summons

/ˈsəmənz//ˈsʌmənz/

معنی: احضار، فراخوانی
معانی دیگر: (حقوق) حکم حضور در دادگاه، خواست برگ، احضار نامه، احضاریه، فراخوان، پی فرست، دعوت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: summonses
(1) تعریف: a request or demand to do something.
مشابه: call, citation

- The king issued a summons for payment of higher taxes.
[ترجمه گوگل] پادشاه فراخوانی برای پرداخت مالیات بیشتر صادر کرد
[ترجمه ترگمان] پادشاه برای پرداخت مالیات های بالاتر احضاریه صادر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She refused my summons to come home.
[ترجمه گوگل] او احضار مرا برای آمدن به خانه رد کرد
[ترجمه ترگمان] او مرا دعوت کرد که به خانه بازگردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: in law, a notice to appear before a court.
مشابه: citation, process

جمله های نمونه

1. He who talks much of his happiness summons grief.
[ترجمه گوگل]کسی که بیشتر از شادی خود صحبت می کند غم را فرا می خواند
[ترجمه ترگمان]کسی که از شادی و اندوه خود سخن می گوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The judge must issue a summons .
[ترجمه گوگل]قاضی باید احضاریه صادر کند
[ترجمه ترگمان]قاضی باید حکم احضار را صادر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She received a summons to appear in court the following week.
[ترجمه گوگل]او احضاریه ای دریافت کرد تا هفته بعد در دادگاه حاضر شود
[ترجمه ترگمان]او در هفته بعد به دادگاه احضار شد تا در دادگاه حاضر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I received a summons to the Palace from Sir Robert Fellowes, the Queen's private secretary.
[ترجمه گوگل]من از سر رابرت فلوز، منشی خصوصی ملکه، احضاریه ای به کاخ دریافت کردم
[ترجمه ترگمان]من از سر رابرت Fellowes، منشی خصوصی ملکه، به کاخ احضار شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I stayed in that night awaiting her summons.
[ترجمه گوگل]آن شب منتظر احضارش ماندم
[ترجمه ترگمان]آن شب در انتظار فرا رسیدن او ماندم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The summons was served by a bailiff.
[ترجمه گوگل]احضاریه توسط ضابط ابلاغ شد
[ترجمه ترگمان]این دستور از یک مباشر بدست آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The police have been unable to serve a summons on him.
[ترجمه گوگل]پلیس نتوانسته احضاریه او را ابلاغ کند
[ترجمه ترگمان]پلیس نتوانسته است او را احضار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She had received a summons to appear in court.
[ترجمه گوگل]او احضاریه ای برای حضور در دادگاه دریافت کرده بود
[ترجمه ترگمان]او یک احضاریه دریافت کرده بود که در دادگاه حضور پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The summons can be served on either of the partners in the business.
[ترجمه گوگل]احضاریه می تواند به هر یک از شرکای تجاری ابلاغ شود
[ترجمه ترگمان]این احضار را می توان بر روی هر کدام از طرفین در کسب وکار انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The summons was served upon the defendant.
[ترجمه گوگل]احضاریه به متهم ابلاغ شد
[ترجمه ترگمان]او را احضار کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I sat outside the boss's office awaiting my summons.
[ترجمه گوگل]بیرون دفتر رئیس نشستم و منتظر احضارم بودم
[ترجمه ترگمان]من بیرون دفتر رئیس نشسته بودم و منتظر summons بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. You must obey the king's summons.
[ترجمه گوگل]شما باید از احضار پادشاه اطاعت کنید
[ترجمه ترگمان]شما باید از دستور پادشاه اطاعت کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They served a summons on the young man.
[ترجمه گوگل]احضاریه ای به مرد جوان دادند
[ترجمه ترگمان]جوان را احضار کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Mr Clarke's insurance company had issued a summons for unpaid mortgage repayments.
[ترجمه گوگل]شرکت بیمه آقای کلارک فراخوانی برای بازپرداخت وام مسکن پرداخت نشده صادر کرده بود
[ترجمه ترگمان]شرکت بیمه آقای کلارک درخواست بازپرداخت وام مسکن را صادر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She was ready when the summons duly came.
[ترجمه گوگل]وقتی احضار به موقع رسید، آماده بود
[ترجمه ترگمان]وقتی که summons به پایان رسید او آماده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

احضار (اسم)
call, invitation, vocation, summons, citation, evocation

فراخوانی (اسم)
calling, summons

تخصصی

[حقوق] احضاریه، قرار جلب

انگلیسی به انگلیسی

• request, demand; notice ordering a person to appear in court
serve with a summons, order to appear before a court
a summons is an order to come and see someone; a formal use.
a summons is also an official order to appear in court.
if someone is summonsed, they are officially ordered to appear in court.
see also summon.

پیشنهاد کاربران

دعوت نامه
[حقوق] احضاریّه، قرار جلب
دست یافتنی

بپرس