پیشنهاد‌های علی باقری (٣٨,٥٧٠)

بازدید
٢٦,٤٤٩
پیشنهاد
٠

آتش دمیدن اژدها ؛ کنایه از نفس تفته و گرم و کشنده بیرون دادن اژدها : و مر شجاعت را بر این مثال صورت کرده اند چونخجیری با قوت سر او چون سر شیری که آهن ...

پیشنهاد
٠

بر درخت کشیدن ؛ به دار زدن. مصلوب کردن. اعدام کردن : محمود. . . بسیار دارها بفرمود زدن وبزرگان دیلم را بر درخت کشیدند. . . و مقدار پنجاه خروار دفتر ر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شاه درخت ؛ درخت صنوبر. ناجو. ناژو. ( از برهان ) . و رجوع به شاه درخت شود. || کنایه از چوب و شه تیر سقف. فرسب. یا مطلق تیر که پوشش سقف را بکار است : س ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

درخت موسوی ؛ درخت موسی ، درختی که خدای تعالی از پس آن با موسی تکلم فرمود و در قرآن و تورات به آن اشاره شده است. ( از فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی ) : چ ...

پیشنهاد
٠

درخت میوه دار ؛ درختی که دارای بر و ثمر است. - || شارحان مثنوی آنرا کنایه می دانند از �شجره شهود که ثمره معرفت بخشد و یا کنایه است از رفع ثقل ریاضت ...

پیشنهاد
٠

به بیداد درخت کاشتن ؛ ستم کردن. جور راندن : چو خسرو به بیداد کارد درخت بگردد از او پادشاهی و بخت. فردوسی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

درخت مریم ؛درخت خرمایی بود خشک شده که حضرت عیسی علیه السلام در زیر آن درخت بوجود آمد و درخت سبز شد و هرگاه که آن درخت را می جنباندند، خرمای تر از آن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

درخت چهاربیخ ؛ کنایه ازدنیاست به اعتبار چهار ارکان یا به اعتبار چهار عنصر.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مدرار: ( در زبان عربی ) ابری که نیک بارد؛. ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ساریه: ( در زبان عربی ) ابری که بشب آید؛. ( دهار ) . ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سحایب: ( در زبان عربی ) ابریهای کشیده ؛. ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سحایب: ( در زبان عربی ) ابرهای کشیده ؛. ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اصباره: ( در زبان عربی ) ابر های سپید؛. یعالیل. حناتم. ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حناتم: ( در زبان عربی ) ابر های سپید؛. یعالیل. اصباره. ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

یعالیل: ( در زبان عربی ) ابر های سپید؛. حناتم. اصباره. ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حاملات: ( در زبان عربی ) ابر های پرآب ؛. ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ارمیه: ( در زبان عربی ) ابرهای بزرگ ؛. ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اسقیه: ( در زبان عربی ) ابرهای بزرگ یا ابرهای با باران ؛. ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بجس: ( در زبان عربی ) ابرهای آب ریز؛. ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

معصرات: ( در زبان عربی ) ابرهایی که باران دارند؛. ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خروج: ( در زبان عربی ) ابری پراکنده ؛. ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سجام: ( در زبان عربی ) ابری بارنده ؛. ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مجلجل: ( در زبان عربی ) ابر با رعد؛ ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زعبج: ( در زبان عربی ) ابر تنک ؛. ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ضباب: ( در زبان عربی ) میغ نرم یا ابری تنک همچون دخانی یا غباری ؛. ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

طریم: ( در زبان عربی ) ابری ستبر توبرتو؛. ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

حمل: ( در زبان عربی ) ابری سیار یا ابری بسیارآب ؛. ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

َلمی: ( در زبان عربی ) ابری سیاه کثیف ؛. ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ثر: ( در زبان عربی ) ابری سیاه ؛. ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مُزن: ( در زبان عربی ) ابری سپید؛. ( دهار ) . مُزنه. ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مُزنه: ( در زبان عربی ) ابری سپید؛. ( دهار ) . مُزن. ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مدرار: ( در زبان عربی ) ابری که با رعد و برق باشد؛. عراص. ابری ریزان ؛. عزاف ( دهار ) . ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عزاف: ( در زبان عربی ) ابری که با رعد و برق باشد؛. عراص. ابری ریزان ؛ مدرار. ( دهار ) . ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عراص: ( در زبان عربی ) ابری که با رعد و برق باشد؛. عزاف. ابری ریزان ؛ مدرار. ( دهار ) . ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

روائح: ( در زبان عربی ) ابری که شبانگاه آید؛. سواری. ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

سواری: ( در زبان عربی ) ابری که شبانگاه آید؛. روائح. ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بواکر: ( در زبان عربی ) میغهای بامدادین ؛ غوادی. ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

غوادی: ( در زبان عربی ) میغهای بامدادین ؛. بواکر. ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کسف: ( در زبان عربی ) ابری با پاره های بزرگ ؛ میغ. قلع. ؛. ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

قلع: ( در زبان عربی ) ابری با پاره های بزرگ ؛ میغ. کسف. ؛. ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

میغ: ( در زبان عربی ) ابری با پاره های بزرگ ؛قلع. کسف. ؛. ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مخیله: ( در زبان عربی ) ابری که امید باران در آن باشد؛. ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نَمر: ( در زبان عربی ) ابر پلنگ رنگ ؛. ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

معصر: ( در زبان عربی ) ابر نزدیک بباریدن ؛. . ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

رباب: ( در زبان عربی ) ابر پاره کوچک در قطعه دیگر آویخته. ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

مزن: ( در زبان عربی ) ابری سفید؛. صبیر. ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

صبیر: ( در زبان عربی ) ابری سفید؛. مزن. ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

قزع: ( در زبان عربی ) ابری با پاره های کوچک ؛. طخرور. ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

طخرور: ( در زبان عربی ) ابری با پاره های کوچک ؛. قزع. ( لغتنامه دهخدا )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حبی: ( در زبان عربی ) ابری که چون کوه پدید آید قبل از پراکنده شدن. ( لغتنامه دهخدا )