پیشنهادهای صمد توحیدی(شهرام) (٢,٢٠٤)
"گمارِش":استخدام. آگهی گمارِش:آگهی استخدام. گماشت. گماشتش:استخدام. آگهی گماشت. آگهی گماشتش. گمارد. گماردش:استخدام.
" کارِه ":استخدام.
" نابوده "=نادیده. " نادیده " با " نابود "فرق دارد.
زی. زینامه. زینگاری. زینگاشت. زیخود نگاری. خودزینگاری. خودنگار. خودنمایی. بنده نامه.
رویک. روک. رخک. رخا. رخاک:عکس. رویکرد. روکا. رخکا. رخاک. رخاکا. عکاس. " روک ":عکس. " روکا ":عکاس. " رخا ":عکس. " رخاک ":عکاس.
شکار لحظه ها در کار عکاس بود مانند لیزرها و الماس بهاران وبه تابستان و پاییز زمستان وزرنگی های عکاس کنون گلها به تاریخ بشر بین و یادر راه ها بی آس و ...
باغ:آنچه باد آن را غِلُو میدهد. می آغالاند. غلو:به لری به خم وچم آوردن سبکی که باد با وزش بر درختان می نماید و آغالیدن.
درخت: درآخته، برون آخته مانند شمشیر آخته می باشد.
جایگاه. آیگاه. پایگاه . آی گاه:آیگاه.
" سرودشناسی ":دانست سرود. " ساز شناسی ":دانست ساز.
*تا سبزی این درخت برِ زندگی است تا سایهء آن برِ برازندگی است تا آب به پای آن روان می باشد گویی که خدایمان به سازندگی است شهرام*
شیطان: ای مردم شیطان گول می زند تا نفرینش ( لعنش ) نمایند و با آنکه دستوراتش را بجا آورند و روند خداپسندانه نداشته باشند .
" ستیز ": واسه تاز واسهء تازیدن.
" دوریخته ":دفرمه
" کیمیای رستگاری":کیمیای سعادت.
غزل، عشق است. قصیده، خواست است قصیده تازیدهء خواسته است.
" ستیز. جنگ. پیکار. رزم. زدو خورد. مرّآن. قِی. درگیری. هماوردی. نبرد. کینه خواهی. کینه جویی. تقاس ( زِیپُ، زیپو ) " :مبارزه.
یک کشور بیاورید که پَرتُوِهء مَرج ها نباشد. مرج، مرجها:شرط، شرایط. مَرج:شَرط. پرتوه:تحت الشعاع.
سود:آسود. آسودن. مانند غناغنودن غنی.
کیست، چیست. ندهند به او ایست، بدهند به او بیست.
سنجش. سبک سنگین. ارزش و بی ارزش. سره وناسره. ترب وتراب. ارزان وگران.
*دانستمند دانشگاهی ( سکولار ) به از نادانستمند حوزوی ( اسکولار ) . *سکولار از کلاس می گیرد وبه آزمایشگاه می برد. اسکولار از مدرس می گیرد وبه محراب ...
غزلی را که فرستادم را نماده ( پروفایل ) کنید. پیشاپیش یه مرسیه
دیوان را می توان دیدبان انگاشت دید بان حقوق مردمان در هر جایگاه.
" سخت شدن در روندی ":شیدا
اوز:آواز.
از " روان باوری" تا" روان بینی" روان باوری:باور به روان در هر جایگاه روان بینی: دیدن روان خود در آزمایشگاه "روان نمایی" و روان بینی.
نیستی از ادیب سخنگو تر نزد او هر کسی ادب جوتر* چامهء خامه اش تراز سرود نیست از چامه اش ترازوتر* حافظ و دهخدا و هم خیام نیک بودند ادیب نیکوتر* شاعران ...
هر چند ترس فرشتهء رهایی ورستگاریست. وترسویی انگیزهء گرفتاریست، با این همه؛ ( " ترس از مرگ ترس از زندگیست. " )
یِکمِنَتِه. یکعالمه. راستی.
آن اندازه که. آن قدر که. آنقدر!.
شهرام خوش است که از سرایندگان شدست هم* آنجا چرا چون سخن سرایندگان یکیست. شهرام*
آوتُوکُ. لری:آب چکان
" دویانه ":دوبیتی.
نریمان:نورِایمان. ایران باستان.
دِغ. دغل لام الحاقی ولقی اش است، دغش کشتم . یک دغی است.
" این دغل دشمنان که می بینی ، دوستانند گرد شیرینی. شهرام "
" ای خوش بختی " # ای بدبختی. " خوش بختانه " # بدبختانه. " از بخت خوش "# از بخت بد. " خوش" # بد. " خوشی " # بدی. " خوشنود "#بدنود. " خوشحال "# ب ...
" قَضا ":قِض. زود. تند. " قَدَر ":قدِ در. پشتِ در. " بَدا ":بُدُو. زود.
" ازل ": از اول. " ابد ":تاباد تا ابد. " دهر " :در هر روی. " سرمد ": سرآمد . سرآمد همه. فارسی هستند.
یا بیسار یا بهمان. یا چیز. که در دست رس نیست. می گویند یا، سپس نام آن چیز را می برند.
" هم بالا نشین ":صدر مصطبه. " بالانشین ":مصطبه.
مصطبه، سفّه، سفره. بالانشین. لوژنشین.
" مصرع وبیت " هر دو فارسی میباشند. شعر هم فارسی است. نیم بیت. بیت . وسرود. چامه. چکامه.
سنگلج:سنگلاخ . سنگ وکلوخ. که سنگ وکله هم می گویند زمانی که سنگلج زمین کشاورزی یا باغ بوده سنگلاخی بوده است وبه روند به نام سنگلج درآمده است.
" روا و ناروا ": صلاح و فساد . هر کسی روا وناروای خود را می داند.
" گونه خواه ":تنوع طلب. هرچند خود تنوع ازمصدر ویا بُندار نوع است که پایهء آن نو لری است که نو نو نو یا نگو نگو نگو که به واژهء نوع گراییده است.
چَرخ ؛واشه، باشه به لری =قوش به فارسی قوش ( قُش ) ، لری = جُغد فارسی
" رُخَن ":فرمول. رُخَنِه:فرموله. رُخَن بَندِی:فرمول بندی. رخنه کردن: فرموله کردن.
" بدخواه. بدخواهی ":سوءقصد