پیشنهادهای صمد توحیدی(شهرام) (١,٩٣٤)
برما بسی کمان ملامت کشیده اند.
" پا به کُت گذاشتن ":بخشی از خیش که به لری دار گفته می شود که گاوآهن ویا گَلا به لری گویند به هنگام سفت بودن زمین گاویار که زمین را شخم میزند پای خود ...
ویژه ی؛ به جای ویژی
افزا و افزنده و یا، افز و افزا:مضاف و مضاف الیه
صدا کاری:رادیو اکتیو
نسبیت:" دانشی است ". و رشته ای در فیزیک است برپایهء نگرنده ( ناظر ) . نسبی:" فرمایشی است. در پیوند با هم، از دوچرخه تاکشنده. از قایق تازیردریایی. ...
صندلی. تُکِ نشیمن. اوج نشیمن. فرانشیمن. تِه نشیمن. ژرف نشیمن. فرونشیمن. تَخت نشیمن. صاف نشیمن. هموار نشیمن. و یا؛ بِه نشین. کِه نشین. شِه نشین. ...
صندلی چهارشانه:صندلی آرگونومیک.
صندلی برجی ( برج آزادی ) به جای صندلی ایفلی.
صندلی نَخَکی:صندلی آکاپولکو. چون ازنخ نایلونی است پس به جای نخی به این گونه صندلی صندلیِ نَخَکِی گفته شود.
میز نِویس:میز تحریر.
پهنش:اتساع
آیا " مُد هامَتان" به معنی طول موجها هم هستند.
خُرَّما خُرما وخُرما خُرَّما.
میان جنگ:منجنیک. قلب سپاه.
گمانهء بُرِشی:حدس قطعی. گپ به کجا کشید ؟ بریده شد به نیک با خواست خدا و سپاسَش. گمانهء قطعی.
هر حکومتی باید هشیار باشد که در سیاه چالهء " باند راندخواندگرایی " نیفتد. باند:باند بازی. راند ( ت ) خواری. خواند :فراخوان و گزینش خودمانی ها.
خورشگر وروزی باید از خدا باشد ونه از شیطان مردم باید بر سر سفرهء خدا بنشینند و هرگز برسر سفرهء شیطان ننشینند.
پوشاک. جرده. لباس. چون ازجوراب تا دستکش و تاکلاه و دیگر ها از پوشاک تا جرده تا لباس هرکدام نام خود را دارند آنچه می ماند شورت ( مایو ) است که ؛ ج ...
همانندی و ناهمانندی:تشبیه و تنزیه. تشبیه :همانند دانستن. همانند است. تنزیه :ناهمانند دانستن. ( همانند نیست ) .
پوشاک آخوندیت: لباس روحانیت.
سرمایه گذار. سرمایه نِه . سرمایه شناسی گذار:اقتصاد گذار.
از آنجایی که یونانیان هم آریایی میباشند واژگانمان اینهمانی دارند مانند قلم ویا فیزیک که به زبانش لری پیز . پیزک میگوییم. و این غیر ازنقشه ای است که د ...
قالب. پیکر. تندیس.
موضوع جسم طبیعی" هستی و چیستی "و یا وجود وماهیت است. موضوع جسم تعلیمی " هندسه و ریاضی " است.
چرا" تایید آبادیس "های من چند روز است که نماده نمی گردند.
ای آنکه به زبان فارسی پردازی زی را بنهی تو بر واژه پردازی دانی که چه سترگ کاری داری بگزین چنانکه زندگی می سازی شهرام
تُندِش. تَنِش:طنز.
گَلهِه:تسلیم. فارسی کهن. تسلیم از سلام وسلامت است که فارسی اند.
نماگر:اوپراتور.
نیسگر:نویسگر . قلم. نیش:نیشکر. نیس:نیسگر. نیس:نیش.
پر نیرویش و لبریز از نگرش ، به جای؛ پرانرژی و لبریز از ایده. ایده:نگرش؛ادبی. ایده ( ایده آل ) :آرمان. ایده:نگره :فلسفی.
سررشته برای ویژان شدن در رشته های دانستنیها ی ۱ - دانشها ۲ - فرزانشها ۳ - آیینها ۴_رازوریها برای نمونه کسی در ادبیات ویژان است گفته می شود سرشته اش ...
خواهشمند است طلا های مرا روانه فرمایید. هرچند جدول آن را پر نکرده باشم.