تاریخ
٣ سال پیش
متن
She groped blindly for the door handle.
دیدگاه
٠

کورکورانه ( کورمال کورمال ) دستگیره در را گرفت.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
His blindness is the result of an accident.
دیدگاه
٠

نابینایی او ناشی از یک تصادف است.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
Her blindness of both eyes resulted from a traffic accident.
دیدگاه
٠

نابینایی هر دو چشم او ناشی از یک حادثه رانندگی است.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
Early diagnosis and treatment can usually prevent blindness.
دیدگاه
١

تشخیص و درمان به موقع معمولاً می تواند از نابینایی ( کوری ) جلوگیری کند.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
The President broadly got what he wanted out of his meeting.
دیدگاه
٠

رئیس جمهور به طور کلی آنچه را که می خواست از جلسه خود به دست آورد.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
The government has broadly endorsed a research paper proposing new educational targets for 14 - year - olds .
دیدگاه
٠

دولت به طور فراگیر یک مقاله پژوهشی را پیشنهاد کرده است که اهداف جدید آموزشی را برای نوجوانان 14 ساله پیشنهاد می کند.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
The term 'business' is here interpreted broadly to include all types of organization in the public and private sectors.
دیدگاه
١

اصطلاح "تجارت" در اینجا به طور گسترده ای تفسیر می شود که شامل انواع سازمانها در بخشهای دولتی و خصوصی است.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
His proposals met with a broadly favourable response.
دیدگاه
١

پیشنهادهای وی با استقبال گسترده مطلوبی روبرو شد.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
We define education very broadly and students can study any aspect of its consequences for society.
دیدگاه
٠

ما آموزش را بسیار به طور گسترده تعریف می کنیم و دانش آموزان می توانند هر جنبه ای از پیامدهای آن را برای جامعه مطالعه کنند.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
The road stretched out across the broad valley.
دیدگاه
١

جاده در آن دره وسیع امتداد داشت.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
We were impressed with the breadth of his knowledge on the subject.
دیدگاه
١

ما از وسعت دانش او در این زمینه تحت تأثیر قرار گرفتیم.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
Who can measure the breadth of a mother's love?
دیدگاه
٠

چه کسی می تواند وسعت عشق یک مادر را اندازه گیری کند ( بسنجد ) ؟

تاریخ
٣ سال پیش
متن
She cut a breadth of the silk.
دیدگاه
٠

او پهنای پارچه ابریشم را برید.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
There was a conspicuous lack of emotion shown at the man's funeral.
دیدگاه
٧

در مراسم خاکسپاری این مرد فقدان احساسات آشکار دیده شد.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
Her distrust of him was conspicuous.
دیدگاه
٢

بی اعتمادی او به او عیان بود.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
The difference between this child's talent and that of the other students was conspicuous.
دیدگاه
٤

تفاوت بین استعداد این کودک و سایر دانش آموزان کاملاً مشهود بود.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
The foreigners were conspicuous in this small Chinese village.
دیدگاه
٢

خارجی ها در این دهکده کوچک چینی انگشت نما بودند.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
It was an age of conspicuous consumption — those who had money liked to display it.
دیدگاه
١

این یک عصر ( دوره ) مصرف گرایی تجملی بود - کسانی که پول داشتند دوست داشتند آن را به نمایش بگذارند.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
Its colouring makes it highly conspicuous.
دیدگاه

رنگ آمیزی آن بسیار چشمگیر است.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
There was a conspicuous landmark ahead.
دیدگاه

یک اثر تاریخی برجسته در جلو دیده می شد.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
I felt very conspicuous in my red coat.
دیدگاه

من در کت قرمز خودم کاملاً انگشت نما شدم.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
The advertisements were all posted in a conspicuous place.
دیدگاه

همه این تبلیغات در یک مکان قابل رویت قرار گرفتند.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
She's always conspicuous because of her bright clothes and queer hair style.
دیدگاه

او همیشه بخاطر لباسهای روشن و مدل موهای عجیب و غریب خودنمایی می کند.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
His presidential campaign won endorsement from several celebrities.
دیدگاه
٢

کمپین انتخاباتی وی برای ریاست جمهوری مورد حمایت چندین چهره مشهور قرار گرفت.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
But despite their endorsement in the municipal elections last October, it is not the moderates who hold the balance of power.
دیدگاه
٠

اما علیرغم حمایت آنها در انتخابات شهرداری در اکتبر گذشته ، این اعتدال گرایان نیستند که توازن قوا را حفظ می کنند.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
As he expected, his endorsement got wide press coverage.
دیدگاه
٠

همانطور که انتظار داشت ، تأیید وی بازتاب گسترده ای در مطبوعات داشت.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
His English improved enormously because of his association with British people.
دیدگاه
٣

انگلیسی او به دلیل ارتباط با مردم انگلیس بسیار پیشرفت کرد.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
He was enormously sympathetic when my father died.
دیدگاه
٢

او وقتی پدرم درگذشت بسیار دلسوز بود.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
Standards in health care have improved enormously compared to 40 years ago.
دیدگاه
١

استانداردهای مراقبت های بهداشتی در مقایسه با 40 سال پیش بسیار بهبود یافته است.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
I liked him enormously and was sorry when he left.
دیدگاه
٢

من او را بسیار دوست داشتم و هنگام رفتن متاسف شدم.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
Her work has contributed enormously to our understanding of this difficult subject.
دیدگاه
٠

کار او کمک زیادی به درک ما از این موضوع دشوار کرده است.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
Having the right equipment at hand will be enormously helpful.
دیدگاه
٠

داشتن تجهیزات مناسب در دسترس بسیار مفید خواهد بود.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
The enormity of the acts committed by the Nazis during World War II still shocks and sickens us.
دیدگاه
٠

جنایت اعمالی که نازی ها در طول جنگ جهانی دوم مرتکب شده اند ، هنوز ما را شوکه و ناخوش احوال می کند.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
It's difficult to grasp the sheer enormity of the tragedy.
دیدگاه
٠

درک بزرگی فاجعه این تراژدی دشوار است.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
I was numbed by the enormity of the responsibility.
دیدگاه
١

من از شدت این مسئولیت بی حس شده بودم.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
Nobody fully understands the enormity and complexity of the task of reviving the country's economy.
دیدگاه
٠

هیچ کس به طور کامل عظمت و پیچیدگی وظیفه احیای اقتصاد کشور را درک نمی کند.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
It makes no sense to belittle the enormity of the disaster which has occurred.
دیدگاه
٠

کوچک شمردن بزرگی فاجعه ای که رخ داده منطقی نیست.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
People are still coming to terms with the enormity of the disaster.
دیدگاه
٠

مردم هنوز هم با عمق فاجعه کنار می آیند.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
I was speechless, still trying to assimilate the enormity of what he'd told me.
دیدگاه
٠

من لال شده بودم و هنوز سعی می کردم بزرگی آنچه را که او به من گفته بود هضم کنم.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
I don't know if we have an entire set of wrenches.
دیدگاه

من نمی دانم که آیا ما یک مجموعه کامل آچار را داریم.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
The entire plan had to be changed.
دیدگاه
٢

کل طرح باید تغییر می کرد.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
I've wasted an entire day on this.
دیدگاه
٠

من یک روز کامل را برای این کار تلف کردم.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
It was the worst day in my entire life.
دیدگاه
٢

آن روز بدترین روز در تمام زندگی من بود.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
The entire valley reverberated with the sound of the temple bells.
دیدگاه
١

تمام دره با صدای زنگ های معبد طنین انداز شد.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
Cover the entire device to prevent water penetration.
دیدگاه
١

برای جلوگیری از نفوذ آب ، کل دستگاه را بپوشانید.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
The entire east wing of the building was demolished in the fire.
دیدگاه
١

در هنگام آتش سوزی کل قسمت شرقی ساختمان تخریب شد.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
He inherited the entirety of the estate.
دیدگاه
٠

او شش دانگ ملک را به ارث برد.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
The film has been shown in its entirety for the first time.
دیدگاه
١

این فیلم برای اولین بار به طور کامل به نمایش درآمده است.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
Democrats want to look into the entirety of campaign finance law.
دیدگاه
٠

دموکرات ها می خواهند به کلیت قانون مالیاتی کمپین نگاهی بیاندازند.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
Flooding caused erosion of the soil along the riverbank.
دیدگاه

سیل باعث فرسایش خاک در حاشیه رودخانه شد.