پیشنهاد‌های علی باقری (٣٨,٢٧١)

بازدید
٢٦,٠٩٥
تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دگرسان گشتن ؛ دگرسان شدن. دگرگون شدن : مشیات خالق نگردددگوگون قضیات سابق نگردد دگرسان. عبدالوسع جبلی.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دگر شب ؛ شب دیگر. شب بعد از آن شب که از آن سخن داشته اند : دگر شب نمایش کند پیشتر ترا روشنائی دهد بیشتر. فردوسی. دگر شب چو برزد سر از کوه ماه به زن ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دگرسان ؛ دیگرسان. بسان دیگر. به گونه دیگر : اولش کردم تسلیم به حق باز تسلیم دگرسان چه کنم. خاقانی.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دگرره ؛ بار دیگر. دوباره : دگرره سر ازین اندیشه برکرد که از خامی چه کوبم آهن سرد. نظامی.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دگر سال ؛ سال دیگر. سال بعد. سال پس از سالی که از آن سخن رفته است : مردمان قصه فرستند ز صنعا بر او گر دگر سال وکیلش سوی صنعا نشود. منوچهری.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دگر روز ؛ دیگر روز. روز دیگر. روز بعد. فردا. روز بعد آن. روز بعد از روزی که از آن سخن داشته اند : دگرروز گشتاسب با موبدان ردان و بزرگان و اسپهبدان. ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دگر تا ؛ تای دیگر. دوم : یاقوتی جولاهه بمرد و دو پسر ماند یک تا بچه غر ماند و دگر تا بچه نر ماند. سوزنی.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آن دگر ؛ چیزی جز آنچه هست : هر دو یک گوهرند لیک بطبع این بیفسرد و آن دگر بگداخت. رودکی. تاجوران تاجورش خوانده اند وآن دگران آن دگرش خوانده اند. نظ ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حیات دگر ؛ حیات دوم. زندگانی نو : تو خود حیات دگر بودی ای زمان وصال دلم امید ندانست و در وفای تو بست. حافظ.

پیشنهاد
٠

بربسته دگر باشد و بررسته دگر ؛ فطری و طبیعی را بر مصنع و بر ساخته برتری باشد. ( امثال و حکم دهخدا ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دکه آدم گری ؛ دکان بهم رسیدن آدمی که عبارت از انسان است. ( آنندراج ) : با وجود هرزه گردیها که کردم نیست حیف بر سر بازار دوران دکه آدم گری. فوقی ( از ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دکل پسند ؛ آنکه دکل را پسندد. رجوع به دکل و نیز به دکل باز در همین ترکیبات شود. || ( اِ ) درخت تنه بزرگ عموماً، و نخل خرمای بزرگ تنه خصوصاً. ( لغت م ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دکل باز ؛ که امردان پرسال را دوست گیرد. آنکه با غلامان بیش سال و بزرگ جثه بازد. غلام باره که غلامان بزرگ دوست گیرد. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . غلام با ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دکل بازی ؛ عمل دکل باز. رجوع به دکل باز شود.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دکتر کلیسا ؛ عنوانی است که کلیسای کاتولیک رومی به بعضی از فضلای پیرو آن کلیسا اعطا کرده است. از شرایط نیل به این عنوان خدمات عمده به پیشرفت اصول عقای ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اموات احمر؛ کنایه از مقتولان و شهیدان. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . رجوع به میت شود.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دکان زدن ؛ بپای کردن مصطبه. سکو ساختن : دو صف سروبن دید و آبی و نار زده نغز دکانی از هر کنار. اسدی.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به دکان آمدن ؛ آماده فروش شدن. به بازار آمدن عرضه و فروش را : شد توت سپید و انگور رسید وآن توت سیاه آمد به دکان. بهار.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پنج دکان شرع ؛ کنایه از اصول دین و مذهب. رجوع به پنج دکان شرع در ردیف خود شود.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هفت دکان ؛ کنایه از هفت کشور در هفت اقلیم باشد. ( آنندراج ) : از این دو عقاقیر صحرای دلها در این هفت دکان گیائی نیابی. خاقانی.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دکان گشادن ؛ پهن کردن بساط : چوخلق جمله به بازار جهل میرفتند همی ز بیم نیارم گشاد دکان را. ناصرخسرو. - || آغازیدن به ارائه متاعی یا چیزی : چو بر ل ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دکان نهادن ؛ گشادن دکان. متاع عرضه کردن : بر طرف لب تو جان عیسی از نیل و بقم دکان نهاده. خاقانی. تا ظهوری در سخن دکان نهد رخصت شاه دکن می بایدم. ظ ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دکان واکردن ؛ گشادن دکان. دکان باز کردن. ( آنندراج ) : مهره گل گردد از گرد کسادی آفتاب هر کجا حسن گلوسوز تو دکان واکند. صائب ( از آنندراج ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دکان گردیدن ؛ کنایه از گرمی بازار و پرمایه بودن دکان. ( غیاث ) . رونق بازار و رواج یافتن متاع. ( از آنندراج ) : گشت سودای توام مایه سرگردانی آری از گ ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دکان گرفتن ؛ کنایه از رونق بازار. ( آنندراج ) .

پیشنهاد
٠

دکان گرم ساختن ؛ کنایه از رونق دادن بازار. ( از آنندراج ) : نهان شد شمع در فانوس و بی تاب است پروانه به تقریبی دکان خویش خوبان گرم می سازند. غنی ( ا ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دکان طبیب ؛ محل طبابت وی. دکه ای که پزشک در آنجا به درمان بیماران پردازد : درد فراق را به دکان طبیب عشق بیرون ز صبر چیست مداوا، من آن کنم. خاقانی.

پیشنهاد
٠

دکان گرد آوردن ؛ کنایه از رونق روز بازار و رواج یافتن متاع. ( آنندراج ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دکان گرد آوردن ؛ کنایه از رونق روز بازار و رواج یافتن متاع. ( آنندراج ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دکان گرداندن ؛ کنایه از رونق بخشیدن بازار و رواج دادن آن. ( از آنندراج ) : عیش را بازارگرم از گردش ساغر بود همچو ساقی کس نگرداند دکان زندگی. اشرف ( ...

پیشنهاد
٠

دکان به دولاب گشتن ؛ به مال دیگران خرید و فروخت کردن. ( آنندراج ) : خانه آبادبه معموری سیلاب کند تاجری را که به دولاب دکان می گردد. صائب ( از آنندرا ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دکان چیدن ؛ اشیاء را جداجدا چیدن تا هر کس هرچه خواهد فراگیرد. ( از آنندراج ) : ز سودایت نواگر گشته ام با این پریشانی دکان آرزو چیدم تماشا کن چها دارم ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دکانی رابستن ؛ کسبی را تعطیل کردن. متاعی را از رواج انداختن. ترک آن کار کردن : بغیر از زیان نیست در خودفروشی اگر سود خواهی ببند این دکان را. صائب.

پیشنهاد
٠

دکان کسی بربستن ؛ کسب او را از رونق انداختن : شهد لبهای تو دکان طبیبان بربست دست در دامن تیغ نگهت مرهم زد. نظیری ( از آنندراج ) .

پیشنهاد
٠

دکان کسی را تخته کردن ؛ مقابل دکان گشادن. ( از آنندراج ) . دست او را از شغلی یا نفعی یا امری کوتاه کردن. ( فرهنگ عوام ) : زلف بتان ز شانه دکان تخته م ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دکان بستن ؛ مقابل دکان گشادن و باز کردن. ( آنندراج ) : کمر بناز چو آن پرحجاب می بندد دکان جلوه گری آفتاب می بندد. تأثیر ( از آنندراج ) . ز ناتوانی ...

پیشنهاد
٠

دکان پهلوی دکان کسی باز کردن ؛ در اصطلاح عامه ، با کسی در کسب یا در هر کار دیگری رقابت کردن. ( از فرهنگ عوام ) .

پیشنهاد
٠

دکان در رو افتادن ؛ بر هم زدن دکان و بر هم شدن. ( آنندراج ) : ای سرشک دمبدم سهل است گر مفلس شدن داد خواهد گشت فرصت چون دکان در رو فتاد. مسیح کاشی ( ...

پیشنهاد
٠

دکان برتر گرفتن ؛ نظیر: تخته بر سر استاد زدن. ( امثال و حکم ) . روی دست برخاستن : بود شاگرد خرد یکچند لیک اکنون چو باد همتش زُاستاد برتر شد دکان برتر ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دکان برچیدن ؛ بر هم زدن دکان : ضرر و نفع چون دکان برچید یأس اندرحقیقت است امید. حکیم حاذق ( از آنندراج ) .

پیشنهاد
٠

آن دکان برچیده شد ؛ انتظار نفع پیشین حالا بی جاست. ( از امثال و حکم ) .

پیشنهاد
٠

دکان بالاتر گرفتن از کسی ؛ رواج و رونق بیشتر از کار آن کس به کار خود دادن. روی دست برخاستن : لعل او در دلبری استاد بود خط دکان زُاستاد بالاتر گرفت. ...

پیشنهاد
٠

دکان برانداختن ؛ بر هم زدن و از میان بردن دکان. جمع کردن دکان : تا یافت محک شب از سپیدی صراف فلک دکان برانداخت. خاقانی.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دکان بربستن ؛ دکان بستن : دکان بربند عیسی کاندرین کان مسیحائی کم از بیماریی نیست. طالب آملی ( از آنندراج ) .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دکان باز، دکان بسته ؛ اصطلاحاتی است که به دو نوع مؤسسه از لحاظ روش آنها در استخدام کارگر اطلاق میشود. کارخانه هاو مؤسسات صنعتی که فقط کارگران عضو ا ...

پیشنهاد
٠

دکان باز کردن ؛ گشادن دکان. ( آنندراج ) : اگر عشق دکان نمی کرد باز کجا خرج میگشت کالای ناز. ظهوری ( از آنندراج ) .

پیشنهاد
٠

در دکان کسی را بستن ؛ کار و کسب اورا تعطیل کردن. از رونق انداختن کسب و کار او : آفتابم بایدی با چشم درد تا طبیبان را دکان در بستمی. خاقانی. چون به ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دکان باز، دکان بسته ؛ اصطلاحاتی است که به دو نوع مؤسسه از لحاظ روش آنها در استخدام کارگر اطلاق میشود. کارخانه هاو مؤسسات صنعتی که فقط کارگران عضو ا ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دکان آرایی ؛ عمل آراستن دکان. - || کنایه از چرب زبانی و تکلف کردن در فروختن کالای سهل به بهای گران. ( آنندراج ) . تحسین و تعریف دکاندار از متاع و ک ...

پیشنهاد
٠

دکان آواره کردن ؛ بر هم زدن دکان و بر هم شدن. ( آنندراج ) : بهائی بیخودی را چار کرده دکان عقل و دین آواره کرده. بهایی ( از آنندراج ) .