پیشنهادهای صمد توحیدی(شهرام) (١,٩٣٤)
"گفتهء رفته و پیوسته ":سابق ولاهق. گفته:حدیث. نوشته:روایت. زبانی:حدیث. قلمی:روایت. گفته وزبانی:حدیث. نوشته وقلمی:روایت. گفتار نویسی:حدیث. نوش ...
" تاریخ ". " پیشاتاریخ ". " پساتاریخ". را بنویسیم وبگوییم. تا گذشته گان. اکنونیان. وآیندگان را خوش آید.
" آمده، نیامده ":حاضر، غایب. " آمده " :حاضر. " نیامده ":غایب. آمدی ، آماده ای ، می پذیری. *آیا گفتهء آمده ، نیامده را شنیده اید من در همایشم و دل ...
" دلِ خوش، قالبِ آزاد ":آرزومندی ونیایش.
" پژوهش. ":آنالیز. پژوهش کردن:آنالیز کردن .
درهم #دُورهم=ترکیبی، تبعیدی. واژهای ترکیبی از فارسی وعربی ویا واژهای جد ازهم به هر زبانی.
" دانشورز ":فارغ التحصیل.
الکتریسیته و مغناطیس :"گیرا و مکا"
زبان آدمی زاد چه شگفت است؛ ۱ - همهء خوردنی ها وآشامیدنیها را به مزه میداند. ۲ - همهء زبانها را در روند تاریخ می گوید.
" دَنگ ( ها ) ":ملودی ( ها ) .
" بیتانه " :رباعی.
" کوبید " کوبید و کوبیدش وکوبیده و کوبیدن واژه و کلمه و حرف و . . . . . : مخفف.
مخفف:" کوبید . " سخن و واژه و حرف را کوبیدن و یا در هم کوبیدن.
" رنگ ":هر کسی آنجاست می کوشد تارنگ خودش را بریزد ۱ - با نسلی ۲ - با نوشته ای و یا ۳ - با نهادی و مرکزیت را به یکی از این سه بدهند که راست ودرست همین ...
" نوشتن و نهادن و شمردن و گذاشتن ":تحریر و تقریر و تعدید و توضیع.
" نمودن و نهادن" : توضیح و تقریر. وی پرسش را نمود و نهاد و این روش نمودن و سبک نهادن بسیار شایسته و بایسته است.
*من آن بحرم که در ظرف آمدستم چو نقطه بر سر حر ف آمدستم به هر الفی الف قدی برآید الف قدم که در الف آمدستم باباطاهر* ۱ - آیا تاریخ زادبابا طاهر در ای ...
نگرانی ها که پیش می آمد تند تند گفته وشنیده می شد بلی بلی بلی کم کم الف نام و نمونا گرفت و " بلا" شد.
" خُودیابِش ":اُرگانیک.
" دانستهای آرمانی ". " دانستهای کاربردی ".
" سُرعَت # کُندَت " .
جت فرو سبک#جت فرا سنگین.
" ریزجت. ":میکروجت. " گپ جت :ماکروجت.
فرزانش دانست : ( فلسفهء علم ) فرزانش دانستنیها؛ دانستنیها چهارند، ۱ - دانش ( ها ) ۲ - فرزانش ( ها ) . ۳ - آیین ( ها ) . ۴ - رازوری ( ها ) . فرز ...
" تشنهء دیدار ". چند آبی تشنه ات بودم :مشتاق دیدار.
" وادارِ فَرا " :تشویق بلیغ. فراوادار.
*این چار هزار رباعی وبیش شد گفته به چل سال کم و بیش گر کار دگر نبود در کار افزونه شدی ویا کم وبیش شهرام*
*بنگر به خدا که یار ما خواهد بود اندیشه نگر بازار ما خواهد بود از روز ازل تا به ابد تا سرمد انگار چنین نگار ما خواهد بود شهرام*
" سَرکلاس ": مبصر . مراقب.
" سَرکلاس ":مراقب. مبصر.
گرا و گرایش: سمت. سو. به سویی گراییده ویا به سمتی گرایش یافتن. گرامی یعنی گرای من هستی گرایش وسمتم تویی به سوی تو می گرایم. گرامیم. گرامیت. گرامیش. ...
" گزینش "؛ ( کنکور ) ۱ - آموزش وپرورش. ۲ - حوزه. ۳ - دانشگاه. تا برای؛ الف:آموزش و پرورش. ب:حوزه . پ:دانشگاه. ت:. . . . . آزمون گردد و داوطل ...
دروغ:دوروغ . دورو ، دو نشانِ گِرد ( جمع ) است و جمع هر اندازه که بوده باشد.
لهجه لوجهِ جهش لو یا لب که سخن را میسازد. لفظ لب بازی بازی لب که سخن را درست مکند.
تلف:تلیدن . زیر پی و پا افتادن.
"گرا و گرایش":"ایزم وایست به انگلیسیism and ist. " . "مآب و مآبی بالعربی. المآب. المآبی. والمآبیه. "
" مرز اندازه ":حدّ نصاب.
تارِفت:تعارف ( تارفت آمد ( ها ) . مانند تکلیف که تک ولیف ( لف لفی . چند و چندین ) است.
گریزه ؛ ۱ - مردمی:گریزهء مردمان مردمی و خردی است ۲ - جانوری:گریزهء جانوران جانوری و گریزی است.
*پاییز به رفت و ما نکردیم چیزی چیزی که بود چیز شگفت انگیزی چیزی که به جاودان به ارزش باشد چیزی که بود به فرزانش آمیزی شهرام*
" کم. کمتر. کمترین داور ( داوری ) " :معدود داور ( ی ) .
" ایستایه ( ها ) ":استادیوم ( ها ) .
بِیگُدار. بِیگُدار ها ( ان ) :متجاسر. متجاسرین. گدار ندارند. گدار است:جسارت است. باگدار. گدار داشته باش.
" بی آداب. بی آدابها " ( ان ) :متجاسر. متجاسرین
" بِیگَردَنکِش ":بی رقیب.
" بی هماورد ":بلامنازع.
" رنگ ها " و " ریخت رنگها "
سرو کوتاه و بلند ندارد؛ به گمان خود. به کمان خود. به چمان خود . به زمان خود . به خمان خود. به دهان خود . به جهان خود. . . . . . به زبان خود. ...
چه جنسی از همایه و جامعه باید که ؛ " دگماتیسم نقابدار " باشند. الف: نرینه ها. ب :مادینه ها. پ: هردو. ت: هیچکدام.
فناوری رایانه ای #سررشتهءشخصی.