پیشنهادهای پیمان عدالتجو (٧٩)
رو دورِ بُرد بودن
قابل اتکا
ترجمه یک مقدار رسمی تر: دربابِ
Feeble economy اقتصاد شکننده، Pheebo joke جوک بیمزه، feeble faith ایمان سست، ضعیف
گسیل کردن
ناتوانی های خاص
dictionary. com: impromptu ( as an adj ) 1 - made or done without previous preparation: an impromptu address to the unexpected crowds. بدون اطلاع ق ...
گاهی اوقات معنی - تسامح، تساهل یا مدارا - را می توان از آن گرفت.
واکاویِ ( درونی )
( جاییکه ) هیچوقت اوضاع یکنواخت نمیشود
bouts of something like feelings, illness گاه و بیگاه bouts of crying
adjective lacking force, brilliance, or vitality بی رمق و کسالت بار
مدافعه گر
به صورت جمع: اصول، مبانی
اشتیاق وافر
if you puff out your cheeks or your chest, you fill them with air so that they look bigger باد به غبغب انداختن ( نشان از غرور )
از منظر تازه ای دیدن، عوض کردن/ تغییر دادن نگاه/دیدگاه نسبت به چیزی you can put your worries into perspective when you realise how many people in the ...
یکی از معانی آن: مفر، گریزگاه، راه نجات Those suffering with depression often search for outlets in alcohol, affairs, drugs, or similar release points
Longman dictionary: A beaten path, track etc has been made by many people walking the same way گذرگاه پا خورده، مسیر آمد و شد رهگذران
با خیال راحت
کدورت، اختلال . . . . , If there are any relational snafus اگر کدورتهایی در روابط ( ایجاد شده ) باشد . . .
واقف شدن Examples: Try to tune in to your partner’s needs The company aims to be more tuned in to customers needs
با خنده ای گوشه بر لب
در ورزش: آزمون آمادگی بدنی
بال و پر یافتن/گرفتن
مایه تمسخر
در یک چشم به هم زدن
ترجمه دیگر که شاید جایی بسته به زمینه متن به درد بخوره، معادل rethink : بازاندیشی
1 - end up; conclude. "he's happy with the way the deal panned out" I don’t know how this path will pan out ختم شدن 2 - ( of gravel ) yield gold whe ...
1 - دوباره وارد شدن ۲ - از سر گرفتن، دوباره به عرصه ای وارد شدن ۳ - از نو وارد کردن، دوباره ثبت و ضبط کردن dictionary. com 1 - to enter again: The gu ...
گرفتن امتیازهای ( بازی )
دوش به دوشِ
گله مند
در بعضی موارد: در میان گذاشتن
کلاهت پسِ معرکه است
درباره داستان طولانی و دردناک : مرثیه - مصیبت نامه - سرگذشت تلخ - مصیبت نامه - رنجنامه
با موقعیت بغرنج روبرو کردن، به بن بست رساندن
ملاطفت
زمان بندی شده
تفهیم کردن، تو کله کسی فرو کردن
جرات به خرج دادن
1. casualties, as of a military conflict, who are wounded but ambulatory. 2. informal. persons who have been damaged or defeated psychologically or e ...
بازپرسی یا بازجویی نظامی
خیلی مضطرب، احساس اضطراب شدید
آمینو اسیدهای مرکب
وعده ها
توجه کسی را به موضوعی جلب کردن
1 - affected with or characteristic of delirium 2 - wild with excitement, enthusiasm, etc She was delirious with joy at the news او با شنیدن خبر غرق ...
شسته رفته، قالب بندی شده، کلیشه ای It doesn’t offer cookie - cutter answers
کاری/ دعوایی/چیزی . . راه انداختن: to begin ( doing something ) suddenly - 1 the opposing players busted out with loud - mouth trash talk بازیکنان ت ...