پیشنهادهای علی باقری (٢٩,٨٨٣)
ماه قصب دوخته ؛ بمعنی ماه قصب پوش است که کنایه از شاهد کتان پوش است. ( برهان ) ( آنندراج ) .
ماه خانگی ؛ از اسمای محبوب. ( آنندراج ) . زنی زیبا که در خانه دارند. زن محبوب : ز ماه خانگی آن را که دیده روشن نیست جلای دیده ز گلگشت ماهتاب خوش است. ...
ماه خرگاهی ؛ کنایه از شاهد مهوش هم هست. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ) . کنایه از معشوق است. ( آنندراج ) . معشوقی که شایسته سراپرده شاهان است. زیباروی ...
ماه علم ؛ هلال مانندی که بر سر درفش نصب کنند. ماه درفش. و رجوع به ترکیب ماه درفش و ماهچه و ترکیبهای آن شود.
ماه گریبان ؛ قواره جیب و از تسمیه حال به محل آنچه دیده شود ازنحر در گریبان. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : در غم ماه گریبانت مرا هر شبی دامن پر از پ ...
ماه منجوق چتر ؛ قبه زرینه را گویند که بر سر چتر نصب کنند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . || کنایه از معشوق هم هست. ( برهان ) . معشوق و معش ...
مثل ماه سپر ؛ صورتی بی معنی. ( امثال و حکم ج 3 ص 1485 ) : با رای تو چو �ماه سپر� ماه آسمان با بأس تو چو شیر علم شیر مرغزار. رشید وطواط.
مثل ماه ؛ چهره بسیار نیکو. ( امثال و حکم ج 3 ص 1485 ) . دارای چهره سخت زیبا. عظیم جمیل. نهایت شکیل و قشنگ. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .
ماه و ستاره پریدن از پیش چشم ؛ کنایه از سیاه شدن پیش چشم و گیج شدن است براثر خوردن ضربه و اصابت سر به چیزی ؛ چنان یارو توی گوش من زد که جلوی چشمم ماه ...
ماه همیشه زیر ابر نماند ؛ حقیقت هرچند دیر، آشکار شود. ( امثال و حکم ج 3 ص 1395 ) .
مثل ماه نو ؛ انگشت نما. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . لاغر و نزار و ضعیف و باریک.
مثل ماه شب چهارده ؛ چهره بسیار زیباو درخشان. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .
ماه یمانی ؛ یعنی روی سرور کاینات صلی اﷲ علیه و آله و سلم. ( فرهنگ رشیدی ) . اشاره بر رخسار منور سرور کاینات ( ص ) . ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ) . چ ...
ماه هفت و هشت ؛ ماه شب پانزدهم. ( فرهنگ نوادرلغات کلیات شمس چ فروزانفر ) : برنشست آن شاه عشق و دام ظلمت بردرید همچو ماه هفت و هشت و آفتاب روز عید. م ...
ماه یکشبه ؛ همان ماه شکسته که گذشت. ( آنندراج ) . هلال. ماه نو. و رجوع به ترکیب ماه نو و ماه شکسته شود.
ماه نو کردن ؛ کنایه از ماه نو دیدن. ( آنندراج ) : می زند سی روزه شامش خنده ها بر صبح عید ماه را هرکس به روی دلربایی نو کند. مخلص کاشی ( از آنندراج ) ...
ماه منیر ؛ ماه ( قمر ) تابنده ( در حقیقت ماه مستنیر است ) . ( فرهنگ فارسی معین ) : ماه منیر صورت ماه درفش تست روز سپید سایه چتر بنفش تست. فرخی. پیش ...
ماه مستنیر ؛ ماه که کسب نور می کند. ماه نور گیرنده : رخسار آن نگار به گل بر ستم کند و آن روی را نماز برد ماه مستنیر. منجیک.
ماه مصنوعی ؛ قمر مصنوعی. رجوع به �ماهواره � شود.
ماه شکسته ؛ بمعنی هلال ، و خلخال ولعل و ابرو از تشبیهات اوست. ( آنندراج ) ( بهار عجم ) : جام شراب مرهم دلهای خسته است خورشید مومیایی ماه شکسته است. ...
ماه کامل ؛ ماه تمام. بدر. گرد ماه. پرماه.
ماه سی شبه ؛ به معنی ناچیز شده و محوگردیده و برطرف گشته باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) .
ماه شب چهارده ، بدر. گرد ماه. ماه تمام. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : موسی در وجود آمدی پسری چون ماه شب چهارده. ( قصص الانبیاء ص 90 ) . پسری بدیدند ...
ماه ده و چار ؛ پرماه. گردماه. ماه شب چهارده. ( فرهنگ نوادر لغات کلیات شمس چ فروزانفر ) : اختران را شب وصل است و نثار است و نثار چون سوی چرخ عروسی است ...
ماه سی روزه ؛ به معنی ماه بسیار باریک و هلال یک شبه. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . - || کنایه از معشوق بیمار و ضعیف هم هست. ( برهان ) ( ...
ماه در عقرب ؛ به وقت بودن ماه در اخیر برج عقرب ، کردن کار نیک ممنوع است. ( غیاث ) ( آنندراج ) . هنگام بودن قمر در برج عقرب که آن را نحس پندارند واز ا ...
ماه درفش ؛ ماهچه علم. چیزی به شکل ماه از فلزی که بر سر درفش کردندی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : ماه منیر صورت ماه درفش تست روز سپید سایه چتر بنفش ...
ماه دو هفته ؛ بدر. ماه تمام. ماه چهارده شبه. پرماه. گردماه : خیره گشت از خد او ماه دوهفته برفلک طیره شد از قد او سرو سهی در بوستان. یمینی.
ماه درست ؛ ماه وقتی که تمام روشن باشد. ماه تمام. بدر. پر ماه. گردماه. ( فرهنگ نوادر لغات کلیات شمس چ فروزانفر ) : ماه درست را ببین کو بشکست خواب ما ت ...
ماه چهار ( چار ) هفته ؛ ماهی است که بعد از بیست وهشت روز از غایت کاهیدگی باریک شود. ( آنندراج ) : چون ماه چار هفته رسیدم به بوی عید تا چارماهه روزه گ ...
ماه خرگاهی ( خرگهی ) ؛ ماهی را گویندکه در هاله باشد چه هاله را نیز خرگاه گویند. ( برهان ) . ماه هاله نشین ، چه خرگاه در جهانگیری به معنی هاله آمده. ( ...
ماه چهار ( چار ) هفته ؛ ماهی است که بعد از بیست وهشت روز از غایت کاهیدگی باریک شود. ( آنندراج ) : چون ماه چار هفته رسیدم به بوی عید تا چارماهه روزه گ ...
ماه چارده ؛ قمر چارده شبه. بدر. ماه دو هفته : سیاه چشما ماها من این ندانستم که ماه چارده را غمزه از غزال بود. خسروانی.
ماه چو ( چون ) شاخ گوزن ؛ کنایه از ماه باریک و خمیده است که ماه شب اول و شب دویم و شب سیم باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) .
ماه بر دو هفته ؛ ماه شب چهارده : ترک هزاران به پای پیش صف اندر هریک چون ماه بر دو هفته درفشان. رودکی.
ماه تمام ؛ ماه کامل ، بدر. ماه دوهفته. ماه چهارده شبه. ماه شب چهاردهم. پرماه. گردماه : بر سر هر نرگسی ماهی تمام شش ستاره بر کنار هر مهی. منوچهری.
گرفتن ماه ؛ خسوف. رجوع به خسوف شود.
ماه برآمدن ؛ طلوع کردن آن. پدیدار و نمایان گشتن آن. نمایان شدن آن از پس افق : ای ز عکس رخ تو آینه ماه شاه حسنی و عاشقانت سپاه هرکجا بنگری دمد نرگس هر ...
سوتی را دادن: اخطار را دادن به نفع دشمن یا رقیب یا طرف مقابل به معنی اینکه متوجه باش . برای مثال. : فروشنده ملکی را برای فروش با قیمت مشخص برای فروش ...
عروس مردنی را گردن خارسو نگذارید ؛ این چیز خود معیوب است ، عیبش را متوجه دیگری نسازید. ( فرهنگ عوام ) .
عروسی که خارسو ندارد، اهل محل خارسوی اویند ؛ زنی با بچه ای که صاحب و سالار ندارد همه کس در کار او مداخله و فضولی می کند. ( امثال و حکم دهخدا ) .
عروس شدم خلاص شدم ؛ اختیارم با خود شد و از قیدی که داشتم رستم. ( فرهنگ عوام ) .
عروس که به ما رسید شب کوتاه شد ؛ مدت بهره مندی از این نعمت بسیار کوتاه بود. ( فرهنگ عوام ) .
عروس حمام بر است ؛ نسیجی بی دوام لکن خوش ظاهر است. ( امثال و حکم دهخدا ) . پارچه ای خوش نما و بی دوام است. ( فرهنگ عوام ) . رجوع به �عروس حمام بر� در ...
کرسی عروس ؛ نام قضیه فیثاغورس است در هندسه. رجوع به شکل عروس شود.
گنج عروس ؛ در موسیقی ، نام یکی از تصنیفات باربد است. ( برهان ) . و رجوع به گنج عروس در ردیف خود شود.
عروس فلک ؛ کنایه از آفتاب جهان آراست. ( برهان ) ( آنندراج ) . عروس نه فلک. عروس چرخ. عروس چهارم. عروس روز : بل عروس فلک ببرّد دست کان نی مصر یوسف دگر ...
عروس قلندرها ؛ زن که از آشنا و غریب روی نپوشد. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .
عروس عرب ؛ کنایه از مکه معظمه است. ( برهان ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) . کعبه معظمه. ( غیاث اللغات ) : به خال و زلف ولب و حجله عروس عرب که سنگ کعبه و ...
عروس عَدن ؛ کنایه از ماه باشد. و به عربی قمر خوانند. ( برهان ) ( آنندراج ) .