پیشنهاد‌های علی باقری (٣٩,٦٨٦)

بازدید
٢٩,٣٠٥
تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- بر آن دل ؛ بر آن عزم. بر آن اراده. رجوع به همین ترکیب ذیل �بر� شود. || عزیز. نیازی. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چشم و دل ؛ عزیز. نیازی : که فغفور چشم و دل ساوه شاه ورا دید خواهد همی بی سپاه. فردوسی.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به دل خود ؛ به میل خود. سرخود : هر کس که به دل خود سکه سازد و بر سنگ نهد گناهکار و کشتنی باشد. ( تاریخ مبارک غازانی ص 289 ) . در بازارهای اوردو و شهر ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دل کردن ؛ رغبت کردن. ( آنندراج ) : جای به دل نشینی آنجا ندیده است کی دل کند خدنگ تو کز دل گذر کند. تأثیر ( از آنندراج ) .

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ای دل ؛ ای نفْس من ! ای من ! ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . خطاب شاعران به دل مبتنی بر این عقیده است که انسان از ماده و روح تشکیل یافته و انسان واقعی روح ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دلا ؛ ای دل : دلا کشیدن باید عتاب و ناز بتان رطب نباشد بی خار و کنز بی مارا . فرالاوی. دلا تا بزرگی نیاید بدست بجای بزرگان نشاید نشست. نظامی. دلا ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یکدل بودن ؛ همرای و همداستان بودن : و همان آلتونتاش یگانه راست یکدل می باشد. ( تاریخ بیهقی ) . مرا نصرت ایزدی حاصلست که رایم قوی لشکرم یکدلست. نظام ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یکدل شدن ؛ صمیمی شدن. متحدو همراه شدن : تو با دوست یکدل شو و یک سخن که خود بیخ دشمن برآید ز بن. سعدی.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نرم دل شدن ؛ رام شدن. به رحم آمدن. رجوع به نرم دل در ردیف خود شود. نرم دل شدن ؛ رام شدن. به رحم آمدن : جهاندار دارای جوشیده مغز نشدنرم دل زآن سخنها ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نرم دلی کردن ؛ ترحم نمودن. رجوع به نرم دل در ردیف خود شود.

پیشنهاد
٠

نزدیک بودن دل به کسی ؛ مهر و محبت به وی داشتن : دل نزدیک باشد؛ بعد مکانی در دوستی زیان و خلل نیارد. ( امثال و حکم دهخدا ) .

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نازک بودن دل ؛ مهربان بودن آن. حساس بودن آن : هرکه نازک بود دل یارش گو دل نازنین نگه دارش. سعدی. چندین هزار شیشه دل را به سنگ زد افسانه ای است اینک ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

موم شدن دل ؛ نرم شدن آن : ز رحمت دل پارسا موم شد که آن دزد بیچاره محروم شد. سعدی. رجوع به موم شدن شود.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

میان دل ؛ اسود. سوداء. ( دهار ) . سویداء. صمیم. حبةالقلب.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

میانه دل ؛ سوداء. سویدا. ( دهار ) .

پیشنهاد
٠

مشغول گشتن دل ؛ نگران شدن : شاه دیر از آب بیرون آمد اراقیت را دل مشغول گشت. ( اسکندرنامه ، نسخه سعید نفیسی ) .

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

موبددل ؛ که دلی چون دل موبد دارد.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گوش دل گشودن ؛ از ته دل گوش دادن. رجوع به این ترکیب ذیل گشودن شود. گوش دل گشودن ؛ از ته دل گوش دادن. کاملا" توجه و دقت کردن : نشنود گفتارهاشان جز کس ...

پیشنهاد
٠

- مشغول بودن دل ؛ نگران بودن : گفت ابوبکر دبیر بسلامت رفت. . . و دلم از جهت وی مشغول بود فارغ شد. ( تاریخ بیهقی ) .

پیشنهاد
٠

مشغول کردن دل ؛ سرگرم کردن خویش : دل به بیهوده ای مکن مشغول که فلان ژاژخای می خاید. ناصرخسرو.

پیشنهاد
٠

گواهی ( گوائی ) دادن دل ؛ شهادت دادن دل. احساس کردن و دریافتن کاری پیش از وقوع آن : همی داد گفتی دل من گوائی که باشد مرا روزی از تو جدائی بلی هرچه خو ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گم کرده دل ؛ کسی که دل خود را گم کرده است. کسی که دل خود را در راه معشوق از دست داده است. رجوع به این ترکیب ذیل گم کرده شود. من باری از تو برنتوانم ...

پیشنهاد
٠

گرم کردن دل کسی را ؛ با اومهر ورزیدن. دوستی کردن. رجوع به این ترکیب ذیل گرم کردن شود. - گسسته دل ؛ آزرده دل. رجوع به گسسته دل در ردیف خود شود.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- گشاد بودن دل ؛ فراخ بودن آن. با بذل و بخشش بودن. رجوع به فراخ بودن دل در همین ترکیبات شود. - || مقید نبودن : دل حاشیه نشین گشاد است. رجوع به این ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گشادن دل ؛ شاد شدن دل. غم دل رفتن : چون خوابی نیکو که دیده آید. . . دل بگشاید. . . ( کلیله و دمنه ) . همچو آن قفل که از حرف کلیدش باشد دایم از حرف گ ...

پیشنهاد
٠

گرم داشتن دل کسی را ؛ دلجوئی کردن از او. مهر ورزیدن به وی. تسلّی دادن به او. رجوع به این ترکیب ذیل گرم داشتن و گرم کردن شود.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گرفتگی دل ؛ اندوه و غم داشتن. رجوع به این ترکیب ذیل گرفتگی شود.

پیشنهاد
٠

کین دردل داشتن ؛ در اندیشه دشمنی و انتقام بودن : بر آن برنهادند یکسر سخن که در دل ندارند کین کهن. فردوسی.

پیشنهاد
٠

کینه از دل بشستن ؛ زدودن کینه از دل : سر نامه کرد آفرین از نخست بر آنکس که او کینه از دل بشست. فردوسی.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گرد آوردن دل ؛ دل به کاری گماشتن. جمعیت خاطر داشتن. رجوع به گرد آوردن شود.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کعبه کردن دل ؛ کنایه از توجه کردن به دل. ( از برهان ) ( از آنندراج ) .

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کفیده دل ؛ شکافته دل : کفیده دل و بر لب آورده کف دهن باز کرده چو پشت کشف. نظامی.

پیشنهاد
٠

کندن دل از کسی ( چیزی ) ؛ دست کشیدن از آن : یک روز صرف بستن دل شد به آن و این روز دگر به کندن دل زین و آن گذشت. کلیم.

پیشنهاد
٠

کباب از دل درویش خوردن ؛ کنایه از ربودن مال بی نوا به ستم ْ نفعِ خویش را. رجوع به این ترکیب ذیل کباب شود.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کباب شدن ( بودن ) دل ؛ سوختن دل. متأثر بودن ( شدن ) : خجسته بادت و فرخنده مهرگان و به تو دل برادر شاد و دل عدوت کباب. فرخی. رجوع به کباب در ردیف خ ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کشیدن دل ؛ ربودن آن. جذب کردن دل : بی گفت و گوی زلف تو دل را همی کشد با زلف دلکش تو کرا روی گفت و گوست. حافظ.

پیشنهاد
٠

کام دل اندر کام شکستن ، کام دل برآوردن از کسی ، کام دل برگرفتن ، کام دل جستن ، کام دل خواستن ، کام دل روا بودن ، کام دل یافتن ، کام و هوای دل ، بکام ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کام دل ؛ مطلوب نفس. هوای نفس : نایافتن کام دلت کام دل تست پس شکر کن از عشق که کامت نرسانید. خاقانی. رجوع به کام دل ذیل کام شود.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قوت دل ؛ ذمآء. ( منتهی الارب ) . به مجاز، شجاعت. دلاوری.

پیشنهاد
٠

کار کردن غم در دل ؛ تأثیر کردن آن در دل : که این غم در دل من کار کرده ست تنم چون نرگس بیمار کرده ست. نظامی. رجوع به کار کردن در ردیف خود شود.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فرزانه دل ؛ با دلی خردمند. عاقل و هوشمند : ز گفتار فرزانه دل مرد پیر سخن بشنو و یک بیک یادگیر. فردوسی.

پیشنهاد
٠

قرار گرفتن دل ؛ آرام گرفتن آن. آسوده گشتن دل : از هر وثاق ده غلامی یک غلام سوار باشد و با سرهنگان رود تا دل ما قرار گیرد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 359 ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قرص بودن دل ؛ در اصطلاح عامیانه ، مطمئن بودن.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فراغ دل ؛ فراغ خاطر. آسودگی خاطر : دوستان ما. . . دانند که روزگار با من و فراغ دل کرانه خواهد کرد. ( تاریخ بیهقی ) . گفت [ مسعود ]. . . آنچه. . . به ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فراخ گشتن دل ؛ شاد شدن.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فراغت دل ؛ آسودگی خاطر : رسول فرستادیم نزدیک برادر. . . که اندر دل آن صلاح ذات البین بود. . . و فراغت دل هزارهزار مردم. ( تاریخ بیهقی ) . ملوک روزگار ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فراخ بودن دل ؛ وسعت داشتن آن. کنایه از بذل و بخشش داشتن : مرا غم آید اگرچه مرا دل است فراخ زمان دادن و بخشیدن بدان کردار. فرخی. - امثال : دل میانج ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فراخ شدن دل ؛ گشاده شدن آن. شاد شدن آن.

پیشنهاد
٠

ضعف رفتن دل برای کسی ( چیزی ) ؛ سخت خواهان او شدن. رجوع به این ترکیب ذیل رفتن شود. - || احساس گرسنگی شدید کردن. ضعف رفتن دل برای کسی ؛ سخت خواهان ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صید شدن دل ؛ عاشق و گرفتار شدن. ( از ناظم الاطباء ) .