پیشنهاد‌های علی باقری (٢٨,٧٦٥)

بازدید
٣,٦٥٥
پیشنهاد
٠

لگام بر بادنهادن ؛ کنایه است از بر امری دشوار فائق آمدن. کجا رفت ننگ و کجا رفت نام که برباد صرصر نهاده لگام. ادیب پیشاوری.

پیشنهاد
٠

مار خوردن و افعی شدن:[ مجازی] ورزیده شدن در نیرنگ و حقه بازی ( از آنهاست که سالها در آن اداره مار خورده و افعی شده ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکار ...

پیشنهاد
٠

مارهای کرمی شکل: تیره ای از مارهای کوچک کرمی شکل از زیر راسته ماران که بدنشان قهوه ای یکنواخت بدون خط و نقش و دارای پولک های گرد و صاف است با دم کوتا ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

مادر تباری:/اسم /[جامعه شناسی] نظام مبتنی بر انتصاب فرزند به مادر و خانواده ی مادری، مقابل پدر تباری. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی ...

پیشنهاد
٠

مادر فولاد زره:[ کنایی] پیرزن زشت رو و تنومند. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

مادر روحانی: عنوان خطابی احترام آمیز برای مقام های مؤنث کلیسا و راهبه ها، مادر مقدس. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

مادر رضاعی: زنی جز مادر شخص که به او شیر داده است. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

مأخوذ به حیا شدن: رودربایستی کردن

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

عصب پایه:/asabpāye/. اسم. دانش بررسی ساختار و سازوکار عصب ها، بیماری ها و درمان آنها. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

عصب وابَران: رشته عصبی که جریان عصبی را از مرکز عصبی به خارج هدایت می کند ( مانند رشته های عصبی که موجب فعالیت ماهیچه ها یا غده ها می شود. ( صدری ا ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

عصب آوَران: رشته عصبی که جریان عصبی را از راه اندام گیرنده به مرکز عصبی می رساند. مانند: رشته های عصبی اندام های گیرنده حسی. ( صدری افشار، غلامحسین ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

عصب مغزی: رشته عصبی که مستقیماً از مغز خارج یا به آن وارد می شود و تعداد آن در ماهی ها، دوزیستان ۱۰ زوج و در خزندگان، پرندگان و پستانداران ۱۲ زوج است ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

عصب اشتیاقی: یک زوج عصب محرک خارجی چشم. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

عصا قورت داده:[تعریض] ۱ - فاقد نرمش و انعطاف در حالت بدن و حرکت های اندام ها ( مثل عصا قورت داده ها شک و رق و ساکت و صامت نشسته بود و نه تکان می خورد ...

پیشنهاد
٠

عشق کسی کشیدن: علاقه داشتن، تمایل داشتن، مایل بودن ( فردا اگر عشقش کشید و خواست برود تکلیف ما چیست؟ ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

عشق بودن: مایه خوشی بودن. ( امروز را عشق است ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

سر زانو: برآمدگی زانو. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

سر پاکت: لبه پاکت روی لبه دیگر تا شده است، در پاکت. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

سر دل:[ گفتاری] معده به ویژه بخش بالای آن.

پیشنهاد
٠

از زیر چیزی در رفتن:[ مجازی] آن را نپذیرفتن یا انکار کردن. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

زیر نگین کسی بودن:[ مجازی] در تصرف یا زیر فرمان او بودن. ( ملک، کشور ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

زیر مهمیز کشیدن:[مجازی] سخت گیری کردن و به اطاعت واداشتن ( توران خانم خیلی زود عروسش را زیر مهمیز کشید و سر جایش نشاند. ) ( صدری افشار، غلامحسین و ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

زیر لب گفتن: به طور آهسته و با حرکت خفیف یا ناپیدای لب ها گفتن. ( زیر لب گفت فرار کن ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

زیر کاسه نیم کاسه ای بودن:[مجازی] توطئه ای بودن، در پس ماجرای آشکار ماجرای پنهانی بودن. ( معلوم شد که این رفت و آمدها دلیل دارد وزیر کاسه نیمکاسه ای ...

پیشنهاد
٠

زیر قول خود زدن: از قول خود سرپیچی کردن؛ تعهد خود را انجام ندادن. ( مرد است و قولش، تو نباید زیر قولت بزنی ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهن ...

پیشنهاد
٠

زیر سوال بردن: مورد تردید و در معرض شک و پرسش قرار دادن ( ما حق نداریم رفتار پدر را زیر سوال ببریم ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی ...

پیشنهاد
٠

زیر زبان کسی را کشیدن:[ مجازی] با چرب زبانی و نیرنگ از او اطلاعات گرفتن. ( زیر زبان او را بکش ببین دیروز کجا رفته ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکارا ...

پیشنهاد
٠

زیر دین کسی بودن:[ مجازی] ۱ - از لحاظ حق شناسی نسبت به او تعهدی اخلاقی داشتن۲ - به او بدهکار بودن. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی مع ...

پیشنهاد
٠

زیر دندان کسی مزه کردن:[ کنایی] خوشایند او بودن و توجه و طمعش را جلب کردن. ( پول مفت زیر دندانت مزه کرده ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ ...

پیشنهاد
٠

زیر دل کسی را زدن:[مجازی] او را بیزار کردن ( مثل اینکه خوشی زیر دلت زده. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

زیر دست پا ریختن:[ کنایی] فراوان بودن ( آنجا دختر خوشگل زیر دست و پا ریخته بود. ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

زیر دست و پا افتادن: به علت بی توجهی در جای مناسبی افتادن که مزاحم حرکت باشد یا بر اثر حرکت افراد آسیب ببیند. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فره ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

زیر چیزی زدن:[مجازی]۱ - آن را انکار کردن ( وقتی از علی پرسیدم زیرش زد و گفت من این حرف را نزدم ) ۲ - از تعهدی سرپیچی کردن ( آدم نباید زیر قولش بزند ) ...

پیشنهاد
٠

زیر چیزی رفتن یا ماندن:۱ - با آن تصادف کردن. ( گربه رفت زیر ماشین و مرد ) ۲ - [ کنایی] سنگینی و دشواری ناشی از آن را تحمل کردن ( ناچار شدم زیر قرض بر ...

پیشنهاد
٠

زیر چشمی نگاه کردن: از زیر چشم و دزدیده نگریستن. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

زیر پوست کسی آب رفتن:[ مجازی] شادابی یا تندرستی بیشتر یافتن ( وقتی از سفر برگشت زیر پوستش آبی رفته بود و رنگ رویی به هم زده بود. ) ( صدری افشار، غل ...

پیشنهاد
٠

زیر پای کسی علف سبز شدن:[ مجازی] بیهوده انتظار کشیدن ( بایست تا زیر پایت علف سبز شود. ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

زیر پای کسی را جارو کردن:[ کنایی] او را به ترک جایی واداشتن. ( از راه نرسیده زیر پای مادر شوهر را جارو کرد و او را به خانه دخترش فرستاد. ) ( صدری ا ...

پیشنهاد
٠

زیر پای کسی پوست خربزه گذاشتن:[مجازی] برای شکست دادن یا بی اعتبار کردن او توطئه کردن. [ رندان پوست خربزه زیر پای رئیس گذاشتند و باعث عزل او شدند. ) ...

پیشنهاد
٠

زیر پای کسی انداختن ۱ - در مسیر حرکت او گستردند یا انداختن ( یک قالی انداخته بودند زیر پایشان ) ۲ - برای سوار شدن در اختیار او گذاشتن ( یک ماشین نو ا ...

پیشنهاد
٠

زیر پا گذاشتن:[کنایی]۱ - ارزش و اعتبار قائل نشدن و اهمیت ندادن ( دوستی ۳۰ ساله را زیر پا گذاشت. نباید قانون را زیر پا گذاشت ) ۲ - گشتن، به ویژه در جس ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

زیر بغل زدن: میان بازو و پهلو قرار دادن و بلند کردن ( کتاب را زیر بغلش زد و برد ) بغل زدن. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

زیر بته عمل آمدن:[ مجازی] پدر و مادر یا خانواده درستی نداشتن ( خیال می کند بقیه زیر بته عمل آمده اند ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارس ...

پیشنهاد
٠

زیر بال گرفتن:[کنایی] حمایت کردن ( بچه های برادر را زیر بال گرفت و بزرگشان کرد ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

زیر آوار ماندن: بر اثر فرو ریختن ساختمان در زیر مصالح ساختمانی ماندن. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

زیر قیمت: ارزان تر از بهای واقعی. ( همه را زیر قیمت فروخت و خیلی ضرر کرد ) . ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

زیر جلدی: در زیر پوست، تزریق زیر جلدی. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

زیر پله ( ای ) : فضایی ( مانند اتاق، انبار. . . ) که در زیر پله ها قرار دارد. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

زیر کردن: با وسیله نقلیه از روی کسی یا چیزی گذشتن یا به او آسیب رساندن ( گربه ای بیچاره را با دوچرخه زیر کرد ) . به همین قیاس زیر گرفتن

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

خلاف رفتن: در جهت غلط و مخالف در عرف یا قانون حرکت کردن ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )