پیشنهادهای علی باقری (٣٨,٥٧٠)
مثل ماهی سقنقور ؛ نرم. مبهی. ( امثال و حکم ج 3 ص 1486 ) : ساق او ماهی سقنقور است که تقاضا کند بدوعنین. ( از امثال و حکم ) .
- مثل ماهی شیم ؛ نرم. پرنگار. ( امثال و حکم ج 3 ص 1486 ) .
مثل ماهی بی آب ؛ ناآرام. بی قرار. و رجوع به ترکیب مثل ماهی برتابه شود : دلش بی ویس با فرمان شاهی به سختی بود چون بی آب ماهی. ( ویس و رامین ) .
مثل ماهی در ( بر ) خشکی ؛ رجوع به ترکیب قبل شود : من و مانند من که خدمتکاران امیر محمد بودیم ماهیی را مانستیم از آب بیفتاده و در خشکی مانده. ( تاریخ ...
مثل ماهی از آب بیرون افتاده ؛ بی قرار. آشفته. مضطرب. ( امثال و حکم ج 3 ص 1485 ) : دل ز بیم آنکه بر تو باد سردی بگذرد روز و شب چونانکه ماهی را برانداز ...
مثل ماهی برتابه ؛ بی قرار و ناشکیبا. نظیر: مثل اسپند در آتش. مثل ماهی بر خشکی. مثل گندم بر آتش. ( امثال و حکم ج 3 ص 1484 ) .
ماهی نمک زده ؛ سمک مملوح. سمک مُمَلَّح. ( منتهی الارب ) . ماهی نمکسود. ماهی شور.
ماهی و چشمه خضر ؛ کنایه از زبان و دهان معشوق. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) .
مثل شکم ماهی ؛ موجی نرم. ( امثال و حکم ج 3 ص 1455 ) .
ماهی گول ؛ ماهی خانگی که در حوضهای خانه زندگی کند. ( ناظم الاطباء ) .
ماهی گویا؛ یعنی زبان. ( فرهنگ رشیدی ) ( آنندراج ) .
ماهی ربیان ؛ ملخ دریایی را گویند که به زبان عربی جرادالبحر خوانند. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ) . و رجوع به ترکیب بعد شود.
ماهی روبیان ؛ ماهی ربیان. ملخ دریایی را گویند و نمک زنند وناپخته خورند و گاهی نیز در روغن بپزند و داخل طعام کنند و با طعام خورند و آن را در فارسی و ب ...
ماهی سرب ؛ ماهیان سرب که به اطراف دام بندند. ( آنندراج ) . گلوله های سربی به شکل ماهی که به اطراف دام بندند. ( از فرهنگ فارسی معین ) : دامن سفره سخت ...
ماهی دودی ؛ ماهی سفید است که پس از صید، امعاء و احشاء آن را خارج کرده ، نمک سود کنند و برای آنکه مدت زمان بیشتری محفوظ بماند آن را دود دهند. ( دود دا ...
ماهی را تا دمش رساندن ؛ ( در تداول عامه ) قسمت اعظم کاری را انجام دادن. ( فرهنگ فارسی معین ) .
ماهی تازه ؛ ماهیی است که نمکسود نشده و تازه صید شده باشد. این نوع ماهی را به تازی ابوالمسیح گویند. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .
ماهی پرنده ؛ اسم فارسی سفنین بحری است. ( فهرست مخزن الادویه ) ( تحفه حکیم مؤمن ) . حیوانی است بحری شبیه به خفاش دررنگ و بال و شکل و در دنباله آن نیش ...
ماهی بلورین ؛ کنایه از انگشت معشوق است. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) .
ماهی به خشکی بردن ؛ با اقدام به کاری نامعقول خود را در تعب و زحمت انداختن. کار عبث و بیهوده کردن : بدو گفت موبد که نیکو نگر براندیش و ماهی بخشکی مبر. ...
ماهی بینی دراز ؛ اسم فارسی دلفین است. ( فهرست مخزن الادویه ) ( تحفه حکیم مؤمن ) . اسم فارسی دلفین است که به عربی خنزیرالبحرو به فارسی خوک ماهی خوانن ...
ماهی مومک ؛ یکی از گونه های ساردین است. ( فرهنگ فارسی معین ) .
ماهی وال ؛ ماهی بال : ماهی وال است طمع دور دار زود به دم در کشدت وال وار. ناصرخسرو.
ماهی گرد؛ ماهی سیم. ( ناظم الاطباء ) . و رجوع به ماهی سیم شود.
ماهی لقمه ؛ یکی از اقسام سفره ماهی که دارای بدنی لوزی شکل است. قدش در حدود یک متر و دم آن دراز است. بر روی دم آن زایده اره مانندی قرار دارد که بوسیله ...
ماهی کوسه ؛ لُخم ( منتهی الارب ) . رجوع به کوسه شود.
ماهی کولی ؛ یکی از گونه های شگ ماهی است. ( فرهنگ فارسی معین ) . و رجوع به شگ ماهی شود.
ماهی کپور؛ گونه ای ماهی از راسته تله اوستئن ها و از تیره سیپرینیده ها که جزو ماهیان آبهای شیرین است و در رودخانه ها و آبهای راکد می زید و در شمال ایر ...
ماهی کفال ؛ گونه ای ماهی استخوانی از راسته تله اوستئن ها و از دسته آکانتوپتریژین ها که در حدود 70 قسم از آن شناخته شده است. فلسهایش نسبةً درشت و گرد ...
ماهی غباد ( ماهی قباد ) ؛ یکی از گونه های شیر ماهی است. ( فرهنگ فارسی معین ) . و رجوع به شیر ماهی شود. 63 - ماهی قرمز. رجوع به ماهی حوض شود.
ماهی قزل آلا؛ گونه ای ماهی استخوانی از راسته تله اوستئن ها و از دسته فیزوستوم ها که مخصوص آبهای شیرین است و در رودخانه های سرد و معتدل نیمکره شمالی م ...
ماهی غاطوس ؛ به هر فرد از پستانداران راسته قطاس ها اطلاق می شود. ( فرهنگ فارسی معین ) . و رجوع به قطاس شود.
ماهی عنبر؛ کاشالوت. رجوع به کاشالوت و عنبر و گاو عنبر شود.
ماهی صلور؛ ماهی سلور. و رجوع به صلور و سلور شود.
ماهی طلایی ؛ الف - ماهی حوض. رجوع به ماهی حوض شود. ب - شمشیر ماهی ؛ رجوع به شمشیر ماهی شود.
ماهی شیشک ؛ بیاح. ( مهذب الاسماء، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . نوعی از ماهی. ( دهار، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .
ماهی شیم ؛ ماهی کوچک که بر پشت نقطه های سپید دارد. ( آنندراج ) . ماهی سیم. قسمی از اره ماهی خرد و کوچک. ( ناظم الاطباء ) : تا بود عارض بت رویان چون س ...
ماهی سوف ؛ گونه ای ماهی استخوانی از راسته تله اوستئن ها که بدنی کشیده و پوزه نسبةً باریک و دو باله شنای پشتی دارد. این ماهی گاهی قدش به 1/25 متر هم م ...
ماهی سیم ؛ ماهی شیم. ( ناظم الاطباء ) . گونه ای ماهی استخوانی از تیره سیپرینیده ها که دارای فلسهای نسبةً درشت می باشد و باله شنای پشتی آن کوتاه است. ...
ماهی شیر؛ نوعی ماهی در چاه بهار درازی آن گاه به یک ذرع و نیم می رسد. ( فرهنگ فارسی معین ) . و رجوع به شیر ماهی شود.
ماهی سفید. گونه ای ماهی استخوانی از راسته تله اوستئن ها که طولش در حدود 50 سانتیمتر است. بهترین گونه این ماهی در دریای خزر فراوان است و همه ساله صید ...
ماهی سلور ؛ ماهی صلور. رجوع به صلور و سلور و ماهی اسبله شود.
ماهی ریش دار؛ گونه ای ماهی استخوانی از تیره سیپرینیده ها که در رودخانه ها می زید و قدش تا یک متر و وزنش بین 5 تا 6 کیلوگرم است. دور دهانش دو جفت رشته ...
ماهی زرین ؛ الف - نوعی ازماهی باشد که در میان ریگ پیدا شود و چنان صاحب قوت باشد که در میان ریگ ده گز و پانزده گز بدود و آن در نواحی بغداد و ملک سند ب ...
ماهی ریز قنات ؛ گونه ای ماهی استخوانی از تیره سیپرینیده ها که مخصوص قناتها و رودخانه ها است. قدش تا 10 سانتیمتر میرسد. گوشتش خوشمزه است و به حالت دست ...
ماهی ریزه کولی ؛ یکی از گونه های شگ ماهی است که سفید رنگ و قدش بین 15 تا 20 سانتیمتر است و در مرداب بندر انزلی نیز فراوان است. ( فرهنگ فارسی معین ) . ...
ماهی درشت قنات ؛ گونه ای ماهی استخوانی از تیره سیپرینیده ها که مخصوص آبهای شیرین است ودر رودخانه ها و قناتهای پرآب می زید. قدش به 15 سانتیمتر می رسد. ...
ماهی ریز؛ ماهی ریز نوع از ماهی خرد که آن را از دریای اتلانتیک و یا از دریای مدیترانه می گیرند و در روغن زیتون حفظ کرده می خورند. ( ناظم الاطباء ) . و ...
ماهی دراکول ؛ یکی از گونه های ماهی خاویار است که دارای پوزه باریک و درازی است. ( فرهنگ فارسی معین ) .
ماهی خاردار رودخانه ای ؛ گونه ای ماهی استخوانی که مخصوص رودخانه ها ( آبهای شیرین ) است. طولش بین 30 تا 40 سانتی متر و وزنش بین 1 تا 2 کیلوگرم است. با ...