پیشنهاد‌های علی باقری (٣٩,٤٦٨)

بازدید
٢٨,٢٦٧
پیشنهاد
٠

مفهوم آیه : [ذوالقرنین دوباره از اسباب و امکانات و ابزار کاری که در اختیارش گذاشته بودیم بهره برد و با پشتکار و جدیت به طرف شمال تغییر مسیر داد و حرک ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

- شکایت پیشه ؛ شکایت گستر. شکایت مند. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . گله مند. شاکی : آسمان را دل نسوزد بر شکایت پیشگان دایه بیزار است از طفلی که پستا ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

شکایت آلود ؛ شاکی. گله مند : بگذشت پدر شکایت آلود من نیز گذشته گیر هم زود. نظامی.

پیشنهاد
٠

شکایت آوردن پیش کسی ؛ درددل کردن پیش او. اظهار گله و شکوه کردن بدو : شکایت روزگار مخالف پیش من آورد. ( گلستان ) .

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

باشکه ؛ باشکوه. باهیبت. بامهابت. بااحتشام. ( یادداشت مؤلف ) : پادشاهی که باشکه باشد حزم او چون بلند که باشد. عنصری.

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

سیب شکی ؛ سیب که در ولایت شکی بدست می آمد : ساده زنخی چو سیب شکی سوزانتر از آنکه ریگ مکی. نظامی.

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

شکوه نوشتن ؛ شکایت نوشتن. تظلم کردن : شنیدم که در حبس چندی بماند نه شکوه نوشت و نه فریاد خواند. سعدی ( بوستان ) .

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

شکوه زدن ؛ ناله زدن. نالیدن. شکایت کردن : قصه گوید راست بر گوشَت ْ سرایم این نوا شکوه از کج خلقی دوران زنم از بی زری. فوقی یزدی ( از آنندراج ) .

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

شکوه آشوب ؛ گله آمیز. شکوه مند. ( آنندراج ) : مطلبی جز شکر غمهای وفادار تو نیست خوانده باشی نامه های شکوه آشوب مرا. میرزا معز فطرت ( از آنندراج ) .

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

شکوه پردازی ؛ گله. شکایت. گله گزاری. شکایت کردن : ز سالک شکوه پردازی نه شرط راه می باشد که اول منزل یوسف چو زین ره چاه می باشد. سالک قزوینی ( از آنن ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

شکوه سنج ؛ گله و شکایت سنج. شکوه پرداز : شخص نسیان شکوه سنج غفلت احباب نیست تا فراموشی به خاطرهاست در یادیم ما. بیدل ( از آنندراج ) .

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

- فر و شکوه ؛ جاه و جلال. عظمت وبزرگی. حشمت و شوکت : گرانمایه کاری به فرّ و شکوه برفت و شدند آن به آیین گروه. عنصری. در آثار نظامی گنجوی و دیگر شاع ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

بشکوه داشتن ؛ شکوهمند گردانیدن. توقیر. ( یادداشت دهخدا ) .

پیشنهاد
٠

شکوه آمدن کسی را ( در دل کسی ) ؛ رسیدن ترس و بیم در دل. به وحشت افتادن : شکوه آمد اندر دلش زآن سپاه به چشمش جهان گشت یکسر سیاه. فردوسی. به هر زخمی ...

پیشنهاد
٠

شکوه آمدن کسی را ( در دل کسی ) ؛ رسیدن ترس و بیم در دل. به وحشت افتادن : شکوه آمد اندر دلش زآن سپاه به چشمش جهان گشت یکسر سیاه. فردوسی. به هر زخمی ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

شکنجه نهادن ؛ به چوب شکنجه بستن : شکنجه بر کعبش نهادند تاودایع و ذخایر و دفاین به دست بازداد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 344 ) .

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

شکنجه جامه ؛ جندره. ( صحاح الفرس ) . || شکنج. چین. ( یادداشت مؤلف ) . منه : حبک الماء. . . و حبک الدرع و حبک الشعر؛ شکنجه آب است. . . و جوشن و مو. ( ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

شکنجه دیدن ؛ معذب شدن.

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

شکنجه آب نمک ؛ نوعی از تعذیب که گنهکاران را به خوردن آب نمک میکنند. ( آنندراج ) : از گریه شرح جور تو گر یک به یک کنم صد بحر را شکنجه به آب نمک کنم. ...

پیشنهاد
٠

در شکنجه کشیدن ؛ به چوب شکنجه بستن. شکنجه دادن : ملک را طرفی از ذمائم اخلاق او به قرائن معلوم شد. . . در شکنجه کشید و به انواع عقوبت بکشت. . . ( گلست ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

شکنج دیده ؛ چین خورده : گفت ای ورق شکنج دیده چون دفتر گل ورق دریده. نظامی.

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

شکنج گیر ؛ چین و شکن گیرنده : پایم چو دو لام خم پذیر است دستم چو دویی شکنج گیر است. نظامی.

پیشنهاد
٠

شکنج بر ابرو برزدن ؛ گره بر ابرو زدن. سخت خشمگین شدن : بگفت این و برزد به ابرو شکنج چو ماری که پیچد ز سودای گنج. نظامی. رجوع به ترکیب شکنج به ابرو ...

پیشنهاد
٠

شکنج بر ابرو برزدن ؛ گره بر ابرو زدن. سخت خشمگین شدن : بگفت این و برزد به ابرو شکنج چو ماری که پیچد ز سودای گنج. نظامی. رجوع به ترکیب شکنج به ابرو ...

پیشنهاد
٠

شکنج به ابرو درآمدن ؛ کنایه از سخت خشمگین و عصبانی شدن است : به ابرو درآمدکمان را شکنج شتابان شده تیر چون مار گنج. نظامی. رجوع به ترکیب شکنج به ابر ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

شکنبه پز ؛ رواث. سیرابی فروش. ( یادداشت دهخدا ) .

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

شکنبه وا ؛ نوعی غذا که از شکمبه سازند. آش شکمبه. سیرابی : شیخ گفت : اکنون این را به مطبخی باید داد تا شکمبه وایی پزد. ( اسرارالتوحید ص 161 ) .

پیشنهاد
٠

شکنبه بر سر کسی کردن یا کشیدن ؛ نوعی از تعذیب و سیاست است. ( از آنندراج ) : شکنبه طبل سان بر سر کنندش دو دسته چوبها بر سر زنندش. ابوطالب کلیم ( از آ ...

پیشنهاد
٠

شکنبه بر سر کسی کردن یا کشیدن ؛ نوعی از تعذیب و سیاست است. ( از آنندراج ) : شکنبه طبل سان بر سر کنندش دو دسته چوبها بر سر زنندش. ابوطالب کلیم ( از آ ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

ملتهب گردیدن ؛ برافروخته شدن. برافروختن : اگر اندک غمی به دل او رسد بپژمرد، به کمتر دردی بنالد، از جوع مضطرب شود، از عطش ملتهب گردد. ( مرزبان نامه ) .

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

ملتهب شدن ؛ زبانه زدن. برافروخته شدن. مشتعل گردیدن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

طفل ملتقط ؛ طفلی که از سر راه بردارند. کودک سر راهی. لقیط.

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

ملتزم رکاب ؛ کسی که در رکاب بزرگی حرکت کند. آنکه همراه بزرگ یا فرمانروایی باشد.

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

- ملتزم کردن ؛ مجبور کردن.

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

ملتزم گشتن ؛ ملتزم شدن. پذیرفتن : پادشاه. . . دین حنفی را متقلد و ملتزم گشته. . . ( تاریخ غازان ص 96 ) . و رجوع به ترکیب قبل شود.

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

ملتزم شدن ؛ متعهد شدن. ( ناظم الاطباء ) . برعهده گرفتن. پذیرفتن. به گردن گرفتن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : قرضی که از ره کرمت ملتزم شده ست هنگام ...

پیشنهاد
٠

ملتحم شدن جراحت ؛ درست شدن آن. پیوسته شدن آن. سر استوار کردن آن. سر به هم آوردن ریش. ملتئم شدن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

ملتئم کردن ؛ به هم پیوستن. به هم پیوند دادن. جوش دادن : به اقتضای مقادیر ملتئم کردند نه هیچ جزو به نقصان نه هیچ جزو فزون. جمال الدین عبدالرزاق.

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

ملتئم شدن خستگی یا ریشی ؛ خوب شدن آن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

خبزالملة ؛ نان کماج. ( ذخیره خوارزمشاهی ) . نان پخته شده در ملة و گویند: �اطعمنا خبز ملة� و نگویند: �اطعمنا ملة�، زیرا ملة خاکستر گرم است و ابوعبید گ ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

ذوملة ؛ به ستوه آمده. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

رجل ذوملة ؛ مرد باملال. ( از اقرب الموارد ) .

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

ملت بیضا ؛ شریعت اسلام. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

مجوسی ملت ؛آنکه بر دین مجوس است : مجوسی ملتی هندوستانی چو زردشت آمده در زندخوانی. نظامی.

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

ملت اسلام ؛ شریعت اسلام. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

ملبس شدن ؛ پوشیدن. در بر کردن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

ملبس کردن ؛ پوشانیدن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .

پیشنهاد
٠

ملبس به فلان لباس گردیدن ؛ فلان لباس در بر کردن.

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

در ملا ؛ به آشکارا. آشکارا. علنی : یکرویه دوستم من و کم حرص مادحم هم راست در خلاام و هم پاک در ملا. مسعودسعد. چون به شاهین قضا انصاف سنجی گاه حکم ج ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

ملا رفتن ؛ مکتب رفتن و سبق خواندن. ( ناظم الاطباء ) .