پیشنهادهای صمد توحیدی(شهرام) (٢,٢٠٤)
سه دلیل برای باور به خدا؛ ۱_اگر خدا نبود جهان ساختار نداشت و جهان بی خدا ساختارمندانه نیست. ۲_ در تاریخ بشر اگر خدا نبود دالان دار خر را خورده بود. ...
هنگامی که هنر روند به روز شود فرهنگ می شود و این خود نمودار فرهنگ است.
" هنر . فرهنگ. باستان. تاریخ " . چهار واژهء شگفت انگیز زبان فارسی هستند.
هر پدیداری دارای ارزش هایی میباشد واگر همه ارزش های هر پدیده را ناب نماییم وبه دست دهیم هنرپدیدارها خواهد بود. و این خودِ هنر است.
عمعق:عمِ عقیق مانند عم ِ جزء که جزء اعم است. عمعق بخاری سرایندهء سرشناس.
منشها:؛ ۱_سرکش. ۲_سرزنش. ۳_به فرمان. ۴_آرامش. ۵_خشنود. ۶_خشگوار. ۷_سربلند ۸_سر به زیر. ۹_سرافکنده. ۱۰_شکسته ۱۱_پیروز. ۱۲ - نابود. ۱۳_ امید ...
آمد بهار نوروز هم مبارکا مبارکا. هم سال نو پیروز باد مبارکا مبارکا* آمد گل وسوری رسید بر بلبل و برسرویان. بر آبشار از دل به جان مبارکا مبارکا* بر س ...
به برزن شو ببین گلها فراوان. به گلشن رو گزین ملها فراوان* به دشت وکوه وهم در مرغزاران. سراید مرغ و سنبلها فراوان. فراوان جویباران آبشاران. به نوش ...
" بنزین اَبَر ":بنزین سوپر.
پاورپوینتpoverpoint:"زورنما. نقطهء توان. زورگاه. توانگاه. قدرتگاه. نقطهءقدرت. نقطهء زور.
بروید، سبک و سنگین. رفتیم سفیده و سیاهه. سفیده :تنها. سیاهه:همراه، با بار وبنه ویابا دیگران.
descriptions:گشودن. باز نمودن. آشکارسازی.
" خواهندگان ":اولوالعزم
یکی از بهترین شناسه های از " مردم " آن است که جوزجانی شاگرد پورسینا از نوشته ای داستانی رمزی با نام حی بن یقظان که جوزجانی به " زندهء بیدار " ترجمه ک ...
در همهء تمدن ها و گراها و گرایشها نیکماندها هست ، نیکماندها که ؛ ۱ - نهادی. ۲ - نسلی. ۳ - نوشته ای. می افزایم که؛ یکی پررنگ. دوتا کم رنگ. سه تا ...
دوستان و اولیای خدا در این جهان از خدا درد وبلا و گرفتاری می خواهند؛ ایوب از بلا نشد سیر* ما از خدا بهشت واره ای می خواهیم ؛ شد سیر ز ملک خود سلیمان*
چام باشد از سرشت با فن آن. گر به باز و بست آراید جان. شهرام ( ص ) *
بورن سوته دلان خاک ایران. سر افرازی بکیمن اژ دلیران. بورن تا بهر فردا زنده واییم. چه کودکمان جوانان یا که پیران. شهرام ( ص ) *
" نیکخوانی ":تجوید. دانستِ نیکخوانی:علم تجوید. جویده سخن نگویید.
ریزتَه:فوتون.
سرمایه شناسی تاریخی.
" آیا ":مضارع. " آیا ( ی ) گزارشی ". مضارع اخباری. " آیا ( ی ) راهشی ". مضارع التزامی. " آیا ":آینده.
مسقبل:آینده. مثبت . منفی. خنثی. : ( " ها. نا. خا " . "هاج. ناج. خاج. " ) امر و نهی:" فرمان نا فرمان" . معین :" کمک". اسم زمان اسم مکان: نام جا نا ...
" ایستا ":قاعده. " ایستاها ":قواعد. " ایستا برای گفتن بندارهای سه تک و یا سه بیش ":قاعده برای تلفظ مصدرهای ثلاثی مجرد و مزید. " سه بیشدار ":ثلاثی ...
سنگش های گِرد در تازی:اوزان جمع در عربی؛ سنگِشهایی که در زبان فارسی آمده اند.
درخور : لازم. نادرخور :متعدی.
صورت:صیغه. صورت پرکارگی:صیغهءمبالغه. صورت فرایین:صیغه مبالغه.
چونش:صفت چونشمند:موصوف چونش رها. صفت مطلق. چونشِ کردگی:صفت فاعلی. چونشِ شدگی:صفت مفعولی. چونش برتری:صفت تفضیلی.
افزون:مضاف. افزونمند:مضاف الیه.
" بنجاق " :مسند. بنجاقمند:مسند الیه صفت:چونش. موصوف:چونشمند. سند فارسی است.
" بُندارجایی":مصدر جعلی. " بندار درهم ":مصدر مرکب. " بندار بی نوک":مصدر مرخم. بُندار:مصدر.
" بُندار جایی ":مصدر جعلی. " جاییدن ":جعل کردن.
شمایید شماییدشمایید شمایید. همی نیک نمایید ز یاران خدایید* بیایید بیایید. بیایید بیایید. کجایید کجایید کجایید کجایید* فراتر ببینید اگر همره مایید. ...
" خواند شناسی ":رادیو لوژی. نُماند شناسی:t. v ology
گوییم صدا هست ونوا می باشد. یا آنکه زسیما به جدامی باشد* ای خط تو روشنایی چشم و دلی. آیینهء چشم و دل وفا می باشد* خواهیم به شهر سینما روی آریم. شه ...
دیار : دیدار به لری دیارت ( تان ) بخیر دیدارت ( تان ) به خیر و شادی و خوشی.
" دیار آشنا ":وطن ماءلوف
شهر:شار، شاریدن و پَرچیدن و تاخت و تاز آوردن به جایگاهی است. روستا:شاید راسته باشد.
مُستی شاید پایه واصل مصیبت باشد. مُستی مکن که نشنود او مُستی . زاری مکن که نشنود او زاری* رودکی** مُسِیَه به لری یا فارسی کهن که به مصیبت گراییده ...
داور:دادآور. دادور.
" زورشکار ":تزویر. زورشکاری .
حجت: راه. دلیل: نشان. برهان: آشکار. حجت خود راه است ، دلیل کجایش و آدرس راه است و برهان روشنی راه است.
" مورد پیشواز " : مورد استقبال. " پیشواز " :استقبال. پیشواز شد. بدرقه شد.
" غم ": انگیزهء زندگی. " شادی ":آمیزهء زندگی.
ای غزل بیا تا بگویمت. مثل جان خود تا بجویمت* عشق را بهر تو نشان کنم. واژه به واژه اش بگویمت* زلف ناز تو تا کنم شانه. خود آینه ای من بکویمت* یار مه ...
وزن و شعر شناسی آنها باید نموده گردد تا شناسه گردد. قافیه اندیشم ودلدار من . گوییم مندیش جز دیدارمن. ( این فعلاتن فعلاتن فعلن کشت مرا. )
سرودها باید از دید دانست سرود سرودشناسی گردند. تا وزن و بُرِش آنها نموده شود.
گل لاله هستم. آلاله پرستم* این است که مستم. از خویش برستم* تا یار بدیدم. از خود بگسستم* این است و بودم. پیمان ببستم* پیمان بگیرم. بگذار بدستم* چ ...
یاران چو گویند خدا هست و جهان هست. باهر پدیدار خرد هست و روان هست* گویند دگرها که همه هست وخدا هست. هرگز نتوان گفت خدا هست و جهان هست* انجام وآغاز ...
" تقدیر ":توقهء دیر. چاره نویس. پیشانی. قسمت. نصیب. بهره. زندگی، این چه زندگیست زندگیِ من است!. توقهء دیر و دهر مانند؛ تقویم:توقهء بام.