پیشنهادهای علی باقری (٢٩,٨٨٣)
خیط کاشتن: [عامیانه، اصطلاح] خطا کردن.
خیک آسمان پاره شدن : [عامیانه، کنایه ] کنایه از بارش تند و سیل آسا.
خیک کسی پر بودن : [عامیانه، کنایه ] سیر بودن.
خیک باد: [عامیانه، اصطلاح] باد کرده، شکم آورده، آبستن.
خیک محمد: [عامیانه، کنایه ] آدم چاق و فربه.
خیکی: [عامیانه، کنایه ] آدم چاق و فربه.
خیلی آب خوردن: [عامیانه، کنایه ] گران تمام شدن، هزینه ی سنگین داشتن.
خیمه شب بازی درآوردن: [عامیانه، کنایه ] ادا و اطوار در آوردن، حیله و تزویر به کار بردن، خلاف واقع جلوه دادن.
خشکه پز: [عامیانه، اصطلاح] نانوایی که نان هایی از قبیل نان روغنی، قندی، شیرمال، پنجه ای و مانند آن ها می پزد
آب از دستش نمی چکد:بسیار ممسک و خسیس است. کنایه از بسیار خسیس و لئیم بودن.
یک سر داره و هزار سودا: کنایه از مشغله بسیار داشتن.
نه سر پیاز بودن نه ته پیاز: کنایه از هیچ دخالتی یا حق دخالتی در کاری نداشتن.
حلاج بی مزد:کنایه از کسی که کار بی مزد انجام دهد، بیگار.
دندان نمودن:تهدید کردن بیهقی می نویسد:امیر جواب فرستاد که …. علی مرا به کار است شغل های بزرگ را و این مالشی و دندانی بود که بدو نموده آمد.
کار حضرت فیل است:در گفتار عامه و معمولا به مزاح؛ کاری بسیار دشوار است.
قیمت خون باباش می گوید:نهایت گران بها می گذارد.
قسمت را باور کنم یا دم خروس را ؟:ظاهر و مشهود یا ادله برخلاف انکار و ادعای تو است.
کار که رسید به چانه عروس را ببین به خانه: چون کار معامله ای به چانه زدن رسید آن را انجام شده بدان
قبای بعد از عید برای گل منار خوب است :هر چیزی در زمان معین به کار آید و مفید است. ما در ترکی ضرب المثلی داریم که می گوید : طویدان سؤرا طویانا اولماز ...
گوش بر در داشتن: انتظار ورود کسی را بردن در منظومه ویس و رامین آمده است: چنان گوشم به در چشمم به راه است تو گویی خانه ام زندان و چاه است
کوچه آشتی کنان:کوچه تنگ که دو تن از آن به سختی گذرند.
کف دستم بو نکرده بودم:غیب نمی دانستم.
کار نباشد زرنگ است:به مزاح یعنی تنبل است.
خشک زدن: [عامیانه، کنایه ] مات و مبهوت ماندن.
خشک خشک توش کردن : [عامیانه، کنایه ] در مقابل کسی شدت عمل به خرج دادن، کسی را سخت آزردن.
خشک شدن قر در کمر : [عامیانه، کنایه ] به پایان نرساندن خودنمایی و جلوه گری.
خشک شدن شیر کسی : [عامیانه، کنایه ] به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند.
خشکه بی آب : [عامیانه، اصطلاح] نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند.
خشتک دراندن : [عامیانه، کنایه ] نگا. خشتک پاره کردن
خشت به قالب زدن: [عامیانه، کنایه ] نگا. خشت انداختن
خشتک پاره کردن: [عامیانه، کنایه ] قیامت به پا کردن، داد و بی داد کردن، رسوا کردن، شدت عمل نشان دادن
خش افتادن: [عامیانه، اصطلاح] خراش افتادن. مخصوصا روی ( CD )
خشت انداختن : [عامیانه، اصطلاح] لاف زدن، گزافه گفتن
خزانه کردن: [عامیانه، اصطلاح] نشاء و قلمه ی درختی را در زمین کاشتن تا پس از سبز شدن در جای دیگر بنشانند.
خرید خدمت: [عامیانه، اصطلاح] فروختن خدمت کارمند به اداره، پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی.
خرید و فروش کردن: [عامیانه، کنایه ] بازرگانی کردن، سوداگری کردن.
خروس قندی : [عامیانه، اصطلاح] آب نباتی به شکل خروس.
خروس کسی خواندن : [عامیانه، کنایه ] شاد و شنگول بودن، روزگار بر وفق مراد بودن.
خروس بی محل : [عامیانه، کنایه ] وقت نشناس، کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند.
خر گرفتن کسی : [عامیانه، کنایه ] کسی را احمق حساب کردن.
خر لنگ خود را به منزل رساندن: [عامیانه، کنایه ] با وجود سختی کار را به پایان رساندن.
خر گردن : [عامیانه، اصطلاح] گردن کلفت، بی عار.
خر کسی رفتن: [عامیانه، کنایه ] دارای اهمیت و اعتبار بودن.
خِر کسی را گرفتن: [عامیانه، کنایه ] نگا. خر کسی را چسبیدن.
خر کسی را نعل کردن: [عامیانه، کنایه ] رشوه دادن، سبیل کسی را چرب کردن، راضی کردن.
خر کسی از کرگی دم نداشتن : [عامیانه، ضرب المثل ] از حق خود گذشتن، از حرف خود برگشتن.
خِر کسی را چسبیدن : [عامیانه، کنایه ] گریبان کسی را گرفتن و چیزی از او طلب کردن.
خر کریم را نعل کردن: [عامیانه، ضرب المثل ] رشوه دادن، راضی کردن.
خر کسی از پل گذشتن: [عامیانه، ضرب المثل ] گره کار باز شدن، از گرفتاری خلاص شدن.
خر غلت زدن : [عامیانه، کنایه ] مانند خر بر خاک غلتیدن.