پیشنهادهای صمد توحیدی(شهرام) (٢,٢٠٤)
*ای دوست بیا سخن بگو ازمی گو از جام بگو از جم بگو از کی گو هر کو که بود یار بود از وی گو از جی سخنی آر و دگر از ری گو شهرام*
*آیین نیاکان من آیین من است وین نسل ونیا و میهن و دین من است یلدا و چهارشنبه سوری ونوروزش پیروزی وبهروزی وفرزین من است شهرام*
*ما بر سر سفرهء خداوندستیم جاوید نگر نگو که تا چندستیم هم نیز خوریم روزی پاکش را این میوه واین چای و این قندستیم شهرام*
*پا سال بهار فصل شِهر است. گاه سرود و فصل مِهراست انگیزهء زندگی همین است بر یار نگر چهره به چِهر است شهرام*
*زیان دو جهان. زیان این جهان وآن جهان:آسیب دوجهان. آسیب دیده در دوجهان. آسیب این جهان و آن جهان. :خسرالدنیا و الآخره. *
سلامی چون نسیم باد نوروز درودی چون بهاران گلشن افروز سلامی چون گل نوروز پیروز زدیروز و زفردا و زامروز از آن فرزانگان باستانی از آن راز آوران زندگانی ...
چه یک جا چه همه جا. شهرام.
*هزاران سخن صفر یک کار بیست ( دوصد گفته چون نیم کردار نیست ) شهرام*
خنجر: خنج کننده. خنج در لری یعنی بریدن. خنجش کرد یعنی انداختش. خنج ر=خنجر: برنده.
" درنگش ":اعتکاف. در هر جایگاهی. درنگ. درنگا.
" برخورد ": دو برخورده.
حقیقی: راستین. حقوقی:دروغین. مانند مادر راستین و مادر دروغین. صبح راستین صبح درو غین. یعنی راست ودروغ در بارهء پدیدارها بوده و هست. تا کاربرد آن ...
سنگ های آسیا، زیری ایستا و رویی چرخان میباشند.
شنیدم که لقمان سیه چرده بود به کار اندرونش یکی برده بود& چنان او به آداب خود پیش تاخت که تاریخ را بهرهء خویش ساخت& نگر نزد ایرانیان این هنر که اند ...
پیش نماز# پس نماز. پیشکار. پیشوا. پیشین. پیشگار. پسین. پیشگو. پیش فروش. پیشاهنگ. پیش رو . پیش نویس. پیش خر. پیش# پس. پیشتاز. پیشکار. پیش ...
" پُرِشگر، سیم پُرِشگر ":سیم شارژر. پُرِش :شارج. پرش شد: شارج شد.
"روند فرودی":سیر نزولی "روند فرازی":سیر صعودی.
قض آ:قض آمد =قضا.
"سُرود":سور. جشن. سُورِباد. جشن زندگی.
" باشندگان ":مقیمان " باشندگان در دیگر کشورها":مقیمان در دیگر کشورها.
به هم انداخته. لری وِ یَک وَ نَه.
بیل:بهل، بهل اینجا بهل آنجا و به روند بیل. که به لکی بگذار است.
راه و چاه؛ راه چیست. چاه کدام است. به جای راه حل. آوردیم که؛ حل، کج کردن آهن در شهراورد پهلوانان بوده است. که به روند حل کن نمونا گشته است.
" کم و بیش " :"تقریبا ". ( این چیز " کم وبیش" این قدر "است ) به جای ؛ این چیز" تقریباً "این اندازه است. "اندازه" را نیز می توان به کار گرفت و " ان ...
هر نوشته ای در روند تاریخ به دست داده شده است را ه حلی را در رشتهء نوشته شده به دست می دهد که جاودانه کارایی خود را به دست می دهد و این را ه حل همیشگ ...
" ناامید. خودباخته. بی چاره ":مستاصل. دست بریده.
" زیِ دوباره ":عمرِ دوباره.
"چام. رام" " چام #رام " چام:چم و خم دارد سرودشناسی با وزن و آنچه در عروض وقافیه و شمار وزنهای چام آمده است. رام: در دست مردم است وآرام وآسوده قلم را ...
جاندارو :"جان در مان"؛ جُ دَر مُ به لری .
چیزی را از دور میبینی پنداشته می شود که آیا انسان است آیا جانوری است و سنگی ویا درختی است. واژگان بیگانه مانند همین ها هستند که در یافت وپنداشت آنها ...
" پناه ":توکل. " پناه بر خدا ": توکل برخدا.
" توانمند گرایی ":مقتدر گرایی.
" توانگرایی ":اقتدار گرایی
ترانه. رباعی. چهاره. چاره.
" دیگر جنس. جنس دیگر ":جنس مخالف. "نر وماده". لفِ نر لفِ ماده. نرش، ماده اش. گِرد و جمعها را لِف گویند و قُو لُوها را لِفی گویند. نوشته، تالیف، گرد ...
" دردستور ":incotrol
" دستوره " :کنترل دستوره کرد :کنترل کرد.
" شماری یا حرفی ":عددی یا حروفی. شماری بنویسم ویا حرفی باید نوشته شود.
" ایستاوار ":استوار. ( اسَت وار . است وار. ) حرف ربط وار. ( رَبط:رَه بِهِت دارد. ) .
*ورزش که امید زندگی می باشد آیین و روید زندگی می باشد آنجا که تمدن ساختارِش یابد ورزش به نوید زندگی می باشد شهرام*
" کُوبَک ":آیکن
" مردمانه ":دموکراتیک. " مردم سالاری ":دموکراسی. Diomcrasy Diحرف شناسه. Man. Moمردم. Crazy. crasyبیشترین :مردم سالاری. دیرینگی این واژگان به جها ...
زی نوین. زینو. دگرزی. زیدگر. زندگی نوین. زندگی نو. هم زی. زی هم. دوبارگی. نوبارگی. تازه مان. تازگی. زی زی ( زندگی زندگی ) . دوباره زی . زی دوباره. ز ...
*هر نسل که هست نرینه و مادینه کو نردهء عشق می بودش دیرینه هر کس که به زادو بوم خود می باشند بنگر که چه سنگ عشق زنند برسینه شهرام*
ذات :زاد وته اش. بیخ و بنش.
رُقِه:روقِه، روگِه به مانند سکّه.
" فیلم ":رونمایی تاریخ در گذشته و حال و آینده ویا رفته و آمده و آیا.
" سرشتی و یافتی " ذاتی و عرضی.
" انبوهش. فراهمش ": ازدحام.
مسد: شاید مس داغ و یا مس گداخته باشد.