پیشنهادهای علی باقری (٢٩,٨٨٤)
پیچیدن صدا: [ اصطلاح در تداول عامه ] ( مص مرکب ) انعکاس صدا در محوطه ای یا جایگاهی چنانکه بر اثر انعکاس آواز قوی شود :مثل اطاق یا خانه خالی یا در حما ...
: ایرانیان در قدیم به مرکبات نارنگ و تُرنگ ( نارنگ ترش ) می گفتند امروزه هم در ایران به نوعی از پرتقال نارنگی می گویند. نارنگ و ترنگ از زبان فارسی به ...
عدل در اصل به دو لنگه ی بار چهار پا گفته می شد که هر دو لنگه ی بار که از دو طرف حیوان آویزان می شد باید وزنش مساوی بود. چون در صورت زیاد بودن وزن هر ...
واژه ی ثروت در زبان انگلیسی به save تبدیل شده که به معنی ذخیره کردن می باشد. چون ثروت همان دارایی ذخیره شده و پس انداز شده می باشد.
save انگلیسی تغییر یافته ی واژه ی "ثروت" می باشد به معنی دارایی اندوخته شده و دارایی ذخیره شده و پس انداز شده است.
چشمک زدن: [ اصطلاح در تداول عامه ]بستن یک چشم به صورت چشمک زدن، حرکتی عمدی است که غالبا نشان دهنده ی توطئه است ( “ من و تو، هر دو از این مسئله آگاه ه ...
تُخْسی: [ در تداول عامه ] دارای شیطنت کودکانه و نا آرام . ( ( یکهو بی حرکت ماند . بعد چشم های سبز برق زد . بعد مثل بچه تخسی که یواشکی دست دراز کند ...
یکهو: [ در تداول عامه ]یکمرتبه، ناگهان. ( ( یکهو بی حرکت ماند . بعد چشم های سبز برق زد . بعد مثل بچه تخسی که یواشکی دست دراز کند طرف نان خامه یی، ، ...
: [ اصطلاح در تداول عامه ]هم مشرب بودن، دارای تجانس روحی داشتن ، هم خو بودن ؛ تفاهم اخلاقی داشتن . ( ( نوک مداد شکست و شیرین گفت " آه" دوباره مداد ...
نوک مداد : [ اصطلاح در تداول عامه ]قسمتی از مداد که با آن می نویسیم . قسمتی از مغزی مداد که با تراشیدن بیرون می آید . ( ( نوک مداد شکست و شیرین گفت ...
بی ادا اصول: [ اصطلاح در تداول عامه ] بدون ناز و قهر بی مورد. بدون نمایش های بی مورد ، بدون عرضه ی ریاکارانه و مردم فریبانه . ( ( " امینی تا حالا س ...
پیف پیف کردن: [در تداول عامه ]ابراز انزجار از عمل کسی ، اظهارتنفر ازبوی گندو بوگندو. ( علا مت بی میلی ونفرت ) اظهار نفرت کردن ، اه و پیف کردن ، اه ( ...
ادا در اوردن: [ در تداول عامه ] انجام دادن حرکتی به مسخره به تقلید از دیگری . مسخرگی کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن . ( ( " امینی تا حالا سه تا آپارت ...
نشان دادن: [ در تداول عامه ]معرفی کردن ، عرضه کردن ، در معرض دید قرار دادن ( مصدر ) ۱ - کسی یا چیزی را بشخصی نمایاندن . ۲ - بیان کردن شرح دادن . ۳ - ...
سیگار اتش زدن: [ اصطلاح در تداول عامه ]روشن کردن سیگار ، روشن کردن سیگار جهت کشیدن آن ( ( چشم های درشت قهوه یی ریزشد . این همه اصرار برای چی بود ؟ب ...
ریز کردن چشم: [در تداول عامه ]تنگ شدن چشم ها به نشانه ی ارزیابی یک موقعیت ؛ موقعیتی که در آن، احتمالا فرد فکر می کند چیزی که به وی گفته شده است حقیقت ...
به ساز کسی رقصیدن: [اصطلاح]بر طبق میل و اراده ی او رفتار کردن . بازیچه ی کسی شدن، از کسی فرمان بردن. ( ( "چطور به باقی مشتر یها صد بار زنگ می زنی و ...
برای کسی جا نشان دادن: [ اصطلاح در تداول عامه ]به احترام برای کسی جای نشستنش را نشان دادن . به احترام برای نشستن کسی جا تعیین کردن ، به احترام جایگاه ...
تراشیدن مداد: [در تداول عامه ]تیز کردن نوک مداد نقاسی یا آرایش با مداد تراش یا چاقو . تراشیدن قسمت چوبی مداد تا نوک آن بیرون آمده و نازک تر شود . ( ...
به کسی رسیدن: [در تداول عامه ]به فکر او بودن ، کار او را روبراه کردن ، به کار او رسیدگی کردن . ( ( تا آرزو براق شد شیرین بُراق تر شد که " باید به م ...
بُراق شدن: [در تداول عامه ]خشمگین شدن ، با خشم به کسی نگاه کردن . ( ( تا آرزو براق شد شیرین بُراق تر شد که " باید به مشتری برسیم . این یکی هم مثل ب ...
شوهر سابق: [در تداول عامه ]شوهر قبلی ، شوهری که دیگر از آن طلاق گرفته شده ، کسی که در گذشته شوهر یک زن بوده و حال دیگر به خاطر طلاق شوهر او نیست . ...
نق زدن: [اصطلاح] ( مصدر ) ۱ - بهانه جویی کردن . ۲ - غرغر کردن . مرتبا گوشزد کردن ( بیشتر در مورد بهانه گیری کودکان و سر و صدا کردن آنان بکار میرود ( ...
الاخون والاخون کردن: [اصطلاح] آواره کردن، بی خانمان کردن، بی سروسامان کردن، خانه بدوش کردن ، دربدرکردن ( ( پاها را گذاشت زمین وتکیه داد به پشت صندلی ...
به جان کسی افتادن: [کنایه ]با او دعوا ی لفظی کردن , با او نزاع کردن لفظی نمودن ، ، با او منازعه کردن، درگیری لفظی پیدا کردن . ( ( پاها را گذاشت زمی ...
لئیم ظفری : بد طینتی , ستیزه گری . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص507 ) .
لباس آب یافت : جامه ی تر . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 223 ) .
لایق حال : مناسب حال . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 240 ) .
لئیم طبعی : پست فطرتی . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص507 ) .
متهم داشتن : مورد اتهام قرار دادن . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص106 ) .
متقلد کردن : عهده دار ساختن . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص228 ) .
متناولان : گیرندگان . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص192 ) .
متقاصر آمدن : قاصر گشتن ، بازایستنده شدن . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص371 ) .
متقاضی اجل : خواهنده ی مرگ . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 93 ) .
متقاضیان درونی : خواهش های نفسانی . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص9 ) .
متقاصر آمدن : قاصر گشتن ، بازایستنده شدن .
متفادی وار : سربها دهنده وار . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 409 ) .
متشابک : در هم آمیخته . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص408 ) .
متصل یافتن : پیوسته دیدن . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص12 ) .
متعارف ارواح : محل شناخت یکدیگر . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص521 ) .
مترقبات غیبی : چشمداشت های غیبی . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص73 ) .
متساوی الامر : متعادل , باندازه . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص326 ) .
متربضان : چشم دارندگان ، منتظران . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص397 ) .
مترددوار :تردید کننده ، دو دل . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص25 ) .
متحملان : بردباران ، بردارندگان بار . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص323 ) .
متجددات وقایع : واقعه های تازه روی داده . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 96 ) .
متألم شدن : دردمند شدن . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص104 ) .
مبذول فرمودن : معمول داشتن . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 27 ) .
مبرزان علوم : سرآمدان دانش . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص371 ) .
مبدأ آفرینش : آغاز خلقت . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص45 ) .