limiter


معنی: محدود کننده
معانی دیگر: محدود کننده

جمله های نمونه

1. diode limiter
محدود کننده ی دو قطبی

2. This is an example of a hard limiter function that produces binary output.
[ترجمه گوگل]این نمونه ای از یک تابع محدود کننده سخت است که خروجی باینری تولید می کند
[ترجمه ترگمان]این مثالی از یک تابع کننده محدود کننده است که خروجی دوگانه را تولید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Once set, the limiter makes Domi extremely safe.
[ترجمه گوگل]پس از تنظیم، محدود کننده Domi را بسیار ایمن می کند
[ترجمه ترگمان]ابتدا محدود کننده، Domi را به شدت ایمن می سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The latest SCL( surge current limiter) as KJH type makes the surge current to be only 1 or 2 times larger than the peak of the working current.
[ترجمه گوگل]جدیدترین SCL (محدود کننده جریان افزایش) به عنوان نوع KJH باعث می شود که جریان افزایشی تنها 1 یا 2 برابر بیشتر از پیک جریان کار باشد
[ترجمه ترگمان]آخرین SCL (محدود کننده جریان موج)به عنوان نوع KJH جریان موج را تنها ۱ یا ۲ برابر بزرگ تر از پیک جریان کار می سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A fault current limiter offers an alternative in such case.
[ترجمه گوگل]یک محدود کننده جریان خطا در چنین مواردی یک جایگزین ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]محدود کننده جریان خطا، گزینه دیگری در این مورد ارائه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He explained that he inadvertently hit the limiter button twice.
[ترجمه گوگل]او توضیح داد که به طور ناخواسته دو بار دکمه محدود کننده را زده است
[ترجمه ترگمان]او توضیح داد که او سهوا دو بار دکمه limiter را فشار داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Hard X-ray generated at the limiter by runaway electrons has been observed on the HL-1 device during startup, plateau and decline phases of discharge.
[ترجمه گوگل]اشعه ایکس سخت تولید شده در محدود کننده توسط الکترون های فراری در دستگاه HL-1 در طول مراحل راه اندازی، فلات و کاهش تخلیه مشاهده شده است
[ترجمه ترگمان]پرتو ایکس سخت ایجاد شده در محدود کننده توسط الکترون های فراری بر روی دستگاه HL - ۱ در حین راه اندازی، فلات و کاهش فاز تخلیه مشاهده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The speed limiter is an indispensable auxiliary apparatus in the internal combustion engine used in a forklift.
[ترجمه گوگل]محدود کننده سرعت یک دستگاه کمکی ضروری در موتور احتراق داخلی است که در لیفتراک استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]محدود کننده سرعت یک دستگاه کمکی لازم در موتور احتراق داخلی است که در جرثقیل چنگک دار بکار می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Improved security due to load limiter in the platform.
[ترجمه گوگل]بهبود امنیت به دلیل محدود کننده بار در پلت فرم
[ترجمه ترگمان]بهبود امنیت به دلیل محدود کننده بار در سکو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This paper introduces a novel circuit fault limiter applicable to the three - phase ungrounded power systems.
[ترجمه گوگل]این مقاله یک محدود کننده خطای مدار جدید را معرفی می‌کند که برای سیستم‌های قدرت سه فاز غیر زمینی قابل استفاده است
[ترجمه ترگمان]این مقاله معرف محدود کننده خطای مدار جدیدی است که برای سیستم های قدرت غیر مسطح سه فازی کاربرد دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The limiter consists of a superconducting coil, a diode bridge and a bias voltage supply.
[ترجمه گوگل]محدود کننده از یک سیم پیچ ابررسانا، یک پل دیودی و یک منبع ولتاژ بایاس تشکیل شده است
[ترجمه ترگمان]محدود کننده شامل یک سیم پیچ superconducting، یک پل دیودی و یک منبع ولتاژ بایاس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Load limiter in the platform for maximum security.
[ترجمه گوگل]محدود کننده بار در پلت فرم برای حداکثر امنیت
[ترجمه ترگمان]محدود کننده بار در پلت فرم برای حداکثر امنیت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The microwave limiter modules have been designed and fabricated with hybrid integrated circuit in a small size, it has been fabricated with two PIN diode chips and a single detector diode chip.
[ترجمه گوگل]ماژول های محدود کننده مایکروویو با مدار مجتمع هیبریدی در ابعاد کوچک طراحی و ساخته شده اند که با دو تراشه دیود پین و یک تراشه دیود آشکارساز تکی ساخته شده است
[ترجمه ترگمان]مدول کننده های مایکروویو با مدار مجتمع ترکیبی در یک اندازه کوچک طراحی و ساخته شده اند، که با دو تراشه PIN دیود و یک چیپ detector single ساخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. As single Optical Hard Limiter(OHL)-based synchronous OCDMA system cannot be entirely immune from channel crosstalk, double OHL structure is introduced to optimize the system transmission performance.
[ترجمه گوگل]از آنجایی که سیستم OCDMA مبتنی بر محدود کننده سخت نوری (OHL) نمی تواند کاملاً از تداخل کانال مصون باشد، ساختار دوگانه OHL برای بهینه سازی عملکرد انتقال سیستم معرفی شده است
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک سیستم تک نوری تک نوری (ohl)- سیستم OCDMA synchronous (ohl)نمی تواند به طور کامل از crosstalk کانال مصون باشد، ساختار ohl دوگانه برای بهینه سازی عملکرد انتقال سیستم معرفی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Automatic moment limiter has the function of self testing and alarming.
[ترجمه گوگل]محدود کننده لحظه اتوماتیک عملکرد خودآزمایی و هشدار را دارد
[ترجمه ترگمان]محدود کننده لحظه ای محدود کننده عملکرد خود تست و هشدار دهنده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

محدود کننده (اسم)
cramp, limiter

تخصصی

[برق و الکترونیک] محدود کننده مداری که دامنه ی سیگنال خروجی اش به سطح آستانه معینی محدود می شود و در نوسان مثبت یا منفی یا هر دو عمل می کند . این مدار در برخی گیرنده های ( اف ام ) بعد از تقویت کننده ی بسامد میانی ( ای اف ) قرار داده می شود تا هر گونه تغییرات دامنه را از سیگنال بسامد - مدوله شده حذف کند . در محدود کنندگی بی نهایت، سطح آستانه بسیار کوچک است و شکل موج خروجی اساساً مستطیلی خواهد بود . نامهای دیگر آن عبارت اند از محدود ساز دامنه، محدود ساز خودکار اوج، سرچین، سرچین اوج، محدود ساز اوج . - محدود کننده

انگلیسی به انگلیسی

• one who limits, one who restricts, one who creates borders

پیشنهاد کاربران

کران گر، کَرانگر
عامل محدودکننده
[برق، قدرت]محدودگر؛ تثبیت کننده ی ولتاژ؛ مداری در ژنراتورهای برق برای کنترل تغییرات خروجی
[الکترونیک] محدودگر؛ مداری که اجازه ی ورود سیگنالی با دامنه ی بزرگ تر از �حد آستانه� را نمی دهد. از این مدار برای جلوگیری از بروز اعوجاج ( دیستورشن ) در ضبط و پخش صدا استفاده می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

[مهندسی مکانیک] محدودگر؛ تجهیزاتی برای محدود کردن سرعت از حد تعیین شده در خودروهای جدید مجهز به سیستم کروز.

بپرس