ویژگی برخی کاربران! طرف اومده به بند و باز هم بندال شده؛ واژه "بند" بن کنونی کارواژه بستن که این کارواژه به همین ریخت ...
"باز" بن کنونی کارواژه باختن به چم بازی کردن است و "بازی" به ریخت "وازیگ" در زبان پهلوی کاربرد داشته. سر شهریاران به رزم اندر است / ترا دل به بازی و ...
زایمان نخست، شکم نَخری = نخستین بارداری
مُک، درسته
لَتّه ( Latte ) در گویش اصفهانی
ارزیدن، صرف کردن، ارزش داشتن، کِراش کردن. صرف نمی کنه = کراش نمی کنه = ارزش نداره
کُتکُتی در گویش اسفهانی همان غضروف یا نرمه استخوان است که جویدنی و خوردنی ست.
گُتره ای، گوتره ای، واژه الکی، پیوندی با دست و دستساز ندارد و به چم بختکی و شانسی یا بیهوده و بی دلیل است که شاید با واژه Lucky = خوش شانس همریشه با ...
پسند، پسندیدن = ترجیح دادن
دیگول یا دیگوله یا دوگوله همان دیگچه یا دیزی است که بیشتر از سفال ساخته می شد و آن را مانش ( تشبیه ) به کاسه سر کرده اند. دیگ ول = دیگ چه
just به چم ( معنی ) تازه و هم کنون، می تواند با واژه "جَخت" ( تازه، همین الان ) همریشه باشد. جخت تازه = just now
در گویش اسپهانی ( اصفهانی ) نیز جخت و جخت تازه به چم اکنون، تازه و همین الان می باشد که شاید با واژه just انگلیسی که یکی از چمهای آن اکنون و همان دم ...
اِسکه در گویش اسفهانی. هاپچه
تنه دادن
تنه دادن
باید که ادبیات حقوقی یا "فرهنگ داتیک" در ایران در گذر زمان و تا اندازه ای که می شود از واژگان تازی پیراسته گردد. هرچند شوربختانه چنین کاری را امروز ...
باید که ادبیات حقوقی یا "فرهنگ داتیک" در ایران در گذر زمان و تا اندازه ای که می شود از واژگان تازی پیراسته گردد. هرچند شوربختانه چنین کاری را امروز ...
در اندازه، در حد امکان = تا می شود
زیر پیگرد، در پیگرد، در زیر پیگرد
پدیده های ناگهانی یا پیش بینی نشده
تازگی، پیدایش
تازگی و دیرینگی بنیادین
تازگی و دیرینگی
پیدایش جهان
شایمند، روا، شدنی، پیش بینی پذیر
پذیرفتنی
بوم، بوم و بر بوم و بوم و بر به چم ناحیه، منطقه و سرزمین در سروده های سرایندگان: بفرمود تا قیصر روم را / بیارند سالار آن بوم را ( فردوسی ) دل خزینه ...
بوم، بوم و بر بوم و بوم و بر به چم منطقه، ناحیه و سرزمین در سروده های سرایندگان: بفرمود تا قیصر روم را / بیارند سالار آن بوم را ( فردوسی ) دل خزینه ...
بوم به چم متن، زمینه ( کاغذ و پارچه ) گزارنده نقش دیبای روم / کند نقش دیباچه را مشک بوم ( نظامی ) در و دیوار و بوم آسمانه / نگاریده به نقش چینیانه ...
فرساز = صنعتگر فرسازی = صنعتگری فرساخت = صنعت فرساختها = صنایع