پیشنهادهای NiMA (٣٤٧)
�بیمه نهفته� یا �بیمه تعبیه شده�
[عامیانه] سری دوزی، رج زدن، گربه شوری، پشت سر هم بیرون دادن، تولید بی امان
قار و قور کردن شکم، چنگ انداختن معده [ناشی از گرسنگی شدید]، روده ی کوچک روده ی بزرگ را خوردن، دل ضعفه my stomach churns
مستمری
[ترجمه قید به فعل]: عقل کردن، عقل به خرج دادن
واگن [مخصوص] حمل دام/احشام
در نقش صفت: Would - be doctor دکتر "بعدازاین"
در نقش صفت: future doctor دکتر "بعدازاین"
بازآرایی
[در مورد موفقیت] که مستحقش بود، با استحقاق کامل و. . .
با سری بالا
مواهب، خوبی ها، مزایا
سختی ها، دشواری ها، مصائب
جیب بر ماهر
Those at the front: جلوداران، پیشقراولان، طلایه داران، پیشاهنگان، پرچمداران، عصاکش ها، مشعل داران، پیشروان، قافله سالاران، سرگروهان، پیشتازان، طلیعه ...
بی تکیه گاه، بدون تکیه گاه، بدون تکیه، بی تکیه
برانگیختن، تأثیر گذاشتن
آموزه، تعالیم، رهیافت، فکر، برق، جرقه، رهنمون، رهنمود
پیگیر، ول نکن، سمج، کنه، مُصر، اصرارکننده، پافشار
من مونده ام این دوستانی که تقاضای لایک دارن با لایک هاشون چی کار می کنن! باهاش وام می دن، توی رزومه تون می نویسیدش، باهاش مخ می زنین یا چی؟! : )
طاقت فرسا، طاقت سوز
خانه جایی است که دلت آنجاست
عجالتاً، فعلاً، در حال حاضر
پیچاپیچ، پیچ درپیچ، پرپیچ وخم
از بر شدن [کاری]، [کاری را] به نحو احسن انجام دادن
خوش دست
[روانشناسی] فرافکنی
از میدان [به] در کردن
[ آمیزش جنسی] دخول راحت و بی دردسر
واژن، اندام جنسی خانم ها
بی واسطه
[برای ابزارهایی مثل سوهان و. . . ] درجه ی زبری
این دوستانی که اینجا هم گدایی لایک می کنن بگن با ذخیره ی لایک هاشون چی می خرن، شاید به درد بقیه هم خورد : ) )
دست به دست هم دادن [و به نتیجه ی خاصی رسیدن]
نیابتی
[با خوردن چیزی] دلی از عزا درآوردن
سیاست زده
راهب جنگل نشین: راهبان جنگلی به دلیل اینکه در جنگل زندگی می کنند، به این نام مشهور هستند. در بودییسم، یک رسم تسلیم وجود دارد که افراد با رها کردن دار ...
خوشحال کننده، شادی آور
کاشف به عمل آمد. . .
جناب غدیر! گردنبند برای انسانه. برای حیوانات "قلاده" استفاده می شه!
مصمم/بااراده/هدفمند بودن
رضایتمندی، احساس رضایت/سودمندی
حال وهوا، قیافه، ظاهر، ژست، افاده، ادا، حالت، لحن
دست به اسلحه بردن، شرکت در مبارزه ی مسلحانه
در کارنامه ی خود داشتن
خصیصه ها، خصایص، مختصه ها، مختصات، ویژگی ها، مشخصه ها، صفات ممیزه، وجوه ممیز
خصیصه ها، خصایص، مختصه ها، مختصات، ویژگی ها، مشخصه ها، صفات ممیزه، وجوه ممیز
زمختی، کژی، عیب، نقص، ناهمواری، درشتی، زفتی، ستبری
[در نقش صفت] محققانه، دانشمندانه، عالمانه، فاضلانه، پژوهشگرانه، منتج ازپژوهش