پیشنهادهای موسی (١,٨٠٢)
1. The rustle of grain was gone, replaced by the earthy scent of a freshly harvested field. خش خش غلات از بین رفته بود و بوی خاکی یک مزرعه تازه برد ...
harvest ( noun ) = محصول، برداشت، درو harvest index = شاخص برداشت ، harvest loss = ضایعات برداشت ، harvest time = زمان درو یا برداشت ، harvest seaso ...
( verb ) reflect ( verb ) = mirror به معناهای: بازتاب کردن، منعکس کردن، انعکاس دادن
1. For example, relevant bank statements, which were either available or easily obtainable, were not presented. به عنوان مثال ، صورت حساب های بانکی ...
gain ( verb ) = obtain ( verb ) به معناهای: به دست آوردن، گیر آوردن، کسب کردن
. there's not particle of truth in what he says در گفته های او ذره ای از حقیقت ( راستی، صداقت ) وجود ندارد.
fragment = particle به معناهای: ذره، تکه، جزء، پاره
1. These settled communities permitted humans to observe and experiment with plants to learn how they grew and developed. این انجمن مستقر به انسانه ...
به آب و هوای آرام یا ملایم می گویند که عاری از هر گونه طوفان یا باد باشد.
به معنای اشتیاق شدید برای انجام کاری است ، به ویژه هنگامی که عجله در انجام سریع آن باعث ایجاد مشکل یا خطا شود. مثال When the Admiral sneezed, junior ...
سدشدگی و بسته شدن راه بندآمدگی و گرفتگی گرفتگی ومسدود شدن مجاری اعضای مختلف بدن
مبهم، گنگ، دو پهلو ( کلام ) Ambiguous = vague
1. We were hoping for a quick settlement of the dispute between the neighbors. ما امیدوار به حل و فصل سریع اختلافات بین همسایگان بودیم. 2. Some t ...
colonize = settle به معناهای : ساکن شدن، مستقر شدن، اقامت کردن ، سکنی گزیدن
settle = colonize به معناهای : ساکن شدن، مستقر شدن، اقامت گزیدن، به توافق رسیدن فعل settle در جمله معانی متفاوتی می تونه داشته باشه مثل آباد کردن ، ...
1. The main criteria for its design were that it be modular, easily transportable, and able to be erected within a day. معیارهای اصلی طراحی آن این ...
اگر به صورت صفت ( adj ) باشد به معنای انتقال یافته، جا به جا شده است. transported soil = خاک جا به جا شده
carry ( verb ) = transport ( verb ) به معناهای : انتقال دادن، جا به جا کردن، حمل کردن
( adj ) precise ( adj ) = accurate به معناهای: دقیق، درست، صحیح
کسی که مجوز یا گواهی معتبر ندارد تا مورد تایید نهاد ها یا سازمان ذیربط قرار بگیرد.
1. Their revealing classified information to an uncleared person was a very black - and - white issue. افشای اطلاعات طبقه بندی شده آنها برای یک شخص ...
1. The distinction between ranking and classification is an important one, even if it is lost on many in higher education. Copy تمایز بین رتبه بندی ...
arrange ( verb ) = classify ( verb ) به معناهای : دسته بندی کردن، طبقه بندی کردن، رده بندی کردن
شاخه ای از الهیات که مربوط به ماهیت ، قانون اساسی و عملکردهای یک کلیسا است و همچنین بررسی معماری و تزئینات کلیسایی را نیز شامل می شود.
1. I'm deeply in love with you. من عمیقا عاشق تو هستم 2. They adapted a machine to check how deeply patients are anaesthetised before surgery. آ ...
به توده فشرده ریشه ها و خاک توسط گیاه به ویژه در یک ظرف تشکیل می شود.
1. Dryland corn is rooting at the three foot depth and, even with high temperatures and lack of precipitation, it is looking good. ذرت دیم در عمق س ...
1. Other social and economic developments deepen the rifts in Chinese society. سایر تحولات اجتماعی و اقتصادی شکاف های جامعه چین را عمیق تر می کند. ...
thorough ( adj ) = deep ( adj ) به معناهای: عمیق، ژرف thorough ( adj ) = comprehensive ( adj ) به معناهای تمام و کمال، جامع مثل: thorough Study = ...
کاردانی، کارشناسی، خبرگی، مهارت، سررشته، تبحر، اظهار نظر فنی کردن، نظر تخصصی دادن، نظر صائب
1. The book is densely argued and requires more specialized expertise than a general reader is likely to have. این کتاب بسیار بحث برانگیز است و نیا ...
1. The mixes are also designed for high density and low permeability to help resist the effects of high sulfate and chloride contents in the soil. ...
thick ( adj ) = dense ( adj ) به معناهای متراکم، غلیظ، فشرده thick fog یا dense fog به معنای مه غلیظ معانی دیگر thick : انبوه، سفت، ضخیم، ستبر، پر ...
صحنه یا ساختمان یا سِنی که با یک یا چند نور افکن روشن شود.
یک فرد یا حیوانی که تنها است و زمان زیادی را به تنهایی می گذراند.
فیله مرغ سوخاری که اکثر در فست فود ها موجود است با نام های دیگه هم مثل chicken tenders, chicken goujons, chicken strips chicken fillets هم شناخته میش ...
آگاهی داشتن نسبت به یک موضوع خاص 1 - We are dimly aware there is something wrong. ما کاملاً آگاه هستیم که مشکلی پیش آمده است. 2 - ?Senator, are yo ...
1. Although on the main road the sun was shining brightly, under the trees the dooryards of the small houses were only dimly lit. گرچه در جاده اصلی ...
نگاه تیره و تار یا دید تیره یا دید مبهم به این منظور که شما نسبت به یک موضوعی دیدگاه یا نظر ضعیفی داریدو نمی توانید آن را تایید کنید. مثال : They to ...
1. Solar panels, now common even in the wilds, are used mainly to power dim tube lamps. صفحات خورشیدی که اکنون حتی در طبیعت نیز رایج است ، عمدتا بر ...
خطور کردن به ذهن یا فراخوانی تصور ذهنی he conjured up a picture of his childhood او تصویری از کودکی خود را به ذهنش فراخوانی میکند ( خطور می کند ) ی ...
1. We hurried a few steps down the hall, then stopped, our eyes adjusting to the dimness. چند قدم به پایین از سالن پایین رفتیم ، و متوقف شدیم و چشم ...
faint ( adj ) = dim ( adj ) به معناهای: کم نور، نیمه تاریک، تار، ضعیف
exhibit ( verb ) = display ( verb ) به معناهای:به نمایش گذاشتن، نشان دادن، بروز دادن، آشکار کردن
1. exported goods are usually high in quality. کالاهای صادراتی معمولاً از کیفیت بالایی برخوردار هستند. 2. The government's statistics on the quan ...
foreign sales = exports به معنای صادرات یا فروش خارج از کشور
1. The opposite trend affected animal fat and vegetable oil exports, the export of mineral fuels and lubricants and of chemical products. روند مخال ...
کسی که چیزی را انکار می کند ، امتناع می ورزد ، مخالفت می کند ، یا شکاک یا بدبین است. منتقد، مخالف، ایرادگیر، عیب جو، منفی باف
1. Our enormous country is really a tiny principality, in which our leaders loom gigantically large in the quiet green landscape. کشور بزرگ ما واقع ...
enormous ( adj ) = gigantic ( adj ) به معناهای:عظیم، غول پیکر، بسیار بزرگ