تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

### 1. Lowdown ( Noun ) - The True Facts or Inside Information Persian: اطلاعات محرمانه / حقایق پشت پرده - English: "Give me the lowdown on what h ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

### 1. Finishing Something تمام کردن / به پایان رساندن - "I need to get through with this report by Friday. " "باید این گزارش را تا جمعه تمام کن ...

پیشنهاد
٠

هر پیشرفتی هزینه ای داره . باید هزینه اش را پرداخت

پیشنهاد
٠

هر پیشرفتی هزینه ای داره . باید هزینه اش را پرداخت

پیشنهاد
٠

هر پیشرفتی هزینه ای داره . باید هزینه اش را پرداخت

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

the spagetti is not al dente : ماکارونی له و نرم است . دندانگیر نیست

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

### 1. Basic Usage ( راه/جاده عوارضی ) EN: "We took the toll road to save time. " FA: "برای صرفه جویی در زمان، از جاده عوارضی استفاده کردیم. " EN ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

لانه بی عدالتی - ماوای ظلم - مرکز فساد

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

### 1. اندام های انتهایی بدن ( Limbs - Hands & Feet ) معنی: - The farthest or outermost parts of the body ( hands and feet ) مثال انگلیسی: "Doc ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

### 1. اندام های انتهایی بدن ( Limbs - Hands & Feet ) معنی: - The farthest or outermost parts of the body ( hands and feet ) مثال انگلیسی: "Doc ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

### 1. Literal Meaning ( Rare ) When confirming something was genuine over a period of time - EN: "After testing the gold, I can confirm it's been ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

### In Persian ( Farsi ) : 1. آدونیس ( Adonis ) - معانی: - جوان بسیار زیبا و جذاب - شخصیت اساطیری یونانی که مورد عشق آفرودیت ( الهه عشق ) و پر ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

### 1. Be through with ( someone/something ) - EN: "I'm finally through with all this drama!" FA: "بالاخره از این همه درام خلاص شدم!" - EN: "Sh ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

### 1. Be through with ( someone/something ) - EN: "I'm finally through with all this drama!" FA: "بالاخره از این همه درام خلاص شدم!" - EN: "Sh ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

### تمام معانی و کاربردهای "About Time" #### ۱. معنی اصلی: "دیگه وقتشه / بالاخره" ( برای کارهایی که با تأخیر انجام شده اند ) - EN: *"It's about ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

#### ۱. تعریف کلی: انگلیسی: A neutral area separating conflicting forces or regions. فارسی: منطقه حائل — منطقه ای خنثی که برای جداسازی نیروها یا من ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

### 1. Sclerosis ( اسکلروزیس ) - EN: Abnormal hardening of body tissue. - FA: سخت شدن غیرطبیعی بافت های بدن. - - - ### 2. Arteriosclerosis ( ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

### 1. Sclerosis ( اسکلروزیس ) - EN: Abnormal hardening of body tissue. - FA: سخت شدن غیرطبیعی بافت های بدن. - - - ### 2. Arteriosclerosis ( ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

### 1. Sclerosis ( اسکلروزیس ) - EN: Abnormal hardening of body tissue. - FA: سخت شدن غیرطبیعی بافت های بدن. - - - ### 2. Arteriosclerosis ( ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

### 1. Sclerosis ( اسکلروزیس ) - EN: Abnormal hardening of body tissue. - FA: سخت شدن غیرطبیعی بافت های بدن. - - - ### 2. Arteriosclerosis ( ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

### 1. Sclerosis ( اسکلروزیس ) - EN: Abnormal hardening of body tissue. - FA: سخت شدن غیرطبیعی بافت های بدن. - - - ### 2. Arteriosclerosis ( ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

### 1. Sclerosis ( اسکلروزیس ) - EN: Abnormal hardening of body tissue. - FA: سخت شدن غیرطبیعی بافت های بدن. - - - ### 2. Arteriosclerosis ( ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

### 1. Sclerosis ( اسکلروزیس ) - EN: Abnormal hardening of body tissue. - FA: سخت شدن غیرطبیعی بافت های بدن. - - - ### 2. Arteriosclerosis ( ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

### 1. Sclerosis ( اسکلروزیس ) - EN: Abnormal hardening of body tissue. - FA: سخت شدن غیرطبیعی بافت های بدن. - - - ### 2. Arteriosclerosis ( ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

### 1. Sclerosis ( اسکلروزیس ) - EN: Abnormal hardening of body tissue. - FA: سخت شدن غیرطبیعی بافت های بدن. - - - ### 2. Arteriosclerosis ( ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

right on cue

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

right on time

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ترجمه تحت اللفظی: "Right on cue" = دقیقاً سر وقت / در لحظهٔ مناسب "Cue" در اصل از تئاتر و سینما آمده و به علامتی ( نور، صدا، یا حرکت ) اشاره دارد که ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

یک اصطلاح عامیانه و غیررسمی برای توصیف فردی ( معمولاً زن ) که بسیار جذاب و داغ است. ( معادل های نزدیک: "خیلی خوشگل"، "سکسی"، "چشم نواز" ) - - - ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

word gets out خبر پخش میشه - بقول دوستمون می پیچه

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خبر پخش میشه word gets around

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

induce labor :induce labour : القای زایمان

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

### 1. To Write/Record Something EN: "Make sure to get his instructions down correctly. " FA: - رسمی: مطمئن شوید دستورات او را دقیق ثبت می کنید. ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Here are all the possible meanings of "listing agent" in English with their Persian ( Farsi ) translations, including different contexts: - - - # ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

### 1. Real Estate ( Primary Meaning ) – نماینده فروش ملک Definition: A real estate agent who represents the seller of a property and lists it on th ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ریشهٔ لغوی و ساختار پارچه : "Terry" از واژهٔ فرانسوی "tirer" ( کشیدن ) گرفته شده و اشاره به حلقه های کشیده شدهٔ نخ روی سطح پارچه دارد. "Cloth" به ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ویژگی های پارچه حوله ای : جذب فوق العاده آب ( مثل حوله، روبالشتی یا لباس حمام ) . سطح پرزدار و نرم ( به دلیل حلقه های کوچک روی پارچه ) . کاربرده ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

#### ۱. معنی اصلی: آرام و خونسرد بودن ✅ "آرومم. " ( محاوره ای ) ✅ "خونسردم. " ( رسمی تر ) مثال: - انگلیسی: "Don’t worry, I’m cool. " - فارسی: ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

لانه ساز / جایی که لانه می سازد

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

The word "exotic" ( اگزوتیک / غیرمعمول / خارجی ) i ### 1. Exotic Places ( مکان های عجیب/غریب ) - Exotic location - FA: مکان عجیب و غریب / مقصد ن ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

"Pocket square" در انگلیسی به معنی "دستمال جیبی" است که معمولاً برای تزیین جیب کت یا کت و شلوار مردانه استفاده می شود. ### چرا این ترجمه؟ ۱. تجزیه ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

### 1. To Physically Destroy ( Demolish ) – تخریب کردن، ویران کردن Usage: When referring to buildings, structures, or objects being broken apart. ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

### 1. "Cop" = Police Officer ( پلیس، مأمور پلیس ) - Collocations: - Cop car → ماشین پلیس ( `ماشین گشت` ) - Traffic cop → پلیس راهنمایی و رانند ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

### 1. "Cop" = Police Officer ( پلیس، مأمور پلیس ) - Collocations: - Cop car → ماشین پلیس ( `ماشین گشت` ) - Traffic cop → پلیس راهنمایی و رانند ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

### 1. "Cop" = Police Officer ( پلیس، مأمور پلیس ) - Collocations: - Cop car → ماشین پلیس ( `ماشین گشت` ) - Traffic cop → پلیس راهنمایی و رانند ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

### 1. "Cop" = Police Officer ( پلیس، مأمور پلیس ) - Collocations: - Cop car → ماشین پلیس ( `ماشین گشت` ) - Traffic cop → پلیس راهنمایی و رانند ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

### 1. "Cop" = Police Officer ( پلیس، مأمور پلیس ) - Collocations: - Cop car → ماشین پلیس ( `ماشین گشت` ) - Traffic cop → پلیس راهنمایی و رانند ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

اصطلاح "Old Bag" بسته به context معانی مختلفی دارد که برخی توهین آمیز و برخی عامیانه/طنز هستند. - - - ### 1. معنای تحت اللفظی ( غیرمحاوره ) 📌 ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

"Adamant" ( مصمم، سرسخت ) is used to describe someone who refuses to change their mind despite persuasion. Below are common collocations with examp ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

"Tactful" به معنی "با ظرافت، با تدبیر، و ملاحظه کارانه رفتار کردن" است و برای توصیف افرادی به کار می رود که در برخورد با موقعیت های حساس مهارت دارند. ...