پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٨٨٣)

بازدید
١٣,٥٣٨
تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صبح پیری ؛ آغاز پیری : صبح پیری چو گشت دیده گداز عینک دیده دیده دل ساز. مکتبی.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صبح امید ؛امید که چون سپیده صبح باشد، صبح مراد : صبح امید گشته ساقی بزم قدح آفتاب می باید. حسن هروی.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صبح پگاه ؛ صبح زود.

پیشنهاد
٠

مثل خرس تیرخورده ؛ کنایه از حدت عصبانیت است. ( یادداشت بخط مؤلف ) .

پیشنهاد
٠

ستاره بروزکسی نمودن ؛ کیفری سخت به او دادن. بادافره کار زشت او را بدو دادن. ( امثال و حکم ) . روز او را بشب بدل کردن. روز او را تیره و تار کردن. روز ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ستاره همت ؛آنکه همت بلند دارد : آسمان سترا ستاره همتا من ترا قیدافه همت دیده ام. خاقانی.

پیشنهاد
٠

در هفت آسمان یک ستاره نداشتن ؛ درویش بودن. مفلس بودن.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ستاره قلندران ؛ آفتاب. ( برهان ) ( آنندراج ) ( رشیدی ) ( ناظم الاطباء ) .

پیشنهاد
٠

ستاره کاروان کش ؛ شباهنگ. رجوع به شباهنگ شود.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ستاره سحر ؛ ستاره زهره که در آخر شب طلوع کند و گاهی به وقت شام نمایان شود. ( آنندراج ) . ستاره بام. ستاره صبح : چون شب دین سیه و تیره شود فاطمیان صبح ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ستاره سینما ؛ هنرپیشه درجه اول سینما. هنرپیشه ای که در فیلمهای معروف ، مشهور شده باشد.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ستاره دمدار ؛ رجوع به ستاره دنباله دار و ذوذنب شود.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ستاره زمین ؛ کنایه از سنگ طلق باشد و آن سنگی است مانند آینه براق و شفاف که پرده پرده از روی هم برمی خیزد. ( برهان ) .

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ستاره پستان ؛ سیاهی که بر سر پستان زنان است. ( مؤلف ) . سنجاقک.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ستاره خوبان ؛ سرآمد زیبایان. آنکه از همه زیباتر باشد. که از دیگر زیبایان ممتاز باشد : ایا ستاره خوبان خلخ و یغما بدلبری دل ما را همی کنی یغما. معزی.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ستاره بی روشن ؛ ترجمه کوکب ثابت است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) .

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ستاره پرست ؛ آنکه ستاره را ستایش کند.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ستاره بام ؛ ستاره صبح. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به ستاره سحر و ستاره صبح شود.

پیشنهاد
٠

روز کسی به شب کشیدن: تمام شدن آن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۱۳ ) .

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شب مدحرج ؛ زاج مایل به استداره. ( تحفه حکیم مؤمن ) .

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شب مشقق ؛نام نوعی از زاج است. ( تذکره داود ضریر انطاکی ص 314 ) .

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شب منجانی ؛ آن بود که صباغان بکار برند. ( از ترجمه صیدنه بیرونی ) . || نوعی از بیماری.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شب القلی ؛ قلی مصاعد است. ( تحفه حکیم مؤمن ) . قلی مصاعد. ( فهرست مخزن الادویه ) . - شب اللیل ؛ نام نباتی است. ( از اقرب الموارد ) . ظاهراً نام گل ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شب زفر ؛ نوعی از زاج است مرطوب و زودشکن با بوی زفر و با زهومت. ( از تذکره داود ضریر انطاکی ص 314 ) .

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شب الاساکفة ؛ قلی مصاعد است. ( تحفه حکیم مؤمن ) . و آن را به فارسی کفشکر گویند. ( فهرست مخزن الادویه ) .

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شب الصباغین ؛قلی است. ( تحفه حکیم مؤمن ) . رجوع به قلی شود.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- شب العصفر ؛ قلی مصاعد است. ( تحفه حکیم مؤمن ) .

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شب ازرق ؛ گوگرد مس است. ( از متن اللغة ) . کات کبود. الشبة الزرقاء.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

نصف شب ؛ نیمشب. آن زمان که نیمی از شب بگذرد اصطلاحاً ساعت 12 شب چون مبداء را ظهر گیرند یا ساعت 24 چون مبداء را از خود نیم شب شب قبل بحساب آرند. رجوع ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- گیسوی شب ؛ کنایه از تاریکی شب : یک مثالت در ولایت روی وموی قنبر است کز سوادش گیسوی شب را معنبر کرده اند. جمال الدین سلیمان.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- میرشب ؛ رئیس عسس و شبگرد. داروغه.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- فرزندان شب ؛ اشخاصی که اعمال خود را در تاریکی بجا می آورند فرزندان شب خطاب شده اند. امثال سلیمان : 7:9. اول تسالونیکان 50:5 - 7. ( قاموس کتاب مقدس ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شب شراب ؛ شبی که در آن می نوشند. شب باده خواری : براحت نفسی رنج پایدار مجوی شب شراب نیرزد ببامداد خمار.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- شب فراق ؛ شب جدایی. شب هجران. و رجوع به شب جدایی شود : شب فراق نخواهم دواج دیبا را که شب دراز بود خوابگاه تنها را. سعدی.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- شب سیاه ؛ کنایه از شب تاریک است : مکنید دردمندان گله از شب جدایی که من این صباح روشن ز شب سیاه دارم. سعدی. - || کنایه از ریش است که بر عارض و صو ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شب دیجور ؛ شب تاریک و تار و تیره : من دانم و دردمند بیدار آهنگ شب دراز دیجور.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- شب جدایی ؛ شب فراق. شب دوری : تو خود ای شب جدایی چه شبی بدین درازی بگذر که جان سعدی بگداخت از نهیبت.

پیشنهاد
٠

شب پنبه دانه ، دُر می نماید. نظیر: شب گربه سمور می نماید.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بَرهما ( Brahmā ) : به معنای قائم بالذات و ازلی و ابدی . رجوع شود به ( توفیقی ، حسین ، آشنایی با ادیان بزرگ ، 1398: 34 )

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تحمیل :پیغام ، پیغام دیکته شده . ( ( رسول بیامد و نامه ای قریب یک دسته کاغذ منصوری پیوسته و درهم پیچیده و مهر کرده پیش سلطان محمود نهاد و گفت: امیر ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کاغذ منصوری : یکی از اصطلاحات مربوط به اندازۀ کاغذ است . به قول قلقشندی " قطع منصوری ( یک چهارم ذراع در پهنا ) برای فرمان های دیوانی " بوده است . . ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

منبیس:ننویس ، منویس ( ( و نامهٔ خود را به استعارت و آیات قرآن و اخبار رسول علیه السلام آراسته دار و اگر نامهٔ پارسی بود پارسی مطلق منبیس. . . ) ) ی ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پارسی مطلق :فارسی سره ، فارسی خالص ( ( و نامهٔ خود را به استعارت و آیات قرآن و اخبار رسول علیه السلام آراسته دار و اگر نامهٔ پارسی بود پارسی مطلق من ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خط گشاده :خوش خط ، واضح، روشنگر، بیانگر، بیان کننده ( ( پس پیوسته بچیزی نوشتن مشغول باش، بخط گشاده و مبین و سر بر بالا بهم دربافته ) ) یوسفی ، غلام ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خط مبین :خوش خط ، واضح، روشنگر، بیانگر، بیان کننده ( ( پس پیوسته بچیزی نوشتن مشغول باش، بخط گشاده و مبین و سر بر بالا بهم دربافته ) ) یوسفی ، غلامح ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کاتبی :نویسندگی ( ( گفت: هر روز شنبدی من در کاتبی خویش نقصان می بینم ) ) یوسفی ، غلامحسین ( 1372 ) ، گزیده قابوس نامه , عنصرالمعالی کیکاووس بن اسک ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شنبدی : شنبه "شنیدم که صاحب اسماعیل عَبّاد روزِ شنبدی در دیوان چیزی می نبشت " ( قابوس نامه )

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

آبخانه ؛ مستراح. آبشتگاه. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به آبخانه شود.

پیشنهاد
٠

مثل گوسفند سربریده ؛ چشمی گسیخته. ( امثال و حکم و دهخدا ج 3 ص 1480 ) .

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثل گوسفند ؛ احمق. ( امثال و حکم ج 3 ص 1480 ) .