پیشنهاد‌های علی باقری (٣٩,٦٨٦)

بازدید
٢٩,٦٦٨
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سکران ملتخ ؛ مست بیهوش.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سگ دیوانه ؛ سگ هار : باب ششم در عمل معجونهای بزرگ : تریاق فاروق از گزیدن افعی و گزیدن همه انواع ماران و از زخم کژدم و از گزیدن رتیلا و سگ دیوانه خلاص ...

پیشنهاد
٠

دیوانه چیزی بودن ؛ کنایه از طالب و عاشق چیزی بودن. ( از آنندراج ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بیت العروس ؛ حجله. حجله گاه. خانه عروس. عروس خانه : فرو شست عالم چو بیت العروس. نظامی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پنجه گربه . تره گربه. شترگربه. کله گربه ( لقمه بزرگ ) . گه گربه. مخمل گربه ( نوعی مخمل با پود دراز ) . || نام گیاهی است. ( برهان ) .

پیشنهاد
٠

نان خوردن از جائی یا از کسی ؛ از آنجا یا از قبل آن کس ارتزاق و امرار معاش کردن : نه نکو باشد از من نه پسندیده که من خدمت میر کنم نان ز دگر جای خورم. ...

پیشنهاد
٠

نان خود بر خوان دیگران خوردن ؛ سعی و استعداد خود را در تکمیل ابتکار دیگران به کار بردن : به خوان کسان بر مخور نان خویش بخور نان خود بر سر خوان خویش. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نان و دندان ؛ نان بی نانخورش. ( امثال و حکم ) .

پیشنهاد
٠

نان گندم شکم فولادی میخواهد؛ سفله چون آسایش و رفاهی بیند سرکش و نافرمان شود. ( امثال و حکم ) . نان گندم نخورده ایم دست مردم که دیده ایم. نان مارا م ...

پیشنهاد
٠

نان میگوید و جان میدهد؛ کنایه از آن است که بسیار مفلس و ناداراست. ( آنندراج ) : تا به نقد جان بت طناز من جان می دهد عاشق بیچاره نان میگوید و جان میده ...

پیشنهاد
٠

نان نامرد در شکم مرد نمی ماند؛ جوانمرد و گشاده دست دهش و بخشش تنگ چشمان و اندک بینان را چند برابر پاداش میدهد. ( امثال و حکم ) .

پیشنهاد
٠

نانش ندارد اشکنه ، بادش درخت را می شکنه ؛ گدائی معجب است.

پیشنهاد
٠

نان کافر را میخورند بالاش شمشیر میزنند؛ نمک بحرامی و ناسپاسی ناستوده است.

پیشنهاد
٠

نانش پخته است ؛ اسباب معاش او را حاصل است. ( از آنندراج ) . آسایشی مطمئن و دائمی از جهت امر رزق او را فراهم است. ( از امثال و حکم ) : بس که صاحب دولت ...

پیشنهاد
٠

نانش توی روغن است ؛ وسایل راحت و آسایش خاطرش فراهم است.

پیشنهاد
٠

نانش به نانش نمی رسد ؛ سخت فقیر و تنک مایه است.

پیشنهاد
٠

نان گفتن و جان دادن ؛ کنایه از تنگ یابی و تنگسالی است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نیم نان ؛ قطعه نان. قوت لایموت. غذای مختصر : چو بشنید عابد بخندید و گفت چرا نیم نانی نخورد و نخفت. سعدی.

پیشنهاد
٠

نان شیرین بودن ، یا شیرین بودن نان ؛ کنایه از نایافت بودن و بهم نرسیدن نان. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) . کنایه از نایاب بودن نان. ( انجمن آرا ) .

پیشنهاد
٠

نان شیرین بودن ، یا شیرین بودن نان ؛ کنایه از نایافت بودن و بهم نرسیدن نان. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) . کنایه از نایاب بودن نان. ( انجمن آرا ) .

پیشنهاد
٠

نان گربه به تیر زدن ؛ کنایه از مفلسی و ناداری. ( از آنندراج ) : در این زمانه که جرأت نشان افلاس است سیاهی است زند هرکه نان گربه به تیر. سراج الشعرا ...

پیشنهاد
٠

نان را به نرخ روز خوردن ؛ ابن الوقت و فرصت طلب بودن. در عقیده خود ثابت و پابرجا نبودن. به مقتضای روز تغییر عقیده دادن.

پیشنهاد
٠

نان را به اشتهای مردم خوردن ؛ با سلیقه دیگران زندگی کردن.

پیشنهاد
٠

نان در جامه کردن ؛ آهار دادن جامه. ( ناظم الاطباء ) .

پیشنهاد
٠

نان در خون افتادن . رجوع به نان به خون افتادن شود : گرد کلفت از دل فرهاد چون شیرین نشست در میان عشقبازان نان او در خون فتاد. صائب ( از آنندراج ) .

پیشنهاد
٠

نان در انبان گذاشتن و نهادن ؛ سامان سفر کردن. مسافر شدن. ( آنندراج ) . کنایه از مسافرت کردن. ( برهان قاطع ) . سفر کردن. مسافرت نمودن. آماده سفر گشتن. ...

پیشنهاد
٠

نان در انبان گذاشتن و نهادن ؛ سامان سفر کردن. مسافر شدن. ( آنندراج ) . کنایه از مسافرت کردن. ( برهان قاطع ) . سفر کردن. مسافرت نمودن. آماده سفر گشتن. ...

پیشنهاد
٠

نان در انبان یافتن ؛ موجود یافتن اسباب معاش. ( آنندراج ) . رجوع به نان در انبان شود.

پیشنهاد
٠

نان در تنور سرد بستن ؛ نان به دیوار بستن. نان به دیوار زدن. کار بیفایده کردن. ( از آنندراج ) : ز درد و داغ عشق ما که میگویند با زاهد ز خامی در تنور س ...

پیشنهاد
٠

نان در انبان کسی گذاشتن یا نهادن ؛ او راتهیه اسباب سفر و تکلیف غربت کردن. ( آنندراج ) . از خانه بیرون کردن. ( امثال و حکم ) . عذرش را خواستن. رویش را ...

پیشنهاد
٠

نان در انبان کسی گذاشتن یا نهادن ؛ او راتهیه اسباب سفر و تکلیف غربت کردن. ( آنندراج ) . از خانه بیرون کردن. ( امثال و حکم ) . عذرش را خواستن. رویش را ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نان در آب زدن ؛ به سختی و امساک زیستن : خاک بادا بر سرش نام قناعت گر برد چون صدف هر کس که نان خشک را در آب زد. محمدقلی سلیم ( از آنندراج ) . رجوع ب ...

پیشنهاد
٠

نان درآستین خوردن ؛ غایت خسّت و فرومایگی به کار بردن. ( آنندراج ) : صدف نبود که از گرداب در چشم تو می آید که دریا از بخیلی میخورد در آستین نان را. س ...

پیشنهاد
٠

نان خود را خوردن و حرف مردم را زدن یا غیبت مردم را کردن ؛ بدون احتمال منفعتی از کسی بدگوئی کردن.

پیشنهاد
٠

نان خود را خوردن و حرف مردم را زدن یا غیبت مردم را کردن ؛ بدون احتمال منفعتی از کسی بدگوئی کردن.

پیشنهاد
٠

نان خود را بر سفره مردم خوردن . رجوع به ترکیب های ذیل نان خوردن شود.

پیشنهاد
٠

نان خود را حلال کردن ؛ سودی را در برابر تحمل رنجی بر خود مباح کردن. ( امثال و حکم )

پیشنهاد
٠

نان حادثه خام بودن ؛ کنایه از حادثه مغلوب است. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) . - || نامرد بودن را نیز گویند. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) . - || با یا ...

پیشنهاد
٠

نان خود را آجر کردن ؛ باعث قطع روزی و نفع خود شدن. ممرّ معاش خود را مسدود کردن. به روزی و بخت خود پشت پا زدن.

پیشنهاد
٠

نان به قرض هم دادن ؛ از کسی به امید تلافی حمایت کردن. جانب کسی را گرفتن به هوای آنکه در آینده تلافی خواهد کرد.

پیشنهاد
٠

نان به نان نرسانیدن ؛ نهایت فقیر و تنک مایه و تنگدست بودن ، غذای دو وعده را آماده نداشتن.

پیشنهاد
٠

نان به روغن افتادن ؛ حاصل شدن آرزو. ( مجموعه مترادفات ص 120 ) . برآمدن کار و مراد خوب نشستن نقش ومنتفع و کامیاب بر حسب دلخواه شدن. ( آنندراج ) : ننوش ...

پیشنهاد
٠

نان به شیشه مالیدن ؛ نان بر پشت شیشه مالیدن. بخست و لئامت و امساک زیستن : گر نگذرد به خست دایم مدارعالم مالد به شیشه چرخ خورشید از چه نان را. خان آر ...

پیشنهاد
٠

نان به دیوار زدن و نان بر دیوار بستن ؛ کنایه از کار بیفایده کردن. ( آنندراج ) : میروم صائب از این عالم افسرده برون نان خود چند چو خورشید به دیوار زنم ...

پیشنهاد
٠

نان به دیوار زدن و نان بر دیوار بستن ؛ کنایه از کار بیفایده کردن. ( آنندراج ) : میروم صائب از این عالم افسرده برون نان خود چند چو خورشید به دیوار زنم ...

پیشنهاد
٠

نان به خون تر شدن و نان به خون افتادن ؛ کنایه از محروم بودن و منفعت نیافتن از چیزی. ( آنندراج ) . به تلخی و سختی زیستن : از صفای دل نباشد حاصلی درویش ...

پیشنهاد
٠

نان به آب تر کردن ؛ به خست و امساک زیستن.

پیشنهاد
٠

نان به خون افتادن ؛ با سختی و خون دل امرار معاش کردن : هرکه دارد جوهری نانش به خون افتاده است روزی شمشیر آب ناشتائی بیش نیست. صائب ( از آنندراج ) .

پیشنهاد
٠

نان بر شیشه مالیدن ؛ نان بر پشت شیشه مالیدن. بغایت خسیس و لئیم بودن.

پیشنهاد
٠

نان بر دیوار بستن و نان به دیوار زدن ؛ کنایه از کار بی فایده کردن. ( فرهنگ نظام ) : شد ز پیوند تن افسرده دل یکسان به خاک وای بر خامی که نان خویش بر د ...