پیشنهادهای علی باقری (٢٩,٨٨٤)
وجه کفاف : وجه روزی . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص445 ) .
وجه تدبیر : راه چاره اندیشی . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص366 ) .
وجوه مصلحت : راه های مصلحت . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 221 ) .
وجوه و اعیان : سرسناسان و بزرگان . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص50 ) .
وجه اوفی : راه رساتر . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 295 ) .
وجد حالت : ذوق حالت . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص331 ) .
وجوه مردم : سرشناسان مردم . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص50 ) .
واهی گشتن : سست شدن . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص409 ) .
وثوق داشتن : اطمینان داشتن . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص106 ) .
وام دادن : قرض دادن . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص201 ) .
واهب صور : بخشنده ی صورت ها ، خدا . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص243 ) .
وام . . . توختن : پرداختن قرض . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 110 ) .
والا منشی : بزرگ همتی . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 505 ) .
واقع گردون : نسر ، صورت فلکی . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 421 ) .
واقعه ی حال : حادثه ی رویداده . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص235 ) .
وارد روحانی : در آینده ی روحانی . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 562 ) .
واسطه ی تقرب : وسیله ی نزدیکی . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص14 ) .
واردات رزق : روزی در آینده . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص500 ) .
واردات غیب : در آینده های نهانی . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص95 ) .
واجب دیدن : ضروری دانستن . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 15 ) .
واجب فرمودن : لازم شمردن . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 125 ) .
واجبات ادب : ادب واجب . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 511 ) .
واجبات الاداتر : لازم الاداتر . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 142 ) .
واجبات احوال : حال های واجب . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص238 ) .
رو دل داشتن: [کنایه در تداول عامه]کنایه از حال به هم خوردن، کنایه از اینکه دل زده هستم , کنایه از نفرت داشتن از کسی یا چیزی . ( ( حالا تو که اینقدر ...
قنبرک زدن: [کنایه در تداول عامه] خود را غمگین / افسرده نشان دادن. به کنایه زانوی غم در بغل نگیر ( ( قو یا اردک وسط حوض زرشکی خیلی پررنگ بود. نفس بل ...
نفس بلند کشیدن: [ اصطلاح در تداول عامه ]آه کشیدن ، نفس عمیق کشیدن . ( ( قو یا اردک وسط حوض زرشکی خیلی پررنگ بود. نفس بلندی کشید "خیلی خب لازم نیست ...
پای اینترنت نشستن: [ اصطلاح در تداول عامه ] وب گردی کردن ، وارد اینترنت شدن . ( ( یا خط ها یک مرگشان شده یا آیه نشسته پای اینترنت ، تلفن را گذاشت ر ...
وروجک: [در تداول عامه ]:صفتی است برای کودکان ، بازی گوش ، شیطان . بسیار محیل و تخس بکودکان اطلاق شود ) ( ( "سر خودت شیره نمال هنور عاشق اسفندیاری و ...
شیره به سر کسی مالیدن: [کنایه در تداول عامه]کنایه از گول زدن او ، کنایه ار سرش کلاه گذاشتن . ( ( آرزو سیگار روشن کرد پک زد دود رابیرون داد. "سر خود ...
( ( آرزو سیگار روشن کرد پک زد دود رابیرون داد. "سر خودت شیره نمال هنور عاشق اسفندیاری و منتظر برگشتنش از ان سر دنیا بزک نمیر بهار می یاد . ) ) ( ( ...
تحفه: [کنایه در تداول عامه]به تمسخر شخص بسیار ارزشمند. چیز پیدا شده، به تمسخر آدم نا یاب و عجوبه ( ( آرزو به دوروبر نگاه کردو یواشکی خندید. "دیوانه ...
به دل کسی برات شدن: [کنایه در تداول عامه] برایش الهام شدن , در دلش خطور کردن ، در دلش افتادن، ( ( "چرا نمی فهمی ؟احتیاج به کسی داری که با قربان صدق ...
ننر بازی در آوردن : [کنایه در تداول عامه]لوس بازی در آوردن ، ننر شدن . نُنُری کردن . کار لوسان کردن . لوس شدن . ( ( "چرا نمی فهمی ؟احتیاج به کسی دا ...
ننر بازی: [کنایه در تداول عامه]لوس بازی ، ننر شدن . نُنُری کردن . کار لوسان کردن . لوس شدن . ( ( "چرا نمی فهمی ؟احتیاج به کسی داری که با قربان صدقه ...
قربان صدقه کسی رفتن: [کنایه در تداول عامه] باو پیاپی قربانت شوم و تصدقت گردم گفتن . ، دم بدم به او فدایت شوم گفتن ، او را ناز پرورده بار آوردن . ( ...
از پس کسی یا کاری برامدن: [کنایه در تداول عامه]توان رویارویی با کسی / انجام کاری را داشتن ( ( ولم می کنی مادرم بنگاه شوهر یابی راه انداخته برای آیه ...
به امتحانش ارزیدن: [ اصطلاح در تداول عامه ] ارزش امتحان داشتن . ارزش آزمون داشتن ، ارزش تجربه کردن داشتن . می ارزد که امتحان کنی. ( ( سرپیشخدمت بشق ...
چلاندن: [در تداول عامه ]فشردن، فشار دادن چیزی، فشردن یک چیز آبدار چنان که آب آن بریزد. ( ( شیرین لیمو ترش چلاند روی کاهو و خیار و گوجه فرنگی . " پس ...
غلط کردن: [ اصطلاح در تداول عامه ] خطا کردن به خطا رفتن، اشتباه کردن. در مقام دشنام. ( ( آرزو گفت" "گلویش پیش تو گیر کرده ". - "کی ؟"یک قلپ ماءال ...
گلو ی کسی پیش کسی گیر کردن: [کنایه در تداول عامه]عاشق کسی شدن، دلباخته ی او شدن. ( ( وپیشخدمت که ماءالشعیر ریخت توی لیوان ها ورفت [ شیرین ]گفت " گل ...
مشاور تزیینات:کسی که در زمینه تزیینات و دکوراسیون به دیگران مشاوره می دهد . مشاور زینت دادن و زیورکردن، مشاور آراستن , مشاور هنرهای خانه و دکوراسیون ...
جاانداختن: [ در تداول عامه ]، نصب کردن، قرار دادن. در جای خود قرار دادن . ( ( به نظر شما دو اتاق کم نیست . ؟". "به نظر شما پرده از کجا بخرم ؟". "به ...
خرج روی دست کسی گذاشتن: [کنایه در تداول عامه]ضرر زدن به او ، زیان رسانیدن به او ، ( ( آرزو گفت : "غرغر های مادرم و آیه ، بی خیالی و عوضی بازیهای حم ...
عوضی بازی: [ اصطلاح در تداول عامه ]لاشی بازی در آوردن ، انجام کارهایی که باعث رنجش دیگران شود. مخصوصا از طرف مردان ، پایمال کردن حق دیگران ، نفله کرد ...
ول دادن: [ اصطلاح در تداول عامه ]ول کردن , دست بر داشتن، رهاکردن آزادکردن، آزاد گذاشتن ( ( شیرین زد روی دست آرزو . "قرار شد نان نخوری . " از بشقاب س ...
ول بده: [ اصطلاح در تداول عامه ]ولش کن , دست بر دار , ول کن ، دست بردار ( ( شیرین زد روی دست آرزو . "قرار شد نان نخوری . " از بشقاب سبزی تربچه ای ب ...
رژیم بازی: [ اصطلاح در تداول عامه ]ادا و اصول رژیم گرفتن ؛ ادای رژیم داشتن را در آوردن , بازی کردن نقش کسی که رژیم غذایی دارد . ( ( شیرین زد روی دس ...
بامزگی کردن: [در تداول عامه ]خوش طبعی کردن . شوخ بودن کردن . شیرین کاری جهت جلب توجه. ( ( برای این از جیبم افتاد که مرتیکه ی دیوانه گفت بند کفشم با ...
بساز بفروش: [ اصطلاح در تداول عامه ]کسی که کارش بساز بفروش ساختمان است ، کسی که ساختمان های کلنگی را می خرد و تخریب کرده و به جایش ساختمان یا آپارتما ...