پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,١١٣)
دشت آوردگاه ؛ میدان جنگ : ز بس کشته بر دشت آوردگاه بسی ره ندیدند برخاک راه. فردوسی. - دشت جنگ ؛ میدان جنگ. هیجا. آوردگاه : برآشفت [ افراسیاب ] با ...
دشت آوردگاه ؛ میدان جنگ : ز بس کشته بر دشت آوردگاه بسی ره ندیدند برخاک راه. فردوسی. - دشت جنگ ؛ میدان جنگ. هیجا. آوردگاه : برآشفت [ افراسیاب ] با ...
دشت آوردگاه ؛ میدان جنگ : ز بس کشته بر دشت آوردگاه بسی ره ندیدند برخاک راه. فردوسی. - دشت جنگ ؛ میدان جنگ. هیجا. آوردگاه : برآشفت [ افراسیاب ] با ...
دشت آوردگاه ؛ میدان جنگ : ز بس کشته بر دشت آوردگاه بسی ره ندیدند برخاک راه. فردوسی. - دشت جنگ ؛ میدان جنگ. هیجا. آوردگاه : برآشفت [ افراسیاب ] با ...
دشت آوردگاه ؛ میدان جنگ : ز بس کشته بر دشت آوردگاه بسی ره ندیدند برخاک راه. فردوسی. - دشت جنگ ؛ میدان جنگ. هیجا. آوردگاه : برآشفت [ افراسیاب ] با ...
- آتشین دشت ؛ دشت سخت سوزان و گرم : در این آتشین دشت بن ناپدید که پرّنده در وی نیارد پرید. نظامی
برده وارانه
نرمودن. [ ن َ دَ ] ( مص ) باد دادن. || حرکت کردن. نوسان نمودن. جنبان شدن. آمدوشد کردن در هوا. باد خوردن. ( ناظم الاطباء ) .
رقب. [ رُ ق ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ رقیب. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) . || ج ِ رَقَب. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) . رجوع به رقیب ...
رقب. [ رُ ق ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ رقیب. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) . || ج ِ رَقَب. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) . رجوع به رقیب ...
( مصدر ) نرم کردن . یانرم داشتن شکم . شکم راروان کردن .
نرم داشتن رقبه : گردن خم کردن . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص339 ) .
نرم داشتن رقبه : گردن خم کردن . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص339 ) .
( عجینة ) عجینة. [ ع َ ن َ ] ( ع ص ) مخنث. || نرم سست از مرد و زن. || گول. || گروه. || گروه بسیار. ( منتهی الارب ) .
بنده شکم ؛ پرخور. شکم پرور. شکم بنده. ( فرهنگ فارسی معین ) . پرخوار و شکم پرور. ( ناظم الاطباء ) . مطیع شکم.
بنده شکم ؛ پرخور. شکم پرور. شکم بنده. ( فرهنگ فارسی معین ) . پرخوار و شکم پرور. ( ناظم الاطباء ) . مطیع شکم.
بنده شکم ؛ پرخور. شکم پرور. شکم بنده. ( فرهنگ فارسی معین ) . پرخوار و شکم پرور. ( ناظم الاطباء ) . مطیع شکم.
بنده شکم ؛ پرخور. شکم پرور. شکم بنده. ( فرهنگ فارسی معین ) . پرخوار و شکم پرور. ( ناظم الاطباء ) . مطیع شکم.
بنده شکم ؛ پرخور. شکم پرور. شکم بنده. ( فرهنگ فارسی معین ) . پرخوار و شکم پرور. ( ناظم الاطباء ) . مطیع شکم.
بنده شکم ؛ پرخور. شکم پرور. شکم بنده. ( فرهنگ فارسی معین ) . پرخوار و شکم پرور. ( ناظم الاطباء ) . مطیع شکم.
بنده شکم ؛ پرخور. شکم پرور. شکم بنده. ( فرهنگ فارسی معین ) . پرخوار و شکم پرور. ( ناظم الاطباء ) . مطیع شکم.
بنده شکم ؛ پرخور. شکم پرور. شکم بنده. ( فرهنگ فارسی معین ) . پرخوار و شکم پرور. ( ناظم الاطباء ) . مطیع شکم.
بنده شکم ؛ پرخور. شکم پرور. شکم بنده. ( فرهنگ فارسی معین ) . پرخوار و شکم پرور. ( ناظم الاطباء ) . مطیع شکم.
از بار رفتن ؛ بچه از مادر افتادن. سقط شدن بچه. بچه از بارش رفتن ؛ سقط کردن جنین را. بچه افکندن.
از بار رفتن ؛ بچه از مادر افتادن. سقط شدن بچه. بچه از بارش رفتن ؛ سقط کردن جنین را. بچه افکندن.
بار بیشتر در جای کردن ؛ درین مورد تاریخ بیهقی کنایه از شراب بسیار خوردن آورده است : خوارزمشاه بخندید، گفت : سالار دوش بار بیشتر در جای کرده است. ( تا ...
بار بیشتر در جای کردن ؛ درین مورد تاریخ بیهقی کنایه از شراب بسیار خوردن آورده است : خوارزمشاه بخندید، گفت : سالار دوش بار بیشتر در جای کرده است. ( تا ...
بار بیشتر در جای کردن ؛ درین مورد تاریخ بیهقی کنایه از شراب بسیار خوردن آورده است : خوارزمشاه بخندید، گفت : سالار دوش بار بیشتر در جای کرده است. ( تا ...
سبیل رشاد؛ راه راست. صراط مستقیم. ( یادداشت مؤلف ) . || ج ِ رَشادَة. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) . رجوع به رَشادة شود.
سبیل رشاد؛ راه راست. صراط مستقیم. ( یادداشت مؤلف ) . || ج ِ رَشادَة. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) . رجوع به رَشادة شود.
سبیل رشاد؛ راه راست. صراط مستقیم. ( یادداشت مؤلف ) . || ج ِ رَشادَة. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) . رجوع به رَشادة شود.
همه تجربی انگاری
معنی اصطلاح - > [ یکی ] به نعل و [ یکی ] به میخ زدن 1 - دوپهلو سخن گفتن؛ از بیان منظور خود پرهیز کردن 2 - دوجانبه بازی کردن؛ با هردوطرف دعوا سازگاری ...
معنی اصطلاح - > [ یکی ] به نعل و [ یکی ] به میخ زدن 1 - دوپهلو سخن گفتن؛ از بیان منظور خود پرهیز کردن 2 - دوجانبه بازی کردن؛ با هردوطرف دعوا سازگاری ...
بنا داشتن propose to do something=to intend to do something
بنا داشتن propose to do something=to intend to do something
بنا داشتن propose to do something=to intend to do something
فقیدالمثل ؛ بی مثل وعدیم النظیر. ( غیاث ) ( آنندراج ) .
It's estimated that India is home to between 38, 000 and 53, 000 wild elephants, while Africa has between 470, 000 and 690, 000.
He who would climb the ladder must begin at the bottom.
Works of art
Works of art
But the idea is practically an article of faith among Republicans elected in the 1990s.
an article of faith
wet fish
soaking/dripping/sopping wet ( =very wet )
soaking/dripping/sopping wet ( =very wet )
soaking/dripping/sopping wet ( =very wet )
soaking/dripping/sopping wet ( =very wet )
Greco - Roman Style Wrestling