عظیم

/~azim/

مترادف عظیم: بزرگ، جلیل، خطیر، عظمی، کبیر، کلان، معظم، مهم

متضاد عظیم: کوچک، نهمار

برابر پارسی: بزرگ، پرشکوه، تنومند، سترگ، کلان، والا

معنی انگلیسی:
great, grand, magnificent, immense, enormous, colossal, huge, imperial, cosmic, cyclopean, gargantuan, gigantic, homeric, infinite, mammoth, massive, mighty, monolith, monolithic, monster, monstrous, mountainous, phenomenal, prodigious, substantial, titanic, tremendous, vast, wide, humongous, the high(es), epithet of god, walloping, whacking

فرهنگ اسم ها

اسم: عظیم (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: azim) (فارسی: عظيم) (انگلیسی: azim)
معنی: بزرگ، کلان، بسیار، فراوان، با اهمیت، مهم، از صفات و نام های خداوند، از نامهای خداوند
برچسب ها: اسم، اسم با ع، اسم پسر، اسم عربی، اسم مذهبی و قرآنی

لغت نامه دهخدا

عظیم. [ ع َ ] ( ع ص ) بزرگ و کلان و فربه. ( منتهی الارب ). سترگ و بزرگ ، خلاف صغیر. ( از اقرب الموارد ). در تداول فارسی به معانی کثیرو مهم و سخت و انبوه و بسیار و هنگفت و فراوان نیز بکار می رود. و هر گاه بر سر صفتی دیگر درآید حالت قید مقدار و کیفیت بخود میگیرد : اندر وی [ اندر خوزستان ] رودهای عظیم و آبهای روان است. ( حدود العالم ). اندر وی پیلانند عظیم قوت. ( حدود العالم ).
چگونه راهی راهی درازناک عظیم
همه سراسر سیلاب کند و خارا خار.
بهرامی.
باسرشک سخای تو کس را ننماید عظیم رود فرب.
عسجدی.
صحرای عظیمی بود، میان این دو تل امیر پیادگان را فروفرستاده با نیزه های دراز. ( تاریخ بیهقی ص 587 ). نصر احمد سامانی... فرمانهای عظیم می داد از سر خشم. ( تاریخ بیهقی ). خواجه بوالقاسم کثیر هر چند معزول بود اماجاهی و جلالی عظیم داشت. ( تاریخ بیهقی ). رسول را آوردند و بگذرانیدند بر این تکلفهای عظیم. ( تاریخ بیهقی ص 290 ). آن حدیث که دیروز گفتی عظیم بر دل ما اثر کرده است. ( تاریخ بیهقی ص 426 ).
جز به علمی نرهد مردم از این بند عظیم
کان نهفته است به تنزیل درون زیر حجاب.
ناصرخسرو.
و این زنگی عظیم بی ادب بود. ( اسکندرنامه ، نسخه سعید نفیسی ). پسر این شابه برموده نام بیامد با لشکری عظیم. ( فارسنامه ابن البلخی ص 98 ). وزیران این سخن عظیم بپسندیدند. ( فارسنامه ابن البلخی ص 67 ). به تعجیل عظیم براند چنانک شابه آنگاه خبر یافت کی بهرام به بادغیس رسیده بود. ( فارسنامه ابن البلخی ص 98 ). مرغزار کمه و سروات... چهارپا را عظیم سود دارد. ( فارسنامه ابن البلخی ص 155 ). بر کار عمارت عظیم حریص بودندی. ( نوروزنامه ). از بهر درد و آماس رحم پنبه بدان تر کنند و برگیرند، عظیم سود کند. ( نوروزنامه ). کسری و حاضران شگفتی نمودند عظیم. ( کلیله و دمنه ). کسری را به مشاهدت اثر رنجی که در بشره برزویه هر چند پیداتر بود رقتی عظیم آمد. ( کلیله و دمنه ). از مشاهدات این حال در شگفتی عظیم افتادم. ( کلیله و دمنه ). تعبد و تعفف در دفع شر جوشنی عظیم است. ( کلیله و دمنه ). چه بزرگ غبنی و عظیم عیبی باشد. ( کلیله و دمنه ).
ری نیک بد ولیک صدورش عظیم نیک
من شاکر صدور و شکایت فزای ری.
خاقانی.
آن طعن دشمن است ترا دوستی عظیم
کو نردبان تست به بام کمال بر.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

بزرگ، کلان
۱ - بزرگ کلان . ۲ - بزرگ قدر والا مرتبه جمع عظام عظمائ . ۳ - زیاد بسیار .
ده از دهستان شاه ولی شهرستان شوشتر این ده مشهور به غضبان است

فرهنگ معین

(عَ ) [ ع . ] (ص . )۱ - بزرگ . ۲ - والا، بلند - قدر. ۳ - فراوان ، بسیار.

فرهنگ عمید

۱. بزرگ، کلان.
۲. بلندمرتبه، محترم.

واژه نامه بختیاریکا

رِپنا؛ رِپ درار

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] واژه ی «عظیم» در دو مورد در قرآن به کار رفته است :

[ویکی الکتاب] معنی عَظِیمٌ: بزرگ (این کلمه از عظم به معنی استخوان گرفته شده چون معیار در بزرگی جثه هر کسی درشتی استخوانهای او است آنگاه هر چیز بزرگ و درشتی را هم به عنوان استعاره عظیم خواندند ، و بعد از کثرت استعمال معنای اصلی کلمه شده است)
معنی أَدْهَیٰ: بلائی عظیم تر
معنی فَرِیّاً: نوظهور و عظیم
معنی طَّوْدِ: قطعه ای عظیم از کوه
معنی قَرْیَتَیْنِ: دو آبادی (منظور در عبارت"ﭐلْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ " مکه و طائف است )
معنی حِنثِ: شکستن عهد و پیمان مؤکد به سوگند - گناه عظیم - گناه کبیره
معنی شَأْنٍ: کاربزرگ - وضع وحالتی عظیم (شأن عبارت است ازحال و امری که بر وفق و به صلاحیت پیش میآید ، و این کلمه استعمال نمیشود مگر در احوال و امور بزرگ)
معنی غُلْباً: بزرگ و کلُفتان (جمع غلباء است ، و شجرة غلباء یعنی درختی بزرگ و کلفت ، پس حدائق غلب به معنای بوستانی است که درختانش عظیم و کلفت باشد . )
معنی فَازَ: کامیاب شد (کلمه فوز به معنای رسیدن به مقصود است ، و اگر بهشت را پیروزی و فوزی عظیم خوانده ، بدین جهت است که آخرین سعادتی است که آدمی بدان نائل میشود .)
معنی خَشِیَ: ترسید(ازخشیت به معنای تاثر قلبی است از چیزی که انسان از اتفاق افتادن آن ترس دارد البته تاثری که همراه با اهمیت باشد ، یعنی آن امر در نظر انسان امری عظیم و خطری بزرگ جلوه کند . )
معنی خَشْیَةِ: ترسیدن(ازخشیت به معنای تاثر قلبی است از چیزی که انسان از اتفاق افتادن آن ترس دارد البته تاثری که همراه با اهمیت باشد ، یعنی آن امر در نظر انسان امری عظیم و خطری بزرگ جلوه کند . )
معنی خَشِیتُ: ترسیدم(ازخشیت به معنای تاثر قلبی است از چیزی که انسان از اتفاق افتادن آن ترس دارد البته تاثری که همراه با اهمیت باشد ، یعنی آن امر در نظر انسان امری عظیم و خطری بزرگ جلوه کند . )
معنی خَشْیَتِهِ: ترس او(ازخشیت به معنای تاثر قلبی است از چیزی که انسان از اتفاق افتادن آن ترس دارد البته تاثری که همراه با اهمیت باشد ، یعنی آن امر در نظر انسان امری عظیم و خطری بزرگ جلوه کند . )
معنی خَشِینَا: ترسیدیم(ازخشیت به معنای تاثر قلبی است از چیزی که انسان از اتفاق افتادن آن ترس دارد البته تاثری که همراه با اهمیت باشد ، یعنی آن امر در نظر انسان امری عظیم و خطری بزرگ جلوه کند . )
ریشه کلمه:
عظم (۱۲۸ بار)

[ویکی اهل البیت] عظیم (اسامی و اوصاف قرآن). «عظیم» صفت مشبهه و به معنای بزرگ است و گویا ریشه آن «عظم» به معنای استخوان باشد و چون بزرگی موجودات استخواندار به بزرگی استخوان آنان بستگی دارد و وقتی گفته می شود «عظم الشیء» یعنی بزرگ استخوان شد و سپس عظمت به معنای مطلق بزرگی نقل و تعمیم داده شده است. این واژه، ابتدا در اشیای محسوس و سپس در امور اعتباری و معنوی بکار رفته است.
«عظیم» از نام ها و صفات قرآن است: «وَلَقَدْ آتَیْنَاکَ سَبْعًا مِّنَ الْمَثَانِی وَالْقُرْآنَ الْعَظِیمَ»؛ ما به تو سوره حمد و قرآن عظیم دادیم. (سوره حجر/78)
وصف قرآن شریف به «عظیم» هم به لحاظ حقیقت آن است که مرتبه ای از علم الهی است و هم به لحاظ اهمیتش در تکامل انسان. برخی معتقدند: علت این که خداوند قرآن را به صفت عظمت یاد کرده، این است که همه امور دین را به نحو اختصار با بهترین نظم و تمامترین معنی دربردارد.

[ویکی اهل البیت] عظیم (اسم الله). این صفحه مدخلی از فرهنگ قرآن است
این اسم و صفت الهی، صفت مشبّهه به معنای بزرگ شمردن و تمجید کردن و تجلیل نمودن است و خداوند را از آن جهت عظیم گویند که برای عظمت او ابتدا و بدایتی نباشد و از برای جلالت قدر او، انتها و نهایتی نباشد.
صفت عظیم شش بار به عنوان صفت اللّه، ربّ و علیّ در قرآن استعمال شده است.
و نیز: 42/4؛ 56/74 و 96؛ 69/33 و 52.
فرهنگ قرآن، جلد 20، صفحه 423.

[ویکی فقه] عظیم (قرآن). عظیم (قرآن) به یکی از اوصاف قرآن اطلاق می شود.
«عظیم» صفت مشبهه و به معنای بزرگ است و گویا ریشه آن «عظم» به معنای استخوان باشد و چون بزرگی موجودات استخواندار به بزرگی استخوان آنان بستگی دارد و وقتی گفته می شود «عظم الشیء» یعنی بزرگ استخوان شد، وسپس عظمت به معنای مطلق بزرگی نقل و تعمیم داده شده است. این واژه، ابتدا در اشیای محسوس و سپس در امور اعتباری و معنوی به کار رفته است.
عظیم یکی از نام های قرآن
«عظیم» از نام ها و صفات قرآن است: (ولقد آتیناک سبعا من المثانی والقرآن العظیم)؛ «ما به تو سوره حمد و قرآن عظیم دادیم». وصف قرآن شریف به «عظیم» هم به لحاظ حقیقت آن است که مرتبه ای از علم الهی است و هم به لحاظ اهمیتش در تکامل انسان . برخی معتقدند: علت این که خداوند قرآن را به صفت عظمت یاد کرده، این است که همه امور دین را به نحو اختصار، با بهترین نظم و تمام ترین معنی، در بردارد.

مترادف ها

great (صفت)
فراوان، ماهر، بزرگ، کبیر، مهم، ابستن، عظیم، معتبر، عالی، مطنطن، بصیر، زیاد، خطیر، عالی مقام، متعال، هنگفت، تومند

grand (صفت)
جدی، بزرگ، با وقار، عظیم، عالی، مشهور، مجلل، والا، بسیار عالی با شکوه

vast (صفت)
وسیع، پهناور، عظیم، زیاد، بیکران

immense (صفت)
وسیع، بسیار خوب، پهناور، عظیم، عالی، ممتاز، گزاف، عظیم الجثه، کلان، بی اندازه، بیکران

arrogant (صفت)
خود رای، متکبر، مغرور، گستاخ، سرکش، پرنخوت، گردن فراز، پر افاده، برتن، پر از باد غرور، عظیم، غراب، غره، خود بین

proud (صفت)
متکبر، مغرور، برتن، عظیم، غره، سرافراز، گرانسر

massive (صفت)
بزرگ، عظیم، کلان، حجیم، گنده

enormous (صفت)
بزرگ، عظیم، عظیم الجثه، هنگفت، یک دنیا

tremendous (صفت)
ترسناک، عظیم، سرشار، عظیم الجثه، فاحش، شگرف

magnificent (صفت)
عظیم، فرخ، عالی، مجلل

glorious (صفت)
عظیم، مجلل، با شکوه، سربلند

terrific (صفت)
ترسناک، عظیم، مهیب، فوق العاده، هولناک

walloping (صفت)
بزرگ، عظیم، قوی، دارای صدای ضربت

whopping (صفت)
عظیم

فارسی به عربی

اغسطس/آب , رائع , عظیم , فلکی , کبیر , مجید , هائل , واسع

پیشنهاد کاربران

" نَهمار" به چم بسیار بزرگ، عظیم، و بیشمار، بیکران است و در بالا پادواژه ( متضاد ) عظیم نوشته شده که نادرست است،
نمونه هایی از کاربرد واژه ی نهمار در زبان پارسی:
گنبدی نهمار بربرده بلند / نش ستون از زیر و نز بر سرْش بند ( رودکی )
...
[مشاهده متن کامل]

چو ابلیس دانست کو دل بداد / بر افسانه اش گشت نهمارشاد ( فردوسی )
همه جهد تو در آن بود که ایزد فرمود / رنج کش بودی در طاعت یزدان نهمار ( فرخی )

معنی تاخت و تاز
معنی اعظیم
اعزیم
اعضیم
ااظیم
لطفا سریع عجله دارم
ظلم وستم را رساندن به الله الجبّار إمکان ندارد؛
بلکه به همه مخلوقات وگیتی وبرعلاوه بر خود ظالم وبر همه انسانها هست.
دیدیم إنسانها قدرت وثروت ولاکچری طلب چکارکردند ودارند چکارمیکنند.
لازم به توضیح نیست!
...
[مشاهده متن کامل]

" إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ"
"أَوْ تَقُولُوا لَوْ أَنَّا أُنْزِلَ عَلَیْنَا الْکِتابُ لَکُنَّا أَهْدی‏ مِنْهُمْ فَقَدْ جاءَکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ هُدیً وَ رَحْمَةٌ
فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَّبَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ صَدَفَ عَنْها
سَنَجْزِی الَّذینَ یَصْدِفُونَ عَنْ آیاتِنا سُوءَ الْعَذابِ بِما کانُوا یَصْدِفُونَ"

عظیم = بزرگی
ستبر
بزرگ _ قدرتمند _ قوی _ عظیم
معنی بزرگ ، قوی
عظیم معنی کلفتی بزرگ واری
سِتُرگ
بزرگ بودن

بپرس