پیشنهاد‌های علی باقری (٣٨,٥٧٠)

بازدید
٢٦,٤٤٩
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ستاره دمدار ؛ رجوع به ستاره دنباله دار و ذوذنب شود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ستاره زمین ؛ کنایه از سنگ طلق باشد و آن سنگی است مانند آینه براق و شفاف که پرده پرده از روی هم برمی خیزد. ( برهان ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ستاره پستان ؛ سیاهی که بر سر پستان زنان است. ( مؤلف ) . سنجاقک.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ستاره خوبان ؛ سرآمد زیبایان. آنکه از همه زیباتر باشد. که از دیگر زیبایان ممتاز باشد : ایا ستاره خوبان خلخ و یغما بدلبری دل ما را همی کنی یغما. معزی.

پیشنهاد
٠

ستاره بی روشن ؛ ترجمه کوکب ثابت است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ستاره پرست ؛ آنکه ستاره را ستایش کند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ستاره بام ؛ ستاره صبح. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به ستاره سحر و ستاره صبح شود.

پیشنهاد
٠

روز کسی به شب کشیدن: تمام شدن آن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۱۳ ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شب مدحرج ؛ زاج مایل به استداره. ( تحفه حکیم مؤمن ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شب مشقق ؛نام نوعی از زاج است. ( تذکره داود ضریر انطاکی ص 314 ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شب منجانی ؛ آن بود که صباغان بکار برند. ( از ترجمه صیدنه بیرونی ) . || نوعی از بیماری.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شب القلی ؛ قلی مصاعد است. ( تحفه حکیم مؤمن ) . قلی مصاعد. ( فهرست مخزن الادویه ) . - شب اللیل ؛ نام نباتی است. ( از اقرب الموارد ) . ظاهراً نام گل ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شب زفر ؛ نوعی از زاج است مرطوب و زودشکن با بوی زفر و با زهومت. ( از تذکره داود ضریر انطاکی ص 314 ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شب الاساکفة ؛ قلی مصاعد است. ( تحفه حکیم مؤمن ) . و آن را به فارسی کفشکر گویند. ( فهرست مخزن الادویه ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شب الصباغین ؛قلی است. ( تحفه حکیم مؤمن ) . رجوع به قلی شود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

- شب العصفر ؛ قلی مصاعد است. ( تحفه حکیم مؤمن ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شب ازرق ؛ گوگرد مس است. ( از متن اللغة ) . کات کبود. الشبة الزرقاء.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

نصف شب ؛ نیمشب. آن زمان که نیمی از شب بگذرد اصطلاحاً ساعت 12 شب چون مبداء را ظهر گیرند یا ساعت 24 چون مبداء را از خود نیم شب شب قبل بحساب آرند. رجوع ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

- گیسوی شب ؛ کنایه از تاریکی شب : یک مثالت در ولایت روی وموی قنبر است کز سوادش گیسوی شب را معنبر کرده اند. جمال الدین سلیمان.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

- میرشب ؛ رئیس عسس و شبگرد. داروغه.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

- فرزندان شب ؛ اشخاصی که اعمال خود را در تاریکی بجا می آورند فرزندان شب خطاب شده اند. امثال سلیمان : 7:9. اول تسالونیکان 50:5 - 7. ( قاموس کتاب مقدس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شب شراب ؛ شبی که در آن می نوشند. شب باده خواری : براحت نفسی رنج پایدار مجوی شب شراب نیرزد ببامداد خمار.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

- شب فراق ؛ شب جدایی. شب هجران. و رجوع به شب جدایی شود : شب فراق نخواهم دواج دیبا را که شب دراز بود خوابگاه تنها را. سعدی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

- شب سیاه ؛ کنایه از شب تاریک است : مکنید دردمندان گله از شب جدایی که من این صباح روشن ز شب سیاه دارم. سعدی. - || کنایه از ریش است که بر عارض و صو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شب دیجور ؛ شب تاریک و تار و تیره : من دانم و دردمند بیدار آهنگ شب دراز دیجور.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

- شب جدایی ؛ شب فراق. شب دوری : تو خود ای شب جدایی چه شبی بدین درازی بگذر که جان سعدی بگداخت از نهیبت.

پیشنهاد
٠

شب پنبه دانه ، دُر می نماید. نظیر: شب گربه سمور می نماید.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بَرهما ( Brahmā ) : به معنای قائم بالذات و ازلی و ابدی . رجوع شود به ( توفیقی ، حسین ، آشنایی با ادیان بزرگ ، 1398: 34 )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تحمیل :پیغام ، پیغام دیکته شده . ( ( رسول بیامد و نامه ای قریب یک دسته کاغذ منصوری پیوسته و درهم پیچیده و مهر کرده پیش سلطان محمود نهاد و گفت: امیر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کاغذ منصوری : یکی از اصطلاحات مربوط به اندازۀ کاغذ است . به قول قلقشندی " قطع منصوری ( یک چهارم ذراع در پهنا ) برای فرمان های دیوانی " بوده است . . ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

منبیس:ننویس ، منویس ( ( و نامهٔ خود را به استعارت و آیات قرآن و اخبار رسول علیه السلام آراسته دار و اگر نامهٔ پارسی بود پارسی مطلق منبیس. . . ) ) ی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پارسی مطلق :فارسی سره ، فارسی خالص ( ( و نامهٔ خود را به استعارت و آیات قرآن و اخبار رسول علیه السلام آراسته دار و اگر نامهٔ پارسی بود پارسی مطلق من ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خط گشاده :خوش خط ، واضح، روشنگر، بیانگر، بیان کننده ( ( پس پیوسته بچیزی نوشتن مشغول باش، بخط گشاده و مبین و سر بر بالا بهم دربافته ) ) یوسفی ، غلام ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خط مبین :خوش خط ، واضح، روشنگر، بیانگر، بیان کننده ( ( پس پیوسته بچیزی نوشتن مشغول باش، بخط گشاده و مبین و سر بر بالا بهم دربافته ) ) یوسفی ، غلامح ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کاتبی :نویسندگی ( ( گفت: هر روز شنبدی من در کاتبی خویش نقصان می بینم ) ) یوسفی ، غلامحسین ( 1372 ) ، گزیده قابوس نامه , عنصرالمعالی کیکاووس بن اسک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شنبدی : شنبه "شنیدم که صاحب اسماعیل عَبّاد روزِ شنبدی در دیوان چیزی می نبشت " ( قابوس نامه )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

آبخانه ؛ مستراح. آبشتگاه. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به آبخانه شود.

پیشنهاد
٠

مثل گوسفند سربریده ؛ چشمی گسیخته. ( امثال و حکم و دهخدا ج 3 ص 1480 ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مثل گوسفند ؛ احمق. ( امثال و حکم ج 3 ص 1480 ) .

پیشنهاد
٠

گوسفند امام رضا را تا چاشت نمی چراند ؛ با هیچ کس دوستی به پایان نبرد. ( امثال و حکم ج 3 ص 1330 ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ماده بز ؛ عنز. ( یادداشت بخط دهخدا ) . || مسخره. || ( اِخ ) کنایه از برج حمل که خانه زحل است. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) . ابوریحان در التفهیم گوید ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بزرو ؛ جاده ای که بز در آن رود. جاده کور باریک.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بز اعمش ؛ مثل است برای کسی که مطلبی را نفهمیده تصدیق کند، و بز اخفش مصحف همین کلمه است. ( از ثمارالقلوب ص 131 ) . بز اخفش. رجوع به بز اخفش در همین تر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

موش و گربه ؛ دو ضد. دو مخالف. دو آشتی ناپذیر. - || ( اِخ ) افسانه ای است معروف. افسانه معروف که عبید زاکانی هم آن را منظوم ساخته است. ( از یادداشت ...

پیشنهاد
٠

موش و گربه بازی درآوردن ؛ کسی را به تدریج و زجر کشتن. به ظاهر با کسی مدارا کردن و در باطن قصد کشتن او را داشتن چنانکه گربه با موش چنان کند یعنی با او ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

موش موش کردن ؛ شاید صورتی دیگر از موس موس کردن یا موش موشک بازی کردن باشد. ( فرهنگ لغات عامیانه ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

موش کور ؛ پستانداری است کوچک از راسته حشره خواران به طول 15 سانتی متر که ظاهری شبیه به موش دارد و چون چشمهایش بسیار ریز و در زیر موهای ناحیه سرپنهان ...

پیشنهاد
٠

موش کشتن در کاری ؛ کنایه است از موشک دوانیدن. فتنه برانگیختن. آتش فتنه و غوغا برپا کردن. ( از یادداشت مؤلف ) . مانعایجاد کردن در کاری. سوسه آمدن. ما ...

پیشنهاد
٠

موش کوچک بیابانی ؛ گونه ای موش که در ییلاقها و نقاط مزروعی می زید و رنگش از موش خانگی تیره تر و کمی از آن بزرگتر است. گونه های تیره رنگ این موش را به ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

موش سیاه ؛ یکی از گونه های موش کوچک بیابانی که رنگ آن سیاه است. و رجوع به ترکیب موش کوچک بیابانی شود.