پیشنهاد‌های علی باقری (٣٨,٣٣٧)

بازدید
٢٦,٢٤٢
پیشنهاد
١

آب چیزی را گرفتن: آب موجود در آن را با فشار دادن بیرون آوردن. ( آب پرتقال را بگیر. آب لباس ها را گرفتم ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

آب جایی را کشیدن: آب آن را خالی کردن ( آب چاه را کشید و ریخت توی حوض. ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

آب جایی را خوردن:[ کنایی] در آنجا بودن؛ در آنجا اقامت داشتن ( وقتی یک فصل آب شهر را خورد دیگر ده را پسند نمی کند. ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ ف ...

پیشنهاد
٠

آب توی /در لانه مورچه ریختن [کنایی] هنگامه و ازدحام پدید آوردن. مثل اینکه آب توی لانه مورچه ریخته باشند کوچه پر شداز جمعیت. ) ( صدری افشار، غلامحسی ...

پیشنهاد
٠

آب پس دادن: تراوش کردن آب، نم پس دادن. ( رادیاتور آب پس می دهد ) . ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

آب به کرت اول بودن:[ کنایی] در آغاز کار یا در همان وضع اولیه باقی بودن. ( بعد از این همه دوندگی هنوز آب به کرت اول است و از محصول و درآمد خبری نیست. ...

پیشنهاد
٠

آب به شرط آخر بودن:[کنایی] پایان کار بودن ( این مجله ای که من می بینم آبش به کرت آخر است و همین روزها تعطیل می شود. ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهن ...

پیشنهاد
٠

آب از چشمه گل آلود بودن:[کنایی] کار از بنیاد خراب بودن. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
١

آب از آب تکان نخوردن:[ مجازی] حادثه ای روی ندادن ( یک سال تمام مدرسه را اداره کرد و آب از آب تکان نخورد. ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فارسی معاص ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آب لاباراک: محلول هیپوکلریت سدیم که ز نگ زده است. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آب سبک: آبی که فاقد نمک های قلیایی خاکی است؛ آب گوارا؛ آب خشک؛ آب نرم. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آب سَبیل: آبی که به رایگان و برای کسب ثواب در اختیار مردم قرار می گیرد. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آب خورشت: بخش آبکی خورشت، شامل آب، روغن و مایعات دیگر ( مانند آب گوجه فرنگی، آبغوره و جز آنها ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آب خضر: نوعی مهره زرد رنگ که زنان بر دست یا گردن می آوزند [مجازی] نوشابه الکلی. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آب تنباکو: آبی که تنباکو را در آن خیسانده اند. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آب توبه: آبی که به نیت توبه بر سر شخص گناهکار می ریزند. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آب تربت: آبی که در آن اندکی خاک تربت محلول می کنند و برای شفا به بیمار یا برای آمرزش به محتضر می دهند. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آب پاکی: آخرین آب که برای تطهیر بر چیزی می ریزند. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آب باتری: اسید سولفوریک رقیق که به عنوان الکترولیت در باتری به کار می رود. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آب انجیر: آبی که در آن انجیر خشک را خیسانیده اند. [ نامتداول] عصاره انجیر، شیره انجیر که از فشردن آن به دست می آید. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ ف ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آب اماله: آب صابون، جوشانده گل ختمی یا ملّین دیگر ی که برای تنقیه به کار می رود. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

سنگ قلاب کردن:[ مجازی] از سر باز کردن و به جای دیگر فرستادن ( برای اینکه دیگر فضول نکند او را سنگ قلاب کردند به خاش ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سنگرویان:/sangruyān/: اسم، تیره ی کوچکی از گیاهان دو لپه ای پیوسته گلبرگ علفی پایا، با برگ های به طرف خارج برگشته، سه گلبرگ و سه کاسبرگ، ۲تا ۹ پرچم و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سنگروی:/sangruy، - ان/: اسم. گیاه تابستانی از تیره سنگ رویان با ساقه چوبی، برگ های سوزنی صاف و گل های سرخ رنگ و بی دمگل ( صدری افشار، غلامحسین، فرهن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سنگر گرفتن: قرار گرفتن در داخل یا در پشت سنگر ( پشت خاکی سنگر گرفتیم ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سنگر انفرادی: سنگری که تنها یک تن از آن بهره می گیرد. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سنجر اجتماعی: سنگری که گروهی در آن پناه می گیرند. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

سنگپوز/sangpuz/، ها. اسم:[زمین شناسی] پیش آمدگی کمابیش بلند و باریک خشکی در آب. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سنگارد:/sangārd/: اسم [زمین شناسی] مواد سنگی بسیار ریز که از سایش یخچال ها به وجود می آید. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
١

سنگ کسی یا چیزی را به سینه زدن:[ مجازی] به سود یا به خاطر آن تلاش کردن ( تو هم سنگ خودت را به سینه می زنی ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فارسی معا ...

پیشنهاد
٠

سنگ سر راه کسی شدن:[ مجازی] مانع کار یا پیشرفت او شدن ( او نمی خواست سنگ سر راه پیشرفت من باشد. ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

سنگ روی یخ شدن:[ کنایی] ناکام و سرشکسته شدن ( با کاری که تو کردی من سنگ روی یخ شدم ) به همین قیاس: سنگ روی یخ کردن. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ ف ...

پیشنهاد
٠

سنگ روی سنگ بند نشدن/ نماندن:[کنایی] وضع بسیار آشفته بودن. ( اگر نیروی انتظامی تن به کار ندهد سنگ روی سنگ بند نمی شود. ) ( صدری افشار، غلامحسین، فر ...

پیشنهاد
٠

سنگ روی چیزی گذاشتن:[ کنایی آن را رها کردن و ترک کردن.

پیشنهاد
٠

سنگ خود را با کسی واکندن:[مجازی] بحث یا معامله خود را با کسی تمام کردن. ( باید یک روز بنشینیم و سنگ هامان را وا بکنیم ) ( صدری افشار، غلامحسین، فره ...

پیشنهاد
٠

سنگ را بستن و سگ را گشودن:[ کنایی] کار وارونه و ناروا کردن. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

سنگ تمام گذاشتن:[مجازی] کاری را به خوبی و تمام و کمال انجام دادن ( او در دوستی سنگ تمام گذاشت ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
١

سنگ به شکم خود بستن:[مجازی] گرسنگی کشیدن و در برابر تنگدستی بردباری کردن. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

سنگ به ترازوی کسی نگذاشتن:[کنایی] به او اعتنا نکردن ( کسی سنگ به ترازوی او نمی گذاشت. ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

سنگ بزرگ برداشتن:[ کنایی] دست به کاری دشوار و معمولاً ناممکن زدن. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

سنگ انداختن جلوی پای کسی:[کنایی] برای او مانع تراشیدن ( مرتب جلو پایم سنگ می انداختند. ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

سنگ انداختن به چیزی: آن را با پرتاب سنگ زدن ( به شیشه ی مردم سنگ نینداز )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سند انتقالی:[بانکداری] سندی که انتقال مبلغی را از حسابی به حساب دیگر نشان می دهد. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سنجه شناسی:/sanješenās/اسم: دانش وزن ها و مقدارها، دانش کمیت ها و وسیله هایی که برای اندازه گیری به کار می رود اندازه شناسی. ( صدری افشار، غلامحسین ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سنجاق کش:/sanjāqkeš، - ها /: اسم. اسباب شبیه گیره، با دو فک نوک تیز، برای کندن سنجاق از کاغذ و مانند آن. سوزن کش. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فار ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سنجاق ته گرد/sanjāqtahgerd/، ها:اسم. سنجاقی به شکل میخ نازک، کوچک و نوک تیز، سوزن ته گرد. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سنجاب ها/sanjābhā/: اسم، تیره ای از پستانداران راستهٔ جوندگان، دارای انواع درختی و زمینی که از علف ها، دانه ها، به ویژه گردو فندق و مانند آنها تغذیه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سنبه نشان؛/sombenešān, sonbe - /: اسم، سنبه نوک تیزی که برای نشانه گذاری روی فلیز به کار می رود. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

سنبه کسی پرزور بودن:[ مجازی] مهاجم و سازش ناپذیر بودن ( سنبه رئیس خیلی پرزور بود ناچار من کوتاه آمدم ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

سنبه را پر زور دیدن:[ مجازی] با مقاومت یا نیروی زیادی روبرو شدن. ( تا سنبه را پر زور دید از در آشتی درآمد. ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فارسی مع ...